«انور پاشا»
«احمد شاه قاجار» به محض آنکه خبر آغاز جنگ جهانی به تهران رسید ،طی اعلامیه ای بی طرفی ایران را در این جنگ رسماً اعلام نمود
با وجود این آتش جنگی که آتش افروزان آن اروپایی ها بودند، بلافاصله توسط عثمانی ها که متحد آلمان بودند به ایران سرایت کرد. هرچند که عثمانی ها از تبار عرب نبودند و مقام خلافت را به اعتبار واگذاری آن از سوی یکی از بازماندگان خلفای عباسی به عاریت گرفته بودند، ولی (اسلامبول) به عنوان مرکز خلافت اسلامی، برای جهان اسلام از اهمیت خاصی برخوردار بود و باید گفت که مهمترین پیامد جنگ جهانی اول سقوط امپراتوری عثمانی و امپراتوری های آلمان، اتریش و روسیه تزاری بود. از این رو دلایل ورود عثمانی ها به جنگ و انگیزه های آن از مسائلی است که باید عمیقاً بررسی شود.
درگیر شدن امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و قرار گرفتن آن کشور در کنار متحدین به طور قطع امری اجتناب ناپذیر نبود. در آستانه شروع جنگ جهانی اول حکومت عثمانی در اختیار گروهی از عثمانی های جوان بود. این گروه که شامل «انور پاشا» ، «طلعت پاشا» و «جمال پاشا» بودند ، ناسیونالیست هایی بودند که سودای قدرتمند شدن عثمانی را در سر داشتند و می خواستند سرزمینهای از دست رفته عثمانی را که شامل مصر و کشور های بالکان و.. بودند را دوباره به امپراتوری عثمانی ملحق کنند. هرچند آنها تحمیل فرهنگ و زبان امپراتوری عثمانی را ، از اهم وظایف خویش به مستعمرات خود می شمردند و چون تصور می کردند افول قدرت این امپراتوری ، ناشی از عقب ماندگی عثمانی از ترقیات جهان غرب است، بر این باور بودند که از طریق استقرار ساختار سیاسی و اجتماعی غرب موفق به نجات امپراتوری عثمانی خواهند شد. آنها در سال 1889 کمیته ای به نام ( اتحاد ترقی) را بنیان گذاشتند که بیشتر اعضای آن از جوانان دانشجو به ویژه دانشجویان پزشکی بودند ، اما به زودی درون ارگانهای ممکتی به ویژه ارتش امپراتوری نفوذ کردند و شماری از شخصیت های مقام نظامی عثمانی به رهبران این گروه پیوستند و چون مستعمرات اروپایی عثمانی، یک به یک از دست رفته بود، گروه (اتحاد و ترقی) این حوادث را ناشی از استبداد خلفای عثمانی دانسته و با نفوذی که در ارتش داشتند دست به کودتا زدند . بدین ترتیب نیروهای شورشی ارتش به رهبری «ژنرال شوکت پاشا» به اسلامبول هجوم آوردند و «سلطان عبد الحمید دوم» را که از اواسط سلطنت «ناصرالدین شاه» و در طول سلطنت «مظفرالدین شاه» خلیفه عثمانی بود ، وادار کردند که قانون اساسی سال 1876 میلادی را که به امر سلطان موقوف شده بود ، دوباره به مرحله اجرا درآورد. در اینجا توضیح این نکته را لازم می دانیم که «سلطان عبد الحمید دوم» در سال 1876 میلادی با مشروطیت امپراتوری عثمانی موافقت کرده و قانون اساسی امپراتوری را که بر اساس رهنمود های «مدحت پاشا» صدر اعظم عثمانی تنظیم شده بود ، پذیرفت و در پی آن پارلمان عثمانی در (دلمه باغچه) اسلامبول رسماً افتتاح شد ،اما دوران این دموکراسی پارلمانی چندان نپایید و 2 سال بعد «عبد الحمید» آزادی خواهان عرب و ترک های تجدد خواه را سرکوب کرد. این وقایع که با مشروطیت ایران با اختلاف چند سالی همزمان بود، به همان سرنوشت پارلمان ایران دچار شد. نمایندگان عرب پارلمان تحت تعقیب قرار گرفتند و عده زیادی از آنها تبعید شدند. شماری را کشتند و گروهی هم به مصر گریختند . در واقع انتقاد نمایندگان نخستین پارلمان عثمانی ، از شیوه حکومت «عبد الحمید دوم» فکر انحلال پارلمان را در ذهن سلطان عثمانی قوت بخشید و خشونت و تعقیب و آزار کسانی که خواستار حکومت مشروطه بودند ، به آنجا رسید که «مدحت پاشا» طراح قانون اساسی ، از صدارت معزول، تبعید و سر انجام در عربستان کشته شد ، برخی از سران آزادی خواهان مغضوب ، خانه نشین شدند و گروهی در تبعید مردند. البته قلع و قمع آزادی خواهان عثمانی ، ناشی از تفاوت طرز تفکر سلطان و مشروطه خواهان بود که می خواستند شیوه های حکومتی غرب را در قلمرو خلافت آل عثمان پیاده کنند. این نکته را باید توضیح دهیم که جمعیت امپراتوری عثمانی از مسیحیان، ترک ها و عرب ها تشکیل می شد و کشورهایی که امروز مصر، عربستان سعودی، فلسطین، سوریه لبنان و عراق نامیده می شوند از مستعمرات عثمانی بودند. باری، «عبد الحمید» بیشتر علاقه داشت که خلیفه مسلمین باشد. «سلطان عبد الحمید دوم» در محاسبات سیاسی خود از اعراب نمی ترسید و میدانست که آنها با خلافت او مخالفتی ندارند. او در جلب رضایت مسیحیان نیز می کوشید و در عین حال هر وقت لازم می شد ، از سرکوب آنها دریغ نمی کرد. اما از آنجا که تقویت (ملی گرایی) موجب نارضایتی اعراب و مسیحیان میشد ، مایل به قدرت یافتن ملی گرایان نبود و بر این باور بود که سرکوب اصلاحات و حکومت مشروطه، موجب رضایت ملت های غیر ترک امپراتوری می شود . در این میان اعراب مسیحی سرزمین های تحت امر خلیفه به نهضت (ترکان جوان) که هدفش تجدید عظمت گذشته بود با بدبینی می نگریستند و می دانستند که به قدرت رسیدن (ترکان جوان) ظاهراً به اقلیت های دینی و نژادی قلمرو امپراتوری، برابری اعطا می کند و لی عملاً موجب استحکام قدرت در حال افول امپراتوری عثمانی می شود. در این میان گروهی از نخبگان عرب تبار ، سیاست خلفای پیشین عثمانی را که دوستی با مسیحیان اروپایی بود ، زیر سوال می بردند و «عبد الحمید» را به دنبال کردن (اتحاد اسلام) تشویق می کردند. اما «عبد الحمید دوم» نه تنها از سیاست اتحاد اسلام طرفی نبست ، بلکه گروهی از اعراب خواستار انتقال خلافت عثمانی ها به اعراب بودند. آنان بر اساس روایات ، خلافت را خاص اعراب می دانستند.
با تمام این احوال اعراب قلمرو امپراتوری و حتی گروه قابل توجهی از مسیحیان خواستار حفظ وحدت عثمانی بودند و فکر (انقلاب عربی) و جدا شدن اعراب از امپراتوری عثمانی ، زمانی قوت گرفت که اعراب و مسیحیان احساس کردند با سر کار آمدن گروه (ترکان جوان) آنها ، نمی توانند مانند گذشته، حقوق مساوی با شهروندان عثمانی داشته باشند و البته انگلستان نیز به خاطر مصالح خود به این ماجرا دامن می زد تا به موقع خود، تیر خلاص را به مغز امپراتوری عثمانی که سالها بود در آستانه سقوط قرار گرفته بود و (مرد بیمار اروپا) نامیده می شد ، خالی کند و سر انجام نیز در پایان جنگ جهانی چنین شد.
انگیزه های دولت عثمانی در جنگ جهانی اول برای هم پیمانی با آلمان و اترش به طور قطع اجتناب ناپذیر نبود. با وجود تب میهن پرستانه ای که در میان مردم به وجود آمده بود ، بیشتر اعضای دولت و (کمیته اتحاد و ترقی) که گروه (ترکان جوان) را هدایت می کرد و بسیاری از سیاست مداران دریافتند که امپراتور بیمار عثمانی در وضعی نیست که بتواند در یک جنگ عمومی شرکت کند، آن هم اندک زمانی پس از رشته جنگ هایی که جمعیت امپراتوری را کاهش داد، توان مالی و بنیه نیروهای مسلح را تضعیف کرده بود. از سوی دیگر امپراتوری آلمان هم که ارتش خود را به تازگی بازسازی کرده بود ، از خلیفه عثمانی این انتظار را نداشت که در این جنگ جهانگیر سهم عمده ای را بر عهده بگیرد.
افزون بر اینها بیشتر اعضای کمیته (اتحاد و ترقی) و اکثر مردم که طرفدار شعارهای میهن پرستانه بودند ،هنوز خود را به انگلستان و فرانسه نزدیک تر احساس می کردند تا به آلمان و شماری از افسران ارتش عثمانی که در آلمان تعلیمات نظامی آموخته بودند و احساسات آلمان پرستی داشتند ، هنوز در اقلیت بودند و نمی توانستند در سیاست های دولت عثمانی تاثیر گذار باشند.
اما «انور پاشا» با مهارت خاصی برای انعقاد معاهده نامه ای با آلمان زمینه چینی می کرد و توجیهات او برای سیاستی که در پیش گرفته بود، این بود که می گفت: اگر جنگی پیش آید ، روسیه تزاری به طور قطع خواهد کوشید که متصرفات خود را به زیان امپراتوری عثمانی در قلمرو شرق گسترش دهد . اما بر خلاف روس ها، آلمان هیچ گونه جاه طلبی ارضی در خاورمیانه ندارد و دولت عثمانی از هم پیمانی با آلمان زیانی نمی بیند ، می ماند دولت اتریش.اگرچه این دولت از مدت ها پیش به مستعمرات دولت عثمانی چشم طمع دوخته بود، ولی مشکلات اتریش در (بوسنی ) و (هرزگوین) به حدی رسیده بود که دولت اتریش دیگر به گسترش قلمرو نفوذی خود در مستعمرات عثمانی تمایلی نداشت. بدین ترتیب اتحاد با اتریش هم برای دولت عثمانی زیان آور بود.
«جمال پاشا»
«طلعت پاشا»