رفتن به محتوا رفتن به فوتر

تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق 15

شیراز مقاومت میکند

«حجت الاسلام زنجانی» در دنبالۀ قضایای تنباکو مینویسد: «کم کم رشتۀ سراپا فساد قرارداد ننگین دخانیه به دست ملت افتاد و هر صنفی از مردم به مناسبت حال و فکر خود به مفاسد این قرارداد پی بردند. خاصه اصنافی که طرف داد و ستد بودند و سالیان درازی رشتۀ زندگی خود و خانواده هایشان بدین عمل پیوسته بود. این مردمان که یک پنجم مردم مملکت میباشند مانند سایر اصناف دست از کار کشیده و اعتصاب نمودند، از آن طرف کمپانی شروع به مقدمات کار نمود و نقطۀ حساس و مرغوبی را در حوالی «ارک» که معروف به «باغ ایلخانی» بود به معادل 44 هزار تومان خریده و به معادل 150 هزار تومان ساختمانی عالی بنا کرد و برای تمامی شهرستانهای ایران به فراخور حال، هیأتی مرکب از نمایندگان کمپانی تشکیل داد و نخست به شهرستان شیراز که محل حاصلخیزترین اجناس دخانیه است ابتدا نمود. خارجیانی که مأمور شهر فارس بودند با سفارش دولت از پی اجرای مقاصد خودشان به شیراز حرکت کردند.» «حجت الاسلام زنجانی» در دنبالۀ این مطالب شرح میدهد که: «مردم نمایندگان کمپانی را به شهر راه ندادند و روحانی بزرگ شیراز را که «حاج سید علی اکبر» نام داشت و در برابر اهداف استعماری کمپانی ایستادگی میکرد دزدیده به بوشهر بردند. با اشاعۀ خبر ربوده شدن «مجتهد شیرازی»، مردم سر به شورش برداشتند و در حرم مطهر شاه چراغ اجتماع کردند. سرانجام با کشتار مردم از سوی دولتیان، شورش موقتاً پایان گرفت. اما در آذربایجان که روحانیت محلی، اقتدار بیشتری داشت علمای تبریز به حکومت سخت گرفتند و هر قدر دولت در این باب اصرار کرد مردم به رهبری علماء بر مقاومت خود افزودند و دولت ناچار مجبور شد که عجالتاً آذربایجان را از مسألۀ امتیاز مستثنی اعلام دارد.» رفته رفته دامنۀ شورش و انقلاب، گسترده تر شد تا آنجا که امنیت کاخهای سلطنتی در معرض مخاطره قرار گرفت. «دکتر فووریه» پزشک فرانسوی شاه در خاطرات خود مینویسد: «نایب السلطنه» از بس پیش شاه اصرار کرده بود که تمام درهای ارک را که مستقیماً به عمارت سلطنتی راه دارد بگیرد، شاه را به قبول واداشته و بدون معطلی به این کار دست زد، در حالی که من در اطاق کار خود نشسته بودم و از هیچ جا خبر نداشتم بنا به امر «نایب السلطنه» بدون خبر قبلی به کندن در خانۀ من که طرف کوچه است مشغول شدند و مرا صاف و ساده در خانه ام محبوس کردند.» مردم ایران به پیروی از فتوای مرجع بزرگ عالم تشیع؛ «حاجی میرزا حسن شیرازی» معروف به «میرزای شیرازی» از استعمال توتون و تنباکو خودداری کردند. اطاعت از فتوای مرجع کل شیعیان آنچنان فراگیر بود که حتی در حرمسرای شاهی، زنان حرم قلیانها را شکستند. شاه پس از مقاومتهای بی حاصل، از ترس توسعۀ دامنۀ شورش، ابتدا امتیاز داخله و سپس امتیاز خارجۀ تنباکو را لغو کرد و امیدوار بود که مردم با شنیدن خبر بر هم خوردن قرارداد، به اعتصابات و اجتماعات خود پایان دهند اما مردم خشمگین پایتخت آرام نگرفتند. «حجت الاسلام زنجانی» که خود شاهد انقلاب بوده است صحنۀ خونین تظاهرات مردم را در مقابل ارک شاهی چنین توصیف میکند: «روز یکشنبه دوم جمادی الثانیه از جانب شاه به «میرزای آشتیانی» پیغامی رسید که؛ «تکلیف شما منحصر به یکی از دو کار است؛ یا اینکه علناً در مجالس و منابر رفع منع دخانیه نمائید یا چندی از شهر خارج شوید. عصر روز یکشنبه را همۀ اصناف در صحبت و گفت و گوی تبعید «میرزای آشتیانی» گذراندند و مصمم شدند که با «میرزای آشتیانی »از شهر خارج شوند. دوشنبه سوم جمادی الثانیه، ابتدا علماء و اهل علم دارالخلافه، دسته دسته از هر محله به سنگلج که منزل ایشان است روانه شدند، کم کم جمعیت مردم زیادتر شد تا قریب ظهر، همین طور فوج فوج از هر صنف به سنگلج آمده جمع شدند. هنگام ظهر دیگر نوبت به زنان شهر رسیده، جمعیت زنان انبوه شده، اولین کار زنان این بود که روانۀ بازار شدند و هر دکان را گشوده دیدند بستند تا به جایی رسید که در تمام شهر به این عظمت یک دکان گشوده نماند. این جمعیت زنان با انبوهی و کثرت، پس از بستن بازار، سر هایشان را از روی چادر، لجن گرفتند و فریادکنان رو به «ارگ دولتی» رفتند. جمعیت زیادی نیز از دنبال زنان روان شدند. تفصیل آن هنگامۀ عظیم را به نوشتن نتوان بیان نمود ولی همین قدر در عظمت این هنگامه میتوان گفت که چنین شورش و غوغای عظیمی را هیچ وهمی نمی اندیشید. این جمعیت زنان که در هنگامه جویی پیشاهنگ شورشیان بودند، نخست شاه را به اسم «شاه باجی» و «شاه باجی سبیلو» مخاطب ساختند و بنای هرزه گویی گذاشتند و به زنده و مردۀ شاه از هر رقم فحش و دشنام و نفرین و بدگویی، خودداری نداشته فروگذار نکردند. «یا علی» و «یا حسین» از تمامی این همه مخلوق بلند شده، دوباره زنان تجدید مطلع کرده، هرزه گویی را از سرمیگرفتند. از این چنین هنگامۀ عظیمی که دفعتاً در میدان ارک برپا گردید، تمامی اجزای دولت، خاصه حرمسراهای سلطنتی را وحشت عظیمی فراگرفته، خرد و بزرگ مضطرب و پریشان شدند. شاه با تعجیل هرچه تمامتر درصدد محافظت عمارت سلطنتی برآمده فوراً توپهای ته پر «کروپ» را بیرون کشیده و بر تمام دربندهای عمارت سلطنتی نصب کردند. «نایب السلطنه» مضطربانه بیرون رفت که شاید شورشیان را به بذل ملاطفت و مهربانی تسکیت نموده از این جوش و خروش فرو نشاند. زنان یکباره پردۀ حیا از خود برگرفتند و سوزش درون خودشان را بدین هرزه گویی ها فرونشاندند. جمعیت به حدی شد که تمامی کوچه و محله، زن و مرد بود و راه عبورومرور مسدود و فریاد و فغان و «واشریعتا» بلند بود. در این موقع نایب السلطنه بدین قصد از ارک بیرون آمد که خود را به منزل «میرزای آشتیانی» برساند و این شورش و غوغا را فرونشاند. یکمرتبه از میان جمعیت یک نفر سید با شمشیر برهنه و جمع کثیری دنبال او به جانب نایب السلطنه حمله آوردند. جماعت شورشیان مشغول سنگ انداختن شده، چراغها و شیشه ها را شکستند. «معین نظام» تا اینگونه جرأت را از شورشیان مشاهده می نماید، سربازان ترک را فرمان میدهد که جمعیت را هدف قرار دهند. فوج ترکان ملت پرست اطاعت نکرده سهل است، در اندیشۀ ممانعت سایر افواج بودند. «معین نظام»، سربازان خود «نایب السلطنه» را که مخصوصاً به نام «بی پدران» معروف بود فرمان داد شلیک کنند. این گروه بی پدران بی باکانه شلیک کردند. مسلمانان مانند برگ خزان فروریختند، بدین ملاحظه که هرگاه این کشتگان را از ارک بیرون ببرند خلق به هیجان درآمده فتنه غلیظتر خواهد شد. فراشان را امر شد که به تعجیل جنازه ها را در اصطبل شاهی پنهان سازند. این بود که عدد نفوس قتل درست معلوم نشد.»

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.