رفتن به محتوا رفتن به فوتر

ملیجک به ناصرالدین شاه پیغام داد: من این مردکه پدرسوخته را نمی‌خواهم للـه من باشد، اگر اصرار کنید خودم را خواهم کشت!

نویسنده این خاطرات محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، منشی حضور ناصرالدین شاه است.
اعتمادالسلطنه این قسمت از خاطرات خود را به سال 1303 نوشته که در آن تاریخ ملیجک 7 تا 8 سال داشته و هنوز ناصرالدین شاه به او لقب «عزیزالسلطان» نداده‌ بود، لذا هرجا نام ملیجک به تنهایی برده می‌شود، مراد همان «عزیزالسلطان» است. ملیجک ثانی نیز به همین ترتیب. ملیجک اول نام پدر «عزیزالسلطان» است که نام اصلی‌اش میرزا محمد خان امین خاقان می‌باشد و او پیش‌خدمت مخصوص شاه و فوق‌العاده محرم و مورد توجه است.

ملیجک 8 ساله سرتیپ می‌شود
از تفصیلات تازه این که به ملیجک دوم نشان حمایل «سرتیپی اول» منصب سرتیپی اول داده‌شد. در فرمان، خطابِ «معتمدالسلطانی» به او دادند، در صورتی‌که این طفل هشت سال زیادتر ندارد.

ملیجک از تنگ آبخوری شاه آب می‌خورد
سر ناهارِ شاه، باز ملیجک آمد. چهارمرتبه از کوزه لیوان آبخوری شاه آب خورد و هر مرتبه شاه فرمود کوزه را برنداشتند، باز آب خورد. خدا حفظ کند این طفلک را… خیلی نَقل دارد (یعنی شرح بسیار دارد)

جاسوس ظل‌السلطان 100 تومان به دده ملیجک رشوه داد
صبح خانه ظل‌السلطان رفتم. فرمودند دیروز صبح شاه، نایب‌السلطنه (کامران میرزا وزیر جنگ و پسر ناصرالدین شاه) را اندرون خواسته بودند. منزل امین‌اقدس با او خلوت ممتدی کرده بودند، طوریکه خبرچین من صدتومان به «جوچوق» دده ملیجک داده بود که یک کلمه حرف بتواند بیرون بیاورد، نتوانسته بود.
توضیح نگارنده: پسرهای ناصرالدین شاه علی‌الخصوص ظل‌السلطان و کامران میرزا ملقب به نایب‌السلطنه با هم شدیداً رقابت داشتند. بدین ترتیب بین جاسوسان پسرهای شاه در اندرون شاه همیشه یک مبارزه شدید نهانی جریان داشت.

داشتن عکس ملیجک موجب افتخار است
ظل‌السلطان می‌گفت خلوت پریروز شاه با نایب‌السلطنه برای التفاتی نبود، بلکه تغیر که چرا پول و جیره قشون استرآباد را نفرستاده است. خلاصه عصر «کنت» رئیس پلیس، دیدن آمده بود «کنت» می‌گفت عکس ملیجک را شاه برای نایب‌السلطنه فرستاده بود و فرموده بود که دانسته باش که التفات بزرگی درحق تو کردم که این عکس را برای تو فرستادم. از اتفاق از همان عکس، امین‌اقدس عمه ملیجک به عیال من داده بود، من هم محض افتخار آن را هدیه «کنت» نمودم که شاه هم به من از این عکس داده است.

ملیجک وسیله مداخل «حاجی‌للـه»
سبب تغیر خاطر مبارک این بود که شاه دیروز فرموده بود ملیجک دوم را سلطنت‌آباد بیاورند که بچه گردش کرده باشد، تیر به سنگ خورد. ملیجک نیامد. این بود زود مراجعت فرمودند. معلوم می‌شود «حاجی‌للـه» ملیجک را محض مداخل برده است دولاب، باغِ سهام‌الدوله، در راه انگشت ملیجک لای درشکه مانده زخم شده. این‌همه تغیّراتِ امروز، از این جهت بود.

ملیجک للـه جدید را قبول نمی‌کند
حاجی للـه معزول شد: امروز شاه به حرم قصر قاجار تشریف بردند…
چادرها را کنار دریاچه زده بودند. دسته‌جات حرم پی‌درپی رسیدند. غالباً خفیف بود، اما دسته امین‌اقدس که عقب‌تر از همه آمد، خیلی مجلل بود و این تجمل به واسطه ملیجک دوم است. خلاصه شاه تشریف آوردند. امروز «قصرقاجار» در حضور همایون، اقسام بازی‌های مضحک بود. «جعفرسیاهِ پهلوان» با «اکبر پهلوان» کشتی گرفتند. هیچ یک بر دیگری فائق نیامدند. خر زیاد هم کرایه کرده بودند. حرم‌ها در میان باغ خر سواری کرده بودند. ملیجک دوم سید ابوالقاسم را به للـه‌گی قبول نکرده، عریضه‌ای به شاه نوشته شد به این مضمون که «من این مردکه پدرسوخته را نمی‌خواهم للـه من باشد، اگر شما اصرار کنید خودم را خواهم کشت»

دلتنگی ملیجک برای ناصرالدین شاه
شاه اسب خواسته سوار شوند، شکار کبک بروند. من هم آمدم بخوابم که خبر آوردند شاه طرف شمیران رفتند. معلوم شد کاغذی از حاجی سرورخان رسیده بود، یقین نوشته بود ملیجک دلتنگی از مفارقت شما می‌کند که بی اختیار طرف شمیران راندند.

ملیجک بد غذا می‌خورد
شب هم شاه بیرون شام خوردند. مرا هم بردند تفصیل غریبی دیدم. ملیجک کوچک که محبوب شاه است، وضع غریبی شام می‌خورد. نمی‌توانست بنشیند مثلاً، شام او را از اندرون آوردند در مجموعه گذاشته بودند. می‌رفت پهلوی مجموعه پارچه‌ای نان برمی‌داشت قدری چلو و خورش روی او می‌گذاشت، برمی‌خاست راه می‌رفت و می‌خورد. باز دوباره قدری کباب جوجه برمی‌داشت، همین‌طور تا سیر می‌شد. خاطرم آمد تفصیل پادشاهی که دختر صحرانشین را عاشق شد و گرفت. بعد از مدتی شنید که دختر ناهار و شام باید تنها بخورد که کسی او را نبیند. به خدمه فرمود که تحقیق مطلب را نمایند. خدمه که در تجسس شدند دیدند اطاق که خالی می‌شود، دختر برمی‌خیزد پارچه نانی به هر طاقچه‌ای می‌گذارد و به طور دریوزگان به هر طاقچه‌ای می‌رسد التماس می‌کند که قدری نان راه رضای خدا محض صدقه به من بدهید که زنی هستم فقیر و یتیم و بی‌کس، رعایتی در حق من نمائید. بعد به طاقچه دیگر می‌رفت قدری پلو برمی‌داشت به همین تفصیل تا سیر می‌شد. این خبر به گوش شاه رسید، دانست که پستی فطرت او با محبت شاه زایل نمی‌شود. او را بیرون کرد. این ملیجک بر فرض که با ترمه و زرینه پرورش یافته اما باز هم به اصل خود بازمی‌گردد.
نگارنده:از شخص فهمیده‌ای چون اعتمادالسلطنه تعجب می‌کنم که این چنین بی سر و ته استدلال می‌کند و نتیجه می‌گیرد. خوب یا بد خوردن چیزی نیست که از نسلی به نسلی منتقل شود. این یک نوع تربیت است و ارتباطی به اصل و نسب اشخاص ندارد.

– ناصرالدین شاه عکس ملیجک را برای پسرش کامران میرزا نایب‌السلطنه وزیر جنگ فرستاد و پیغام داد: دانسته باش که التفات بزرگی در حق تو کردم که این عکس را برای تو فرستادم.
– ظل‌السلطان 100 تومان به للـه ملیجک رشوه داد تا برای او جاسوسی کند.
– ملیجک در 8 سالگی سرتیپ شد.

 

 

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.