رفتن به محتوا رفتن به فوتر

تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق-39

قزاقخانه تحت نظر چه مقامی بود؟

در پاره ای مآخذ تاریخی آمده است که قزاقخانه مستقیماً تحت نظر شاه اداره می شده است. ما برای اثبات این ادعا در دورۀ مظفری تنها در یک مورد، مدرک مستندی داریم و آن مربوط به زمانی است که«مظفرالدین شاه» به ناگاه«میرزاعلی اصغرخان امین السلطان» را از صدارت عزل می کند.(در اواخر سال 1314 هجری قمری) و به«کلنل کاساکوفسکی»می گوید گزارش قزاقخانه را من بعد مستقیماً به عرض برساند، این ترتیب همچنان که در ادامۀ خاطرات«کلنل کاساکوفسکی» دیده می شود، موقتی بوده، زیرا در دوران درگیری«کاساکوفسکی» و فرمانفرما وزیر جنگ، زمانی پیش آمده است که قزاقخانه تحت نظر وزارت جنگ قرار داشته و«کلنل کاساکوفسکی» توسط وزیر جنگ با شاه در ارتباط بوده است، مع هذا برای آنکه در این تحقیق نکته ای فروگذار نشده باشد، این نظر را هم که یکی از محققین ایرانی مطرح کرده است، در اینجا یادآور می شویم:«رفته رفته که کار رقابت های انگلیس و روس بالا گرفت، امپراتوری روسیه متوجه شد که بریگاد قزاق آن طور که انتظار میرود، در اختیار آن دولت نیست؛ زیرا مسلم است که تفوق های سیاسی همیشه ثابت نمی باشد. اگر افسران بریگاد که برای تربیت یک قوۀ منظم و مورد انتظار به خدمت دربار ایران مأمورند، تحت نظارت وزارت جنگ باشند، خواه ناخواه ممکن است زیر نظر انگلیسی ها هم قرار بگیرند و در آن حال نمی توانند مصالح دولت متبوع خود را آن طور که باید تأمین نمایند، به این جهت روسها به فکر افتادند که یک فصل قرارداد را تغییر دهند و رئیس بریگاد در کلیۀ امور خود، تحت امر مستقیم و بلافاصلۀ شاه باشد. آخرالامر این نیتشان به مرحلۀ عمل گذارده شده و سر و کار بریگاد قزاق و افسران آن با شاه افتاد، ولی نمی دانیم این وضع از چه سالی رخ داده است.»

در این باره نیز هیچ جا اشاره ای دیده نمی شود، فقط در کتاب«جنبش اجتماعی در اوایل قرن بیستم» شرحی در این زمینه می بینیم که مفهوم آن چندان روشن نیست. در این کتاب آمده است که: «چون قوای بریگاد قزاق به ریاست صاحبمنصبان قزاق تعلیم یافته و به دست شاه افتاده بود، رژیم استبدادی ایران را محافظت می کردند.»

چنانچه این قول را صحیح بدانیم، تغییر فصل هفتم قرارداد به یکی از سالهای 1901-1897 مربوط می شود و در این ایام ریاست قزاقخانه با«کلنل کاساکوفسکی»بوده است.

کاساکوفسکی انقلاب مشروطیت را پیش بینی می کند

«کاساکوفسکی»وقتی ایران را ترک کرد، در ایران نشانه ای از بروز یک انقلاب فراگیر دیده نمی شد. اما این کهنه سرباز، سالها پیش از آنکه شعله های انقلاب سراسر ایران را فراگیرد، این واقعۀ تاریخی را پیش بینی کرده بود:«21 ژوئن 1898 «نظام السلطنه» وزیر دارایی جدید و وزیر عدلیۀ اخیر از 25 مه 1898 به وزارت دارایی منصوب گردیده است. با اینکه هشتاد سال دارد، هوای صدارت بر سر دارد و برای رسیدن به این مقصود و اغراض شخصی از هیچ اقدامی حتی ورشکستی و ویرانی کامل وطن خود نیز روگردان نیست. بنا به گفتۀ متصدی کل گمرک ایران، بقیۀ عوائد گمرکی سال های 99 و 1898 توسط وزیر دارایی یکجا بین مقربین و اندرون شاه تقسیم شد و اکنون از این مالیات فقط 14 هزار تومان باقی است. بنابراین بقیۀ مخارج دولت اعم از داخلی و خارجی قشون فقط از محل مالیات های شهرستان ها باید تأمین شود. ولی کلیۀ مالیات های شهرستان ها که«امین الدوله»قصد داشت آنها را در تهران در خزانه داری کل متمرکز نماید، دوباره در شهرستان ها برای محل های معین تخصیص داده شده، همان جا هم یکسره خرج خواهد شد. صحیح است که طبق دستورالعمل ها قسمتی از وجوه باید به تهران فرستاده شود، ولی قسمت اعظم این وجوه به طور مساعده قبلاً از حکام گرفته شده، مابقی را هم حکام نه فقط صورت خرج ارائه خواهند داد، بلکه کسانی هم یافت خواهند شد مانند«فرمانفرما» که به بهانۀ قحطی و ملخ وحشی و اعزام قوا به بلوچستان و غیره، ادعای طلب هم خواهند نمود. ایالاتی هم مانند استرآباد (گرگان) هست که مالیات محل کفاف مخارج آن را نمی کند، بلکه باید از خراسان کمک خرج دریافت نماید، اگر هم بعضی از حکام منصف یافت شوند که وجهی به تهران بفرستند، قطره ای خواهد بود در مقابل دریا. بدین طریق در مقابل قشون و سایر حوائج دولت در سال 1899 و 1898 خزانه داری هیچ گونه وجوهی در اختیار نخواهد داشت. چگونه دولت از این وضعیت بیرون خواهد آمد و سال 99 و 1898 را چگونه به پایان خواهد برد؟ تصورش آسان نیست، گمان می کنم بالاخره یک چنین ملت توسری خورده و تحقیرشده ای انقلاب خواهد کرد!»

پرداخت نشدن حقوق ارتش

مردم به شدت از طرز رفتار«مظفرالدین شاه» و از ترسویی و سستی او ناراضی اند. کسی احترامش نمی گذارد و کسی از او نمی ترسد. اگر به همین منوال ادامه داشته باشد، حکام سرپیچی خواهند نمود و کشور در نتیجۀ مهملی و بی عرضگی حکومت مرکزی، هرج و مرج خواهد شد. در بادی امر نمی شود فهمید که شاه جدید با وجود اینکه شش تا و نصفی زن بیشتر ندارد و مخارج اندرون را به حداقل تقلیل داده و زندگی درویشانه ای دارد، از هزینه ها نه فقط آن طوری که همه جداً انتظار داشتند، کاسته نشده، بلکه افزایش هم یافته است. با به سلطنت رسیدن«مظفرالدین شاه» گلۀ گرسنه ای از آذربایجان مانند اولین دسته های صلیبیان به تهران ریختند، بدون آنکه کوچکترین آمادگی برای انجام خدمات دولتی داشته باشند. خود شاه که به نظر می آید از بی طمع ترین مردم باشد، برای آذربایجانیان اطراف خود حقوق های گزاف معین نموده و خانه هایی برای آنها خریداری کرده است که مجموعاً مبلغ مخارج شاه جدید از مخارج«ناصرالدین شاه» تجاوز نموده. در تمام مدت سلطنت شاه جدید به استثنای قزاق ها کسی نیست که حقوقش پرداخت شده باشد.«مظفرالدین شاه» بینوا جرأت جیک زدن جلوی زن خود حضرت علیا را ندارد. اطرافیان شاه، طماع، سیری ناپذیر و بی حد خودپسند بودند. شاه در مقابل توقعات بی پایان و وقیحانۀ ترک ها تسلیم و شروع به دادن اضافات سه هزار تومانی و پنج هزار تومانی به بعضی و خرید خانه های ده پانزده هزار تومانی برای بعضی دیگر نمود و کسر بودجۀ دولت به جایی رسید که ناچار شد به صندوق ذخیرۀ«ناصرالدین شاه» دست درازی کند؛ ذخیره ای که با دقت زیاد در دوران سلطنت پنجاه سالۀ خود اندوخته و حفاظت کرده بود.

«بشیر حضور» دربارۀ حرمسرای شاه تعریف می کرد که:«از «مظفرالدین شاه» هیچ کس واهمه ندارد. در اندرون، مدام جنجال و کشمکش برپاست و حال آنکه تعداد زنان به مراتب کمتر از دورۀ«ناصرالدین شاه» است. در زمان«ناصرالدین شاه» از این خبرها نبود. او فقط چهار زن عقدی داشت، اما زن صیغه اش 106 نفر بودند که مجموعاً با خدمتکاران به  1200 نفر بالغ می گردید. ولی چون همۀ این زنان تقریباً همیشه مهمان داشتند، جمعیت اندرون هیچ وقت کمتر از 1600 نفر نمی شد. یک ارتش پانصد هزار نفری را آسانتر می توان تحت فرمان نگه داشت تا 1500 زن را! آن هم از ملت های متعدد و طبقات گوناگون و سنین مختلف! ولی«ناصرالدین شاه» آنها را تحت فرمان داشت، آن هم چه فرمانی! به محض اینکه رئیس خواجه ها ندا درمی داد که«شاه آمد» سکوت مطلق برقرار می شد.

وقتی شاه، زنان حرمسرای پدر را که عبارت از چهار زن عقدی و در حدود چهارصد صیغه که با تعداد خدمه به هزار نفر بالغ بود، مرخص نمود، به هر کدام کم و بیش مبالغ معتنابهی پرداخته و برای عده ای از آنان مستمری قابل توجهی بالغ بر چندین ده هزار تومان در سال برقرار نمود، ناگهان این هزینۀ پیش بینی نشدۀ میلیون تومانی به بودجۀ دولت تحمیل گردید. با اینکه«ناصرالدین شاه» رشوه خوار و طماع بود، تمام رجال ایرانی از کوچک تا بزرگ در برابر او می لرزیدند و اروپائیان به شاه احترام می کردند. اما برای«مظفرالدین شاه» کسی یک پول سیاه ارزش قائل نیست. استانداران صریحاً و به طور قطعی از ارسال مالیات خودداری کرده، منتظرند ببینند عاقبت کار چه می شود و اوضاع به چه صورتی درمی آید.»

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.