رفتن به محتوا رفتن به فوتر

کودتا به روایت ژنرال آیرونساید

محسن میرزایی

کودتای سوم اسفند به هفت روایت

1- سید ضیاءالدین طباطبایی

2- رضا خان،سردار سپه -وزیر جنگ

3- سپهبد امیراحمدی

4- ژنرال آیرونساید

5- ملک الشعرای بهار

6- کلنل اسمایس انگلیسی

7- دکتر سولئور، دیپلمات فرانسوی مقیم تهران

 

پیش از آنکه در این گزارش به نوشته های ژنرال آیرونساید بپردازیم، لازم است به نکات زیر توجه شود.نخست اینکه حضور نظامی نیروهای انگلیسی در شمال ایران، از آن جهت بود که در سال 1917 یعنی یک سال قبل از پایان جنگ جهانی اول بر اثر انقلاب روسیه حکومت سیصد ساله خاندان رومانیف منقرض شد و بلشوئیک ها قدرت را در امپراطوری روسیه به دست گرفتند.

با انقراض حکومت تزاری و تسلط بلشوئیک ها بر سراسر روسیه و قفقاز برای انگلیسی ها نگرانی شدیدی ایجاد شد و آن  نگرانی از جهت نفوذ بلشوئیک ها در هندوستان بود که در آن زمان مستعمره بریتانیای کبیر بود . در پایان جنگ جهانی اول اگرچه انگلستان پیروز جنگ به شمار می رفت ولی از نظر اقتصادی در حال ورشکستگی بود، از این جهت دستور داده شده بود که نیروی مسلط بریتانیای کبیر هرچه زودتر از خاورمیانه خارج شود. با اجرای چنین دستوری خطر نفوذ بلشوئیک ها بیشتر می شد و انگلستان از نزدیک شدن نهضت جدید بلشوئیکی نگران بودند. در نظر آنها تنها چاره این بود که کشورهایی که میان مرزهای هندوستان و قفقاز قرار دارند توسط دیکتاتورهای نظامی مقتدر اداره شوند.

از این رو آیرونساید از یک سو مجبور بود دستور لندن را که تخلیه فوری ایران است، از سوی دیگر این نگزانی را داشت کع قزاق ها که دست پرورده روس ها بودند، برای نیروهای در حال خروج از ایران دردسرهایی را فراهم آورند و شتاب آیرونساید برای خروج از ایران مستلزم ایجاد یک حکومت نظامی مقتدر بود که آیرونساید مقدمات آن را فراهم آورده بود.

 

ژنرال آیرونساید 

کودتا به روایت ژنرال «آیرونساید»

 

«سری به قزاق های ایرانی زدم و وضع آنها را بررسی کردم. «اسمایس» به وضع آنها سر و سامان زیادی داده است.مواجب مرتباً پرداخت می شود و پوشاک و سرپناه در اختیار افراد قرار گرفته است.( دیویزیون قزاق پیش از جنگ جهانی اول تحت فرماندهی افسران روسیه تزاری بود، البته هزینه های آن را دولت ایران پرداخت می کرد. با سقوط امپراطوری روسیه دیویزیون قزاق که مدت چهل سال تحت نظارت روس ها بود،به دست انگلیسیها افتاد و هزینه آن را انگلیس ها به صورت وام در اختیار ایران می گذاشت و این نهاد مقتدر نظامی توسط انگلیسی ها رهبری و اداره می شد.) « اسمایس» می گوید که تعداد اندکی از افسران ایرانی از آنچه ما صداقت می نامیم بویی نبرده اند.صداقت داشتن یعنی محروم کردن خود از مال و منال . طبیعی است که وقتی مواجب پرداخت نمی شود تا حدودی حق با افسران ایرانی است.سردار همایون فرمانده جدید قزاق ها موجودی حقیر و بی مصرف است ، اما روح و جان این نمایش سرهنگ رضاخان است. و من از اسمایس خواستم تا به سردار همایون مرخصی بدهد تا رضاخان موقعیت خود را مستحکم کند.

سردار همایون از رفتن خود خوشحال است ، چون که اجازه دست زدن به پول قزاقخانه را  نداشته و از این بابت ناراحت بود. درباره ی چگونگی اوضاع، پس از خروج خودمان، گفت و گوهای مفصلی با اسمایس داشتم. هیچ کس مسولیتی در قبال قزاق ها بر عهده نخواهد گرفت و من نمی توانم هیچ دستوری را قبول کنم . با توجه به تردید و تعللی که با آن دست به گریبانیم ، چگونه می توانیم در موارد ضروری تصمیمی فوری بگیریم. اگر به قزاق ها اجازه دهم که قبل از رفتن من حرکت کنند، شاید در آن صورت بتوانم اوضاع را کنترل کنم ، گرچه نمی توانم با قشون به تهران بیایم. اگر که به آنها اجازه بدهم که همزمان با ناپدید شدن من از قزوین بروند، ممکن است علیه من اقدام کنند که این رویداد برای من جالب خواهد بود، چون که ناگزیر به مقابله با آنها خواهیم شد. اما کشتن هر یک از آنان از سوی ما اقدامی نادرست خواهد بود. این امکان نیز وجود دارد که آنان  به تهران یورش برند و دست به انقلاب بزنند. شخصاً بر این عقیده ام که باید به قزاق ها اجازه داد، تا قبل از عقب نشینی نیروهای من از قزوین حرکت کنند. به «اسمایس» گفتم که به عقیده من قزاق ها نمی توانند کار چندانی صورت دهند. در واقع فقط دیکتاتوری نظامی، مشکلات ما را حل خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچ گونه دردسری کشور را ترک کنیم.

ژنرال آیرونساید و ژنرال اسمایس

باید با وزیر مختار انگلستان درباره ی این مسائل گفت و گو کنم . «اسمایس» معتقد است که قزاق ها علیه افسران خود شورش نخواهند کرد.

29 ژانویه: اسمایس می گوید «سردار همایون» فرمانده قزاق ها رفته و«رضاخان» که یک سرهنگ است، فرماندهی قزاق ها را برعهده دارد. اسمایس و رضاخان دوستان صمیمی یکدیگرند. به زودی دیگر بار به دیدن آنها خواهیم رفت. ژنرال آیرونساید در بخش دیگری از خاطرات خود پس از ملاقات با «رضاخان» در یادداشت های خود چنین می نویسد:

گفت و گوهای مفصلی با اسمایس و رضاخان انجام دادم . رضا موجودی سخت کوش به نظر می رسد و بینی تقریباً بزرگی دارد. می توان گفت که قیافه ی او شبیه یهودیان است ولی بینی ایرانی ها به گردی بینی یهودیان نیست و موی سرش رو به سفیدی گذاشته است. او می خواهد دستش به کاری بند باشد و از بیکاری ناراحت است. او فقط به زبان فارسی صحبت می کند و فارسی صحبت کردن من حتماً موجب شگفتی او شده است. می گویند در تبریز مهتر بوده است(مهتر به معنی مسئول نگه داری اسب ها و نظافت طویله است). حتی اگر این گفته صحت هم داشته باشد ، باز از لیاقت او حکایت می کند. او به طور قطع پر جذبه ترین فرد ایرانی است که تاکنون دیده ام. در خلال این ماه مسافرت چندانی نکرده ام. هوا بسیار نا مساعد بوده است. برف سنگینی البرز را سفید پوش کرده است ولی با این حال افراد و چارپایان می توانند به غالب نقاط دسترسی بیابند. بلشویک ها به راحتی می توانند جاسوس های خود را به تهران، که ما در آنجا فعالیتی نداریم بفرستند. من فکر نمی کنم تا وقتی که در اینجا هستیم بار دیگر با مشکلی مواجه بشویم. دفعه ی پیش آنها درس عبرت گرفتند. اکثر اُسرای روسی را سربازان وظیفه تشکیل می دهند. در میان انقلابیون روس، یک بلشویکِ حسابی پیدا نمی شود.

 

قول و قرار با رضاخان 

12 فوریه. با رضاخان گفت و گویی داشتم و او را به فرماندهی مطلق قزاق های ایرانی گماردم . او قوی ترین فردی است که تاکنون دیده ام. به او گفتم که به تدریج از تحت کنترل من خارج می شود و باید همراه «سرهنگ اسمایس» مقدمات رویارویی با شورشیان رشت را پس از خروج ستون از منجیل ، فراهم کند. در حضور اسمایس گفت و شنودی طولانی با رضاشاه داشتم. در این فکر بودم که آیا ضروری است قرار و مدارهای کتبی بگذاریم یا نه، و سرانجام به این نتیجه رسیدم که نوشتن مطالب ، مفید واقع نخواهد شد. اگر رضا بخواهد بازی درآورد به سادگی می تواند چون که امکان خواهد داشت به راحتی بگوید قول هایی را که داده است، به اجبار بر وی تحمیل شده اند و او ملزم به انجام آنها نیست.

قبل از اینکه از هم جدا شویم دو نکته را برایش روشن ساختم:

رضا نباید به هیچ وجه از پشت سر به قوای من حمله کند. چون که این کار به نابودی او منجر خواهد شد و جز انقلابیون شمال ایران  به سود هیچ کس نخواهد بود و ضمناً شاه به هیچ وجه نباید سرنگون شود.(منظور نهضت جنگل است)

رضا صراحتاً قول داد و من با او دست دادم. به اسمایس گفته ام به تدریج کنترل را کاهش دهد. به هیچ وجه نگران رفتنن او نیستم.

روز تقریباً خوب ، نشانه ای از خوش بودن هوا است اما جاده ها مسدود است. برای طی کردن 15 مایل جهت رسیدن به قزاق ها دشواری های زیادی را متحمل شدم. انسان یا اسب، در صورت آشنایی به جاده می تواند به هر کجا که بخواد برود. گِل و شُل ناشی از آب شدن برف ها و میان بُر زدن ها مرا به زحمت انداخت.

باند فرودگاه را برای حرکت هواپیماهای پستی از برف پاک میکنند. اوضاع در جنوب کشور مناسب نیست و هوا برای شروع (عملیات) بسیار نامساعد است.

عناصر غیر نظامی آرام می شوند. اگر بخواهند از کشور خارج شوند (شکست نیروهای قزاق از بلشوئیک ها در شمال ایران به خطر هجوم بلشوئیک ها به تهران افزوده بودو بسیاری از رجال ایران به جنوب و غرب کشور کوچ می کردند تا از هجوم ناگهانی بلشوئیک ها  در امان باشند.) از طریق اصفهان خواهند رفت . به هر تقدیر شاه هنوز اینجاست و به اندازه کافی بزدل است.

به مناسبت صدمین سال کودتا 1299

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.