رفتن به محتوا رفتن به فوتر

سالن سینما ایران با پرده مخمل عسلی که با به گوش رسیدن صدای زنگ، پرده به کنار می‌رفت و فیلم شروع می‌شد،1318

این سینما در سال 1318 خورشیدی با نمایش گوژپشت نتردام افتتاح شد. در این اثر سینمایی، “مورین اوهارا” و “چارلز لافتون” بازی می‌کردند. پیش از سال 1320 تماشای فیلم این چنینی برای کودکان و کمتر از چهارده سالگان ممنوع بود، فیلم‌های مجاز برای این سنین فیلم‌هایی بود که تم عاشقانه نداشته باشند. به همین دلیل من تا سال 1320 نتوانستم به این سینما بروم. اگرچه وصف زیبایی سالن آن و مجهز بودنش را به دستگاه تهویه شوفاژ مرکزی که برای اولین بار در ایران، سینمایی به چنین سیستمی مجهز شده بود از اهل خانه شنیده بودم. به ویژه آنکه پرده‌ای مخملی با رنگ عسلی بسیار زیبا که روی پرده نمایش کشیده می‌شد و با کاسته شدن تدریجی از نور سالن پیش از شروع فیلم و با صدای تک زنگی چون ناقوس کلیسا، این پرده به کناری می‌رفت و کم‌کم سالن تاریک و فیلم آغاز می‌شد. نخستین بار در 1321 با فیلم بربادرفته شکوه این سینما را لمس کردم. برای اولین بار در سالن انتظار تصاویر بازیگران فیلم را در قاب عکس‌هایی دیوارکوب دیدم، گلارک گیبل، ویویان لی، تیرون پاور، توماس میچل، لزلی هوارد، الیویادِهاویلند با مارک معروف کمپانی متروگلدوین مایر در زیر عکس‌ها.
کف سینما هم سنگ و سرامیک زیبا و ویژه‌ای داشت که برای تمیز کردن آن گازوئیل و خاک اره را قاطی کرده و با تی بر زمین می‌کشیدند، بوی درهم آمیخته چوب و گازوئیل که در فضا پخش می‌شد در ذهنم تداعی عطری بود که گلارک گیبل و لزلی هوارد به خود زده‌اند، این بویی خوش بود که در فضای سینما ایران آن را حس می‌کردی. نمای بیرونی سینما هم زیبا بود، با بالا رفتن از دو سه پله وارد فضای فروش بلیط می‌شدی، در این فضا دو گیشه قرار داشت، در گیشۀ سمت راست بلیط بالکن و هشت ریالی که ردیف‌های مقابل پرده بود و در گیشۀ سمت چپ بلیط‌های قسمت لژ و درجه یک پایین که به ترتیب 15 و 12 ریال بود فروخته می‌شد. در سال 1321 که برای اولین بار به این سینما رفتم بهای بلیط‌ها را به یاد ندارم. ولی بعداً این قیمت‌ها را خوب در خاطر دارم.
سینما با وجود اینکه سالن تابستانی نداشت ولی نمی‌دانم بر چه اصولی آن را ساخته بودند که در تابستان هم در سالن سینما کوچک‌ترین گرمایی حس نمی‌شد. در واقع یک کوران که معلوم نبود از کجا سرچشمه می‌گیرد هوای سینما را خنک می‌کرد این یعنی ساختاری درست؛ در سینما متروپل هم وضع بدین گونه بود.

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.