رفتن به محتوا رفتن به فوتر

قابل توجه پژوهشگران تاریخ قاجار

 

فدایت شوم ؛ رقیمه  شریفه  کریمه  وصول  بخشید، از استقامت  مزاج  شرافت  امتزاج  حضرت عالی کمال خوشحالی روی داد ، نور چشمی آقا سیدمحمد (حاج سیدمحمدزنجانی) حرسه الله از مرحمتهای جناب مستطاب عالی خیلی اظهار تشکر نموده بود، چون مسبوق به این عوالم نبود خیلی خوشحال است معلوم است بزرگواری جناب مستطاب عالی  بیش از اینهاست ، جناب مستطاب شریعتمدار آقای حاجی (شایدحاج ملاعلی کنی) سلمه اله رقیمه مشکله و تفسیر فرموده بودند ، از مضمون غرائب مکنونش خوشم نیامد خوبست هر چیزی دریک حدی توقف کند،”اللهم اصلح امورنا وارحمنا وتُب علینا انک انت التوّاب الرحیم”،از بابت حمل گندم «اُغلبیگ» و «لاچوان» از کهنه و تازه به طوری که صلاح باشد عرض شده  معتمدالسلطان «حاج محمدحسن» ، «امینِ دارالضرب» (امین الضرب) ، گویا خرواری شانزده هزار،حمل کرده است (مضنه بازار) یک خروار ، یک خروار کرایه داده و چهارهزار دستی گرفته است با اینکه دست و پایی در ولایت(زنجان) ندارد، بنده به مقرب الخاقان ، «جهانشاه خان» نوشته ام که وجه کرایه جو داده نشود که عین گندم به طهران برسد! به آنطور که مفصلا عرض شده و گندم پاک (شده) می باشد، نورچشمی «آقاسیدحسن» (ذوالریاستین) درسر گندم باشد، یعنی هم از خودشان همراه بفرستد در سرگندم  آدمهای ما جایشان معلوم است . در طارم اگر سه تومان اگرفروش می رود ،به قدریکه صد خروار به فروشند خوب است ،از بابت  فروش (روستای) جزلا، به اِسرها(بتمامه) و طرد «حاجی عبدالوهاب» به نسبتی معین علی التفصیل المعلوم احتیاجی به عرض نیست ،

ازبابت جناب «حاجی سیاح» مرقوم (سوال) فرموده بودید، «مشارالیه» زمانی نفی(تبعید)به مشهد مقدس شده و پس از چندسال از آن معاودت دادند؛ کثیر اَمّا میرفت و میآمد ،آخرُ عهدی به (آخرین دیدار)هفتم و هشتم ذی القعده الحرام است

جناب مستطاب آقا «سید جمال الدین» (اسدآبادی) زید فضله که از بزرگان  دانشمندها و حاوی عقل است و پولتیک و عالم بن السنه مختلفه با لهجه مخصوصه به آن لغت هستند، پس ازاشتهار از هندوستان نفی شده و از افغانستان درجنگ اخیر انگلیس و استیلاء «عبدالفیض خان» تبعید و به مصر رسیده و پس از زمانی از آنجا هم نفی و درقضیه «محمداحمد» و سودانیان متهم شده و به پاریس رفته ، پس ازطبع جریده “العروه الوثقی” و اعمال مطالب کثیره و قدغن فرانسه طبع روزنامه مسطوره را که برضد کفر بود و برحسب خواهش انگلیس(تعطیل) شد، رسماً دعوت به ایران شد و پس از ظهور مراحم مُلوکانه ، دولت عثمانی و انگلیس نخواستند مشارالیه رسماً در طهران بماند!! تا جائی که خود «خالد بیگِ» سفیر ، برای بنده نقل کرد :مجدداً به مسکو و  پطرزبورغ رفت، این دفعه بندگان اعلیحضرت شخصاً مشارالیه را دعوت به ایران فرمودند، این میان به ملاحظاتی که نمی توانم عرض کنم حکم به اخراج «مشارالیه» به طور بسیار سخت فرمودند با اینکه خیلی هواخواه داشت ، بر رسم (کاراهل) دنیا همه کناره شدند، روی بر بنده آورد و در حضرت عبدالعظیم متحصن شد “بنده هم درحضورهمایونی شفاعت کردم” وعجالتاً کسی هنوز متعرض «مشارالیه» نیست ، ولکن از حضرت عبدالعظیم معاودت نکرده اند..

«حاجی سیاح» اخراج شد خودش هم رفتنی بود، نمی دانم کجا رفته (بعدا) معلوم خواهد شد. «حاجی ملافیض الله واعظ  دربندی» که مفت گو و مهمل سرا بود و میخواست داخل عنوانی بشود، با اینکه جناب امام جمعه و غیره وساطت عرض کردند ، از حضرت عبدالعظیم  اِزعاج(اذیت) و اخراج شده و به دست غلامها سپرده شد و معلوم نیست به کجا بردند(ش) ، بعضی اردبیل و بعضی عربستان و بعضی جاهای دیگر را می گویند.  به هرحال این اجمالِ مطلبی بود که شده .

اما اینکه عرض پیغام بنده را بی عریضه (وشفاهی) قبول فرمودند، (منظور وساطت حاجی میرزا ابوطالب نزد شاه در مورد سید جمال است) عالَمی این را فهمید و خیلی بر مراتب تشکر و اعتبار بنده افزود،(به شرطی که) بعد  بَداء(از نظر خود برگشتن)  نشود، عجبا که در میان این همه امر مهم (که بدان مشغولید)عرض(اینجانب) هم  قبول است !!و (اما) در مطالب  شخصیه  موکول به فکر میفرمایند؟ خداوندِ وسیله ساز وسیله ای بسازد که وجود نابود بنده مهمل نماند. اگرچه  صریح به حضورمبارکتان عرضها عرض کرده ام  که تا حال عرض نکرده بودم . زیاده عرضی ندارم، ایام افادت مستدام باد.

(ابوطالب الموسوی الزنجانی ،حدودسال ۱۳۱۲قمری)

نامه ایست  قابل توجه از «حاجی میرزا ابوطالب زنجانی»  به برادرش ، «حاجی میرزا ابوالمکارم زنجانی» پیرامون مسائل سیاسی کشور ، از جمله جریان مغضوب شدن «سید جمال الدین اسد آبادی»  و وساطت او نزد شاه  جهت رفع مشکلات ژیش آمده که منجر به  تبعید سید جمال از ایران شد.

 

 

                                                                                                           سید جمال

 

 

 

 

 

                                                                                                     خالد بیگ

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.