رفتن به محتوا رفتن به فوتر

تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق-56

اصالت انقلاب مشروطیت

گروهی از تاریخ نویسان در اصالت انقلاب مشروطیت تردید کرده و آن را دستپخت خارجی ها دانسته و دلیل آن را حمایت بی دریغ انگلستان از مشروطه خواهان و پلوخوری های باغ سفارت می دانند. در حمایت انگلستان از نهضت مشروطیت، تردیدی نیست. پلوخوری های سفارت هم اگرچه از کیسۀ تجار ایرانی بود و سفارت، فقط چای و قلیان می داد، به هر حال در پاگرفتن مشروطیت بی تاثیر نبود. ولی این کمال بی انصافی است که آن همه خون های پاک و آن جانباختگان مخلص را نادیده بگیریم و همه چیز را دستپخت خارجی بدانیم. نگارنده در میان انواع تحلیل هایی که از نهضت مشروطیت وجود دارد، یکی را بیشتر می پسندم و به حقیقت نزدیک تر می دانم و آن این است که:

به استناد اسناد بازیافته که تعدادی از آنها را در قسمت های پیشین کتاب در همین وبسایت، ملاحظه نمودید، سیاست ایران پس از ترور«ناصرالدین شاه» از موازنۀ مثبت منحرف شد و به حفظ منافع روسیۀ تزاری متمایل گردید. یک طرفه شدن سیاست خارجی ایران برای امپراتوری انگلستان پذیرفتنی نبود؛ زیرا ایران دروازۀ مستعمرۀ بزرگ بریتانیا(هندوستان) به شمار می رفت. لذا امپراتوری انگلستان در انتظار فرصتی مناسب، سیاست صبر را در پیش گرفته بود. درهمین احوال، بیماری شاه شدت گرفته، امید به ادامۀ حیات او کمتر می شد، از سوی دیگر دولت انگلستان آگاه بود که دولت امپراتوری روسیه، سلطنت ایران را نسل در نسل برای فرزندان«عباس میرزا»نایب السلطنه تضمین کرده است و خلع پادشاهان قاجار و یا فراهم آوردن وسایل سقوط آنها با عکس العمل های شدید روسیه مواجه خواهد بود. درعین حال به سلطنت رسیدن «محمدعلی میرزا» که همه چیز روسی را دوست می داشت، به معنی پایان اقتدار سیاسی انگلستان در این منطقۀ حساس سوق الجیشی بود. لذا بهترین راه حل برای حفظ موازنۀ سیاسی، محدود کردن اختیارات شاه بود و بر این اساس، همین که نشانه های نارضایی و علائم شورش عمومی بروز کرد و از عدالتخانه و مجلس سخن به میان آمد، درهای سفارت به روی بست نشینان گشوده شد و احتمالاً از سوی پاره ای از عوامل انگلستان، تحریکات و تشویق هایی نیز به عمل آمد. دست انگلستان چه پنهانی و چه آشکار در این کار، بی تاثیر نبود. ما هنوز هم نمی دانیم که«سرداراسعدبختیاری» در سفر لندن چه گفت و چه شنید، چه وعده هایی داد و چه قول هایی گرفت. آنچه مسلم است به محض بازگشت او به میان ایل خود، سواران خان های بختیاری به سوی پایتخت سرازیر شدند و این همان اتفاقی است که«کاساکوفسکی» سال های قبل از این واقعه پیش بینی کرده بود. از بررسی اسناد وقایع مشروطیت چنین به نظر می رسد که دولت انگلستان تا آنجا که مربوط به محدود شدن قدرت«محمدعلی شاه» و خلع او از مقام سلطنت می شد، با مشروطه خواهان، همدل و همقدم بود. ولی به محض اینکه به اهداف خود دست یافت، دوباره دست در دست روسیۀ تزاری گذاشت. تا آنجا که در وقایع خونین عاشورای 1330 قمری و قتل عام مردم تبریز، تمامی کوشش دیپلماسی انگلستان و خبرگزاری رویتر، متمرکز بر این نکته بود که تبریزی های بی سلاح و بی پناه، سپاهیان تا به دندان مسلح ارتش روسیۀ تزاری را قتل عام کرده اند و حمایت همه جانبۀ انگلستان از جنایات روس های تزاری به آنجا رسید که مطبوعات و مردم انگلستان به صدا در آمدند و برای حمایت از مردم بی پناه ایران، انجمن های ملی و مردمی به وجود آوردند. از سوی دیگر، تحریکات«ظل السلطان»، عموی«محمدعلی شاه» و برادران شاه که مدعی سلطنت بودند و توطئه چینی عوامل و ایادی آنان در گوشه و کنار ایران، ازجمله مسائل بحث برانگیز تاریخ مشروطیت است، تا آنجا که عده ای از تاریخ نویسان، دستگیری، حبس و تبعید و کشته شدن بعضی از سران بنام مشروطیت را به خاطر این تحریکات می دانند نه مشروطه خواهی.

به هر تقدیر در تحلیل وقایع تاریخی، داوری راستین و تشخیص سره از ناسره، جز به یاری اسناد و تحقیقات علمی درست امکانپذیر نخواهد بود. ذکر این مقدمه به خاطر آن است که علاقه مندان به تاریخ معاصر ایران، از اوضاع و احوال سیاسی ایران در دوران فرماندهی«چرنوزوبوف»آگاه باشند؛ زیرا این پیش زمینه، تجزیه و تحلیل درست وقایع آینده را آسان تر می کند.

حملات مجلس و مطبوعات به کلنل چرنوزوبوف

از آنجا که سال های فرماندهی«چرنوزوبوف»همزمان با نهضت مشروطیت و فضای باز سیاسی در ایران بود، از سوی مطبوعات و نمایندگان مردم، حملات سختی به قزاقخانه و فرماندهان روسی آن در جریان بود. مقالۀ معروف«پالکونیک کیست و کارش چیست؟» که در روزنامۀ«حبل المتین»انتشار یافت، حاوی بسیاری از نکات ناگفته است.

در این مقاله که در قسمت های بعدی این کتاب از نظر مخاطبان گرامی خواهد گذشت، نویسنده به«چرنوزوبوف» و«کاساکوفسکی» فرماندۀ پیشین قزاقخانه(که برای سه دورۀ سه ساله، فرماندهی قزاقخانه را بر عهده داشت)حمله کرده، متن قرارداد دومین فرماندۀ بریگاد قزاق،«کلنل چارکوفسکی»را منتشر نموده، این نکته را برای نخستین بار به اطلاع مردم ایران می رساند که فرماندۀ بریگاد قزاق طبق قرارداد دولت ایران با دولت روسیۀ تزاری هیچ اختیاری ندارد، او فقط یک معلم است و تنها وظیفه اش آموزش سوارکاری به سوارکاران بریگاد قزاق می باشد.

کلنل چرنوزوبوف و بریگاد سوارۀ قزاق در روزنامۀ خاطرات غلامعلی خان عزیزالسلطان یا ملیجک ثانی

«غلامعلی خان عزیزالسلطان» پسرخوانده و داماد«ناصرالدین شاه قاجار»، در یادداشت های روزنامۀ خود(یادداشت های سال های 1320 و 1323 قمری) به«کلنل چرنوزوبوف» و قزاقخانۀ تحت فرماندهی او اشاراتی دارد که خلاصه ای از آن ذیلاً از نظر خوانندگان می گذرد:

سه شنبه 28 جمادی الاولی 1320

«یک ساعت به غروب، اعتصام السلطنه با لسان الحکماء و میرزا سید محمدخان وارد[شدند]. پس از آنها دکتر«ترکیانس» که معالج اوست آمد. مغرب بود که رسیدیم به اردوی قزاق، دیدیم امان الله میرزا و حبیب الله میرزا ما را استقبال کردند. رفتم اردو، وارد چادر امان الله میرزا[شدم]. قدری توی اردو گردش کردیم، چادر صاحبمنصب ها را دیدم. خیلی منظم و تمیز و نظیف بود. رفتم در جایی که صاحبمنصبها شام می خوردند. میز خیلی بزرگی بود؛ مثل یک اردوی بسیار خوب فرنگستان بود. من وضو داشتم، نماز خواندم. بعد شام روی میز ترتیب داده بودند. یک ساعت از شب رفته، رفتیم سر شام. شامِ خیلی رنگینِ خوبی خوردیم. غلامرضاخان سرتیپ هم بود. یک نفر«قره نی چی» هم قره نی می زد. بعد از صرف شام، رفتیم چادر غلامرضاخان که قدری پیانو بزند. رفتم آنجا خودش می زد و یک قره نی زن و سنتورزن هم می زدند، بسیار خوب، زیاد تعریف داشت و خیلی خوش گذشت و از هر چادر صاحبمنصب یک صدای هورایی بیرون می آمد».

 چهارشنبه 25 شهر ذیحجه الحرام 1320

«صبح از خواب برخاستم. هوا صاف بود، بیرون آمدم دیدم شیخ الاطباء و شاهزاده ملایری اینجا بودند. قهوه صرف شد. شیخ الاطباء رفت، احمدخان سمسار آمد. بعد، غلامرضاخان سرتیپ آمد قدری مشق پیانو نمودم. نهار آوردند خوردیم. مدتی روزنامه گفتم، منشی باشی نوشت. دکتر بازیل هم تلفن زد که می خواهم بیایم تبریک عید شما، دکتر بازیل آمد، رفتیم توی اطاق نشستیم، قدری صحبت کردیم. امیرالشعراء آمد نشست، وضو گرفتم، نماز خواندم. امیرالشعراء عیدی گرفت و رفت. میرزا مادروس خان، مترجم قزاقخانه، همراه کلنل جدیدی که امسال آمده است، وارد گردیدند. رفتیم اطاق نشستیم، تهنیت عید گفتند و برخاستند.»

یکشنبه 8 شهر رمضان المبارک 1323

«بندگان حضرت اقدس ولیعهد، که تشریف فرمای طهران گردیده بودند، در روز بیست و دوم شهر شعبان، از جانب سنی الجوانب ملوکانه، کمافی السابق مأمور حکمرانی آذربایجان گردیدند. علاءالدوله هم حاکم طهران گردیدند. اعظم السلطنه، پسر میرزا محمد وزیر، حاکم ادارۀ نظمیه گردید. ظفرالسلطنه حاکم کرمان گردید. در این ماه بندگان اقدس شاهنشاهی، دو مرتبه تشریف فرمای فرح آباد گردیدند. روز قشون شهری در حضور بندگان اعلیحضرت همایونی«جنگ هفت لشکر» نمودند. در این مانور، تمام قزاق و توپخانه و غیره و غیره بودند؛ وزراء و شاهزادگان هم تمام، شرف اندوز خاک پای مبارک در دوشان تپه بودند. پس از اتمام مانور، قشون شهری طرف شهر آمدند. وزیر دفتر هم معزول گردید از وزارت دفتر و ناصرالملک وزیر دفتر گردید. شاهزاده عمیدالدوله هم به واسطۀ نقاهت، گنه گنه گفته بودند بخورد، عوض تجویز گنه گنه، سم الفار خورده بود و مرحوم گردیدند.»

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.