رفتن به محتوا رفتن به فوتر

سردار ملی چگونه زمین گیر شد 3

ضرغام السلطنه و صمصام السلطنه

 

 

 

                                  برگرفته از روزنامه ی خاطرات غلامعلی خان عزیز السلطان

 

شنبه 7 شهر شعبان 1328

رفتم کامرانیّه ،حضور حضرت اقدس شرفیاب شدم ، «مؤید الدوله» هم آمده بود، «هرمز میرزا» با «ظلّ السلطنه» هم بودند، مُعزهمایونِ اخوی هم از شهر آمده بود صحبت می کرد. عدد تلفات جنگ محققاً ششصد نفر که بوده اند، اغلب را در پشت باغ اتابک، توی باغ اتابک چاه کنده آنجا ،مسلمان و ارمنی را روی هم ریخته اند توی چاه، خاک ریخته ،می گفت آن روز وزیر مختار آلمان و ایتالیا مکرر رفتند پیش «ستارخان» و «باقرخان» ، آنها گفته بودند ما با بختیاری ها طرف هستیم چه طور اسلحه بدهیم به دست دشمن هایمان . آنها بدهند ما هم می دهیم. قزاق یا یک دسته سوار دیگر دولتی بیاید، از طرفین خلع اسلحه بکنند. «یپرم» هم مجاهدینش را خلع اسلحه بکند و او رئیس نظمیّه نباشد. این پیشنهادها قبول نماینده وزراء نشده بود.

شهر هم از قرار بسیار بی نظم و شلوغ است،گویا یکی دو جا هم از مجاهدینِ فراری، سراغ کرده بودند، از نظمیّه در دو سه شب قبل رفته بودند برای دستگیری، زد و خوردی شده، آدم هم کشته شده است.

 

یکشنبه 8شهر شعبان 1328

اخبارات تازه این است که: ارامنه به قدری خوشحال هستند از این که «ستارخان» و «باقرخان» در واقع ذلیل شده اند. که حساب ندارد، تمام ارامنه هم حرفشان یکی است،یک قول . هرکس درست غور کند، همچه تصور می کند که اینها مرتب مثل این که در یک نقطه جمع می شوند ، حرف هایشان را می زنند که فردا یک قول باشند. خداوند انشالله خودش به اسلام یک قوّتی بدهد، میان مسلمانان را اتّحاد بیاندازد.

 

سه شنبه 10 شهر شعبان 1328

سوار شده رفتم به شهر، قدری راه رفته، بعد سوار شده رفتم قدری در «کنتوار» گردش کرده،بعد سوار شده رفتم منزل «سردار بهادر»، چون آمده بود منزل، کارت گذارده بود و رفته بود. «یپرم»، «سردار محتشم» ، «بهاءالواعظینِ» پدر سوخته و بعضی از بختیاری ها بودند. مشغول تهیه رفتن سوار قزّاق و سرباز و دو ارّاده توپ ، یکی «شنیدر» ، یکی «ماکسیم» که بروند به خوار ،به جنگ «رشید السلطان» که مدتی است یاغی شده است، مشغول تدارک بودند.

اخبارات تازه این است که : «عین الدوله» حاکم فارس شده است. دیروز هم عصری «حاجی محمد تقی بنکدار» (از مشروطه خواهان به نام و سرشناس بازار بود که در آغاز مشروطیت ،خدمات شایانی کرد.) را گرفته بودند برده بودندش در نظمیّه ،خیلی تند شده بود . بعد برده بودندش منزل «حاجی علیقلی خان» ،«حاجی علیقلی خان»گفته بود : حاجی ، شنیده ام که به نجف نوشته اید که من را تکفیر بکنند.  «حاجی محمد تقی» گفته بود : اگر من همچه چیزی نوشته باشم دستم را می برم ولی شما مقصرید، در همه جا با شما گفتگو دارم. به شما ثابت می کنم که مقصرید ، چرا به نجف بنویسم.

بعد از اطراف نوشته بودند که اگر «حاجی محمد تقی» را نگاه بدارند، بازارها را می بندند. خیلی ها نوشته بودند ، بعد حاجی را ول می کنند. وقتی برده بودندش نظمیه ، گفته بود : کو زنجیرو کند! که من را حبس بکنید. عصری رفتم حمام، بیرون آمدم، از طرف نظمیه می آیند هرجا اسلحه هست ضبط می کنند، می گذارند توی اتاق مهر می کنند. مهرش هم در اداره ضبط اسلحه است و می روند. من هم خودم به نظمیّه اطلاع دادم آمدند. ضبط کرده در یک اتاق گذارده مُهر کردند، یک صاحب منصب پلیس یک تفنگ «ورندل» کوتاه قد داشتم، می گفت بایست ببرم، این تفنگ ها مال دولت است.بعد یواشکی دو تومان گذاردیم دستش ندیده گرفته رفت.

 

اینجا سفارت انگلیس است ،که در آغاز مشروطیت مردم در آنجا بست نشستند. آن کسی که وسط سفره با دستار سیاه ایستاده ، «محمد تقی بنکدار» است

 

 

 

پنجشنبه 12 سهر شعبان 1328

رفتم منزل «سردار منصور» ، تا دو ساعت از شب رفته صحبت می کردیم، «سردار شجاع» هم از شهر آمده بود، بعضی اخبارات می دادند، بعضی صحبت ها هم «سپهدار» می کرد، می گفت پریروز در مجلس وکلا با هم دعوا کردند، فحش و فحش کاری ، زن و بچه را هم یکی کردند. گویا از قرار می خواهند برای وزارت خانه ها از خارجه معاون بیاورند، بعد از گفتگو های زیاد گویا بلاخره به مستشار از فرانسه رأی داده اند. برای «ستارخان» و «باقرخان» هم حقوقی معیّن کرده اند که در یک جائی به تکلیفِ معیّن باشند. امروز روزنامه شرق از علما خیلی بد نوشته بود، به دولت روس هم بد نوشته بوده است. امروز «حاجی محمد تقی» را «سردار اسعد» خواسته بود که بایست به ما امنیت بدهی ، گفته بوده است: من که نبایست به شما امنیت بدهم ، توپ ها، تفنگ ها و قوّه قهریه دست شماست. من چطور به شما امنیت بدهم. بعد هم «حاجی علیقلی خان» گفته بوده است: من شما را بخشیدم ، گفته بوده است در مملکت قانونی مشروطه، کسی حق بخشیدن ندارد ،بایست استنطاق بکنید، هرکس مقصر است مجازات بشود خیلی گفت و گو کرده بوده است. «حاجی علیقلی خان» گفته بوده است چرا چهل روز برای آقا «سید عبدالله» ختم گذارده اید ،گفته بود، هرکدام از بزرگان ما را بی جهت بکشند ما چهل روز که سهل است بلکه یک سال ختم می گذاریم، او مجتهد هم بود.

(سپهدار)

سردار اسعد بختیاری

 

 

سپهدار تنکابنی

 

 

دوشنبه سلخ شهر شعبان 1328

«عماد حضور» (دایی ملیجک) از شهر آمده با هم سوار شده رفتیم منزل «سپهدار» ، مدتی صحبت کردیم .ایل قشقایی با «امیر مفخّم» یکی شده اند و با ایل «حاجی علیقلی خان» مشغول جنگ هستند. اصفهان را هم گفتند ضبط کرده اند.

شاه هم گفتند چند شبانه و روز است که شام و نهار ندارد. حتی عصرانه هم ندارد. خیلی به وزراء سخت گرفته بودند، نگذاشته بودند بیرون بروند.

 

امیر مفخّم بختیاری

 

 

پنجشنبه 3 شهر رمضان 1328

اخبارات شهری ،کلیتاً وضع شهر خوب نیست. مسجد ها چندان شوری ندارد. ترتیب اردوی نظامی هم می دهند برای رفتن «عین الدوله» به فارس و سایر جاهای دیگر. «رشیدالسلطان» هم که رفته است به فیروز کوه پیش «اسماعیل خان»، با او یکی شده است، «منتظم الدوله» فیروز کوهی هم با آنها یکی شده است، گویا دماوند هم بر هم خورده است و قشقائی هم که از قرار با بختیاری ها طرف هستند گاهی انتشار می دهند که با هم اصلاح کرده ،گاهی می گویند خیر دروغ بوده است. بعضی ها هم می گویند «حاجی علیقلی خان» در شرف فرار به انگلستان است ولی از این که «امیر مفخّم» با ایل قشقائی یکی شده است ، هیچ محل حرف نیست.

 

جمعه 11 شهر رمضان1328

از اخبار تازه: فرمانفرما و وزیر جنگ و وزیرعدلیه استعفا کرده اند، «مستوفی الممالک» هم که اغلب به شکار هستند، گویا برای این دوره کردن روزنامه ها باشد جهت استعفایشان.

 

شنبه 12 شهر رمضان 1328

اخبارات تازه این است که «قوام السلطنه» وزیر جنگ با «حکیم الممالک» وزیر مالیّه نزاعشان شده است ، به طوری دعوا کرده اند.

 

پنجشنبه 17 شهر رمضان 1328

خبر آوردند که «عضدالملک» عصری مرحوم شده است. یعنی به درک واصل گردیده ، در این یک ساله خیلی عاقبت به خیر شده، خون «شیخ فضل الله » مرحوم ووو  اغلب به گردن این بزرگوار است، فقط دلش به لقب نایب السلطنگی خوش بود.

 

پنجشنبه 2شوال 1328

دیگر از طرف مجلس گویا به «حاجی علیقلی خان» گفته شده است: شما خیلی خدمت کرده اید اگر مدتی بروید به فرنگستان بهتر است ، چون خیلی دلش می خواست «نایب السلطنه» بشود، بعد از مردن «عضدالملک» هم خیلی دست و پا کرد ، پیش وکلا رفت ولی نشد، «سپهدار» هم مشغول زد و خورد است با «حاجی علیقلی خان» مانع از پیشرفت کارهاست. آنها هم سخت با هم طرف هستند.

 

 

در این عکس از راست به چپ «سردار اسعد بختیاری» و «سپهدار اعظم تنکابنی» دو شخصیتی که نامشان به عنوان فاتحین تهران در تاریخ مشروطیت ثبت شد. آنها که سمت راست ایستاده اند و کلاه بختیاری بر سر دارند ، افراد بختیاری و آنها که با کلاهی از نوع دیگر پشت سر «سپهدار اعظم تنکابنی» ایستاده اند ،افراد اردوی گیلان هستند.

 

دوشنبه 4 شهر ذیقعده 1328

اخباراتی که در این چند روز است ،این است که : مملکت فارس خیلی مغشوش است ، مخصوصاً شهر شیراز که بی حد بی نظم است. محله یهودی ها را چاپیده اند، گبر ها را اذیّت کرده ازشان کشته اند. «عین الدوله» هم که وزیر داخله شده است. آخرین دوا برای نظم فارس نقداً این به نظر رسیده است که حضرت اقدس «ظل السلطان» را حاکم فارس کنند.

 

جمعه 16 ذی الحجه الحرام 1329

«یپرم» به حکم خودش در کمال استقلال به ریاست نظمیّه برقرار است، آن روز معزولش کرده بودند، بعد خودش رفته بود در نظمیّه . هیچ کس جرأت این که بگوید چرا نداشته است! با مجاهدین ارمنی دور شهر گرد کرده و در واقع مبارز می طلبیده است. رئیس نظمیّه و مالک الرقاب ایران است بدبخت ایران بی صاحب!

 

یپرم خان ، رئیس نظمیه تهران

 

شنبه 17 ذی الحجه الحرام 1329

اجزای نظمیّه در باطن امر به تحریک «یپرم» نمی گذارند بازار ها را باز بکتنند ، گاهی به تهدید و گاهی به عنوانات دیگر که ملّت از دست رفته. عجالتاً مشغول به چاپ و آدم کشی هستند ،هروقت هم قشون روس نزدیک بشود فرار می کنند و مسلمان ها را به دست روس ها می گذارند.

 

سه شنبه 20 ذی الحجه الحرام 1329

شهرت دارد که : دولت ایران به دولت روس التیماتوم داده است که اگر تا سه ساعت دیگر قشون روس نرود ،ما جنگ خواهیم کرد! یعنی به آن عده که در قزوین است نباید اضافه بشود.

 

جمعه سلخ ذی الحجه الحرام 1329

گفتند تبریزی ها با روس ها جنگ کرده اند،یعنی روس ها می خواسته اند نظمیّه را تصرف بکنند، ما بین آن ها از دیروز جنگ اتفاق افتاده، خداوند انشالله خودش اصلاح بکند.

 

پنجشنبه 3شهر محرم 1329

از اخبارات این است که: یکی از روزنامه های رشت نوشته است که اعلیحضرت «محمد علی شاه» آمده است به طرف عشق آباد ، از آنجا خیال دارد که از سمت استرآباد بیاید به ایران. مسجد جامع هم باز جمعیت جمع شده روضه می خوانند. بعضی حرف ها می زنند. دیگر از اخبار ،اخبارِ تبریز است. گویا سخت بر هم خورده بوده است، دو سر دسته شده با هم نزاع  می کردند ، از قرار قدری ساکت شده اند عجالتاً تا بعد ها چه شود.

 

سه شنبه 14 شهر صفر 1329

اخبارات تازه این است که : امروز «حاجی محمد تقی بنکدار» با جمعی از اهلِ صنف رفته بودند پیش «ناصرالملک» ، در عمارت ابیض خطابه ی مفصّلی خوانده بودند، مبنی بر تبریک ورود ایشان اصلاح امور مملکت. جواب ایشان این بوده است که کار با من نیست با مجلس است،انتخاب وزراء هم با مجلس است کمی فقط معین کردن رئیس الوزاء با من است، بد یا خوب بشود به من ربطی ندارد. از من گفتن است نان یا گوشت و بی نظمی اگر روی بدهد از من ندانید. از وضع حالیه مملکت هم خیلی بد گفته بوده است که هر روز آدم ها را بی جهت می کشند. هیچ کس نه از جانش ، نه از مالش اطمینان ندارد.

 

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.