رفتن به محتوا رفتن به فوتر

جواب جهانشاه خان به حاج سیدمحمد و حاج میرزامهدی

جواب نامه پر از اظهار ناتوانی و عجز از کنترل اوضاع است که توسط  آقایان مرحومین«حاج سیدمحمد» و«حاج میرزامهدی زنجانی» جهت قلع و قمع اشرار از«جهانشاه خان افشار» خواسته شده بود

هو
به شرف عرض بندگان حضرات حجج اسلام متّع الله المسلمین بطول بقائهم می رساند
اوامر مقدسه مطاعه که سراپا متضمن نیّات خیرخواهی بود، زیارت و از مندرجات، مستحضرگردیدم. چون نیات خیریه آن ذوات مقدسه به قطع ریشه مشاجرات است،عرض می کنم :
بنده تا آخرین درجه مَقدِرت خود برای اطاعت کلّیه اوامر،حاضر، و خودداری ندارم، ولی طوری پیش آورده اند که به کلی قدرت را از بنده، سلب و هیچ نمی توانم به نوکر وکسانم بگویم که چنین کن یا تَرک کن! زیرا پوشیده و نهان نیست، سی سال«قاسم خان ؟» پدر«غلامحسین»(احتمالاً اوصانلو)با آن سوابقی که داشت، نوکر بنده بود. از او چه حرکتی بر ضد آسایش احدی ملاحظه فرمودید؟ به علت آن بود که قدرت خروج از خود را نداشت(و تحت کنترل من بود) حالا به هرکس از کسان خودم هم بخواهم امر و نهی کنم، فوراََ می رود خدمت«آقای اسعدالدوله سردار»(ذوالفقاری)[وا]بسته و نوکر می شود. همین«غلامحسین»بعد از آن که درغیاب بنده«صارم السلطان» که به امر دولت و خود«اسعدالدولهِ» سردار برای گرفتاری(اسارت)او رفت، خود پنج نفر از آدمهایش را کُشت و به جنگل فرارکرد و بعد از مراجعت، بنده تعقیبش کردم، مگر(بعد این اتفاق)تحت حمایت«آقای اسعدالدوله» نرفت؟ و در ظل مراحم ایشان تجدید قتل وغارت ننمود؟«سعیدالممالک»بعد از آن که کدخدای«آقای حاج آقاحسین»(احتمالاً رهبری)را جریمه کرد و(دراین کارش)به اونوشتم اگر رضایت ایشان را فراهم نکنی، از نوکری من خارج هستی، فوراً رفت و نوکرآقا(اسعدالدوله) شد.
«جهانگیرخان کرگینی»(پولِ)سه هزار تومان از قبیل گندم، اسب و ملک وغیره بدهکار بنده بود و بعلاوه دزدی کرده، فرستادم بیاورند(ش) مال مردم را گرفته، بدهم. که فرارکرده، چند روزی در خانه ملاذالانام«آقای آقاسیدعلی مجتهد؟» دامت برکاته، متحصن و بعد(هم)خود را بسته و نوکر«آقای اسعدالدوله سردار» نمود. از دولت حکم به ضبط معدن زاجکان طارم(مرتبط)به بنده می شود.  پسران«امیراصلان خان الوندی؟» برای این است که از انبارمعدن کنده و برده اند، وسایل و اموال دولت را حیف و میل نموده اند؛ محض فرارِ از پس دادنِ حقوق دولت با چند نفر سوار به خانه«اسعدالدوله» آمده اظهار بستگی و خدمتگذاری می نمایند! و از این قبیل پیش آمدها بسیار است که راضی به تضییع اوقات مقدس آقایان، زیاده بر اینها نمی شوم. پس با این احوال اگر جدّاً به استرداد اموال و حقوق مردم از«غلامحسین» و«برجعلی» و«سعیدالممالک» وغیرهم اقدام ننمایند، ممکن نیست بنده بتوانم به کسان خودچیزی بگویم(و کمکی کنم)زیرا تا عنوان کنم، سایرین هم تحت حمایت«اسعدالدوله» خواهند رفت! بعلاوه با این حمایت تامّه که ایشان از این اشرار می نمایند، گمان نمی کنم غالب اهالی ولایت که به شرارت و قتل وغارت مایلند، درمدت قلیلی خود را بسته معزّی الیه نموده و دیگرهیچ قوّه ازعهده جلوگیری آنها برنیاید. زیرا وقتی که حمایت کردند و همه اشرار به یکدیگر متصل شدند، «آقای اسعدالدوله»(که) سهل است، قوای نظامی دُوَل متفقه هم با توپ و تفنگ، قادر به تعیین حدود آنها نخواهند شد و آن وقت خواهید دید که صدمه و آتشش به تمام افراد صالحه این ولایت وارد خواهد گردید. با این احوال، هرطور اراده مبارک ذوات مقدسه است، بنده عرضی ندارم و نماینده بنده آقای«دبیردربار؟» در زنجان حاضر و امری هست به ایشان بفرمایند(که)اطاعت نمایند.
«جهانشاه»(خان افشار، حدود سال ۱۳۵۰ قمری)

خوانش: میرغوغا

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.