هموطنان
وظایف مقدسه فداکاری نسبت به شاه و وطن، ما را به میدانهای جنگ هولناک گیلان اعزام نمود. همان میدانهای خونین مرگباری که قشون دشمن برای تسخیر ایران و تهدید پایتخت با قوای فزونتر و اسلحه مکملتر تشکیل نموده بود.
افراد دلاور قزاق، این وظیفه مقدسه را با جان و دل استقبال نمودند زیرا تنها قوه منظم ایرانی که میتوانست وظیفه مدافعه وطن را ایفا نماید، همین قوه و افراد آن بودند که بدون لباس، بدون کفش، بدون غذا، بدون اسلحه کافی، سینه و پیکر خود را سپر توپهای آتشفشان نمودند. غیرت و حمیت ایرانی را ثابت و دستهجات انبوه متجاسرین را از پشت دروازه قزوین تا ساحل دریا براندند.
اگر فداکاری و خدمات جانبازانه اردوی قزاق، نتیجه مطلوب را حاصل نکرد و نتوانستیم خاک مقدس وطن و عصمت برادران گیلانی خود را از دست دشمن نجات دهیم، تقصیری متوجه ما نبود بلکه خیانتکاری صاحبمنصبان و کسانی که سرپرستی و اداره امور ما به آنها محول شده بود، موجب عقیم ماندن نتیجه خدمات ما گردید. ولی باز افتخار میکنیم که فوران خون قزاقان دلیر توانست پایتخت وطن مقدس ما را از استیلای دشمن نجات دهد.
اگر خیانتکاران خارجی توانستند نتایج فداکاریهای اولاد ایران را خنثی نمایند برای این بود که خیانتکاران داخلی، ما را بازیچه دست و آلت شهوترانی خود و دیگران قرار میدادند.
هنگام عقبنشینی از باطلاقهای گیلان در زیر آتش توپ دشمنان، احساس نمودیم که منشأ و مبدأ تمام بدبختیهای ایران، ذلت و فلاکت قشون خیانتکاران داخلی هستند.
در همان هنگامی که خون خود را در مقابل دشمن مهاجم میریختیم به حرمت همان خونهای پاک و مقدس قسم خوردیم که در اولین موقع فرصت خون خود را نثار نمائیم تا ریشه خیانتکاران خودخواه تنپرور داخلی را برانداخته، ملت ایران را از سلسله رقبت مشتی دزد و خیانتکار آزاد نمائیم. مشیت کردگاری و خواست حضرت خداوندی، این فرصت را برای ما تدارک دید.
اینک در طهران هستیم.
ما پایتخت را تسخیر نکردیم زیرا نمیتوانستیم اسلحه خود را در جایی بلند کنیم که شهریار مقدس و تاجدار ما حضور دارد.
فقط به طهران آمدیم برای اینکه پایتخت خود را پاک و شایسته این نمائیم که معنی حقیقی سرپرستی سریر مملکت و مرکزیت حکومت بدان اطلاق گردد.
حکومتی که در فکر ایران باشد.
حکومتی که فقط تماشاچی بدبختیها و فلاکت ملت خود واقع نگردد. حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین شرایط سعادت مملکت بهشمار آورد. نیرو و راحتی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند.
حکومتی که بیتالمال مسلمین را وسیله شهوترانی مفتخواران تنبل و تنپروران بیحمیت قرار ندهد.
حکومتی که سواد اعظم مسلمین را مرکز شقاوتها، کانون مظالم و قساوت نسازد. حکومتی که در اقصار سرزمین آن هزارها اولاد مملکت از گرسنگی و بدبختی، حیات را بدرود نگویند.
حکومتی که ناموس و عصمت گیلانی، تبریزی، کرمانی را با خواهر و مادر خود فرق نگذارد. حکومتی که برای زینت و تجمل معدودی، بدبختی مملکت را تجویز ننماید. حکومتی که بازیچه دست سیاسیون خارجی نباشد.
حکومتی که برای چند صد هزار تومان قرض، هر روز آبروی ایران را نریزد و مملکت خود را زیر بار فروتنی نبرد.
ما سرباز هستیم و فداکار و حاضر شدهایم برای انجام این آمال، خون خود را نثار نمائیم و غیر از قوت و عظمت قشون برای حفظ شهریار و وطن مقدس آرزویی نداریم. هر لحظه چنین حکومتی تشکیل شود و موجبات شرافت وطن -آزادی- آسایش و ترقی ملت را عملاً نمودار سازد و با ملت نه مثل گوسفندان زبانبسته رفتار نماید بلکه بهمعنی واقعی ملت بنگرد. آن لحظه است که ما خواهیم توانست به آتیه امیدوار بوده و چنانچه نشان دادیم، وظیفه مدافعه وطن را ایفا نمائیم.
با تمام برادران نظامی خود؛ ژاندارم، افواج، پلیس که آنها هم با دلهای دردناک، شریک فداکاریهای اردوی قزاق بودند کمال صمیمیت را داشته و اجازه نخواهیم داد که دشمنان سعادت قشون بین ماها تفرقه و نفاق بیافکند.
همه، شاهپرست و فداکار وطن، همه اولاد ایران، همه خدمتگزار مملکت هستیم.
زنده باد شاهنشاه ایران
پاینده باد ملت ایران
قوی و با عظمت باد قشون و قزاقان دلاور ایران
رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت شهریاری و فرمانده کل قوا
(رضا)
مطبعه بوسفور
این اعلامیه تاریخ ندارد ولی به نظر می رسد که مربوط به زمانی است که «سید ضیاء الدین طباطبایی» ، از ایران تبعید شده و سردار سپه فرماندهی کل قوا و دیویزیون قزاق را در دست گرفته است.با خروج «سید ضیاء» از خاک ایران، شاه که از گستاخی های «سید ضیاء الدین طباطبایی» رنجیده خاطر بود، از ابراز وفاداری «رضاخان» نسبت به خود خشنود است.«سردار سپه» برعکس «سید ضیاءالدین» ، به شاه مانند یک سرباز احترام می گذاشت و در این اعلامیه نسبت به شاه ابراز وفاداری می کرد.
در این اعلامیه «رضا خان» شکست قزاق ها را در نبرد شمال ناشی از خیانت فرماتده روسی قزاقخانه می داند.