واژۀ قزاق
«قزاق» به معنی بی خانمان، حادثه جو و طغیانگر است. در دائرة المعارف «بریتانیکا» تحت عنوان واژۀ قزاق چنین آمده است: «قزاق ها شاخه ای از ترک ها هستند که به زندگی شبانی تا جنگ جهانی اول ادامه می دادند. بسیاری از آنها از شهرها ی ترک نشین «خوارزم» از جمله «خیوه» و «بخارا» فرار کرده اند و نام آنان در زبان ترکی «بی خانمان»، «حادثه جو» و «طغیا نگر» معنی می دهد. قوم قزاق در قرن 13 میلادی زیر فرمان چنگیز خان مغول در آمدند و در تحت حکومت «جوجی» فرزند جوان چنگیزخان قرار گرفتند، سپس یکی از بخشهای «اردوی طلایی» شدند و جزو امپراطوری غربی مغول به شمار آمدند.
سرانجام پس از سه قرن تسلط ، «اردوی طلایی» مغول در شرق و غرب آسیا افول کرد و در اوایل قرن شانزدهم میلادی، این امپراتوری به «خانان» چندی تقسیم شد. «اردوی طلایی» چنگیز که قزاقها جزئی از آن بودند و در این هنگام در «استپ»های ترکستان به سر می بردند به سه قسمت شدند: «اردوی کوچک»، «اردوی میانه»، «اردوی بزرگ».
«اردوی کوچک» زمستانها را در ساحل دریای خزر و دریاچۀ «آرال» می گذراندند و تابستانها به دامنۀ کوه های شمالی و جنوبی می رفتند. «اردوی میانه» زمستانها را در «سیر دریا» و تابستانها را در سرزمینهای قسمت بالای «قویل» و «ارتیش» می گذراندند و «اردوی بزرگ» زمستانها را در جنوب دریاچۀ «بالخاش» و زمینهای «هفت رودخانه» به سر می بردند و تابستانها به درههای «تیان شان» می آمدند. قوم «قزاق» مسلمان و سنی مذهب بودند و موقعیت آنان طوری بود که نمی توانستند از حکومت واحدی پیروی کنند. غذا و لباس آنها از گوسفندانشان تأمین می گردید و بهترین آشامیدنی آنان «کومیز» بود که از شیر تخمیرشده به دست می آمد. دست اندازی قزاقها به سرزمین هایی که تحت تصرف روسها بود موجب آن شد که روسها دست به ساختن قلعه های نظامی بزنند. حملات قزاقها به نواحی تحت تصرف روسها پیوسته ادامه داشت تا آنکه روسها به تدریج قدرت گرفتند و شهر معروف قزاق ها را که «آق مشهد» نامیده می شد در سال 1853 میلادی به تصرف خود درآوردند. قزاقستان پس از انقلاب اکتبر جزء اتحاد جماهیر شوروی شد و تحت عنوان حکومت خودمختار قزاقستان به ممالک سویت ملحق گردید.
تاریخچۀ قوم قزاق
«واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد» خاور شناس معروف روس (متوفی به سال 1930 میلادی) در کتاب خود تحت عنوان «خاور شناسی در روسیه و اروپا» در مورد قوم «قزاق» می نویسد: «قزاقها از نژاد «ازبک» هستند. قوم «قرقیز» در قرون وسطی در قسمت علیای رود «ینیسئی» زندگی می کردند. قسمت عمدۀ این قوم تدریجاً به جنوب غربی مهاجرت کردند و در قرن شانزدهم میلادی به یک قسمت از ملت «ازبک» نزدیک شدند. این ازبکها از خوانین خود که به کشورگشایی پرداخته با مردم سرزمینهای متمدن حوزۀ دریاچۀ «آرال» درگیر بودند، جدا شده همچنان در دشت باقی ماندند و به «قزاق» معروف شدند.»
کلمۀ ترکی «قزاق» دربارۀ کسانی به کار برده می شد که از طایفه یا قبیلۀ خود جدا شده و مجبور بودند زندگی ماجراجویانه ای را دنبال کنند.
خانی «قزاق» می شد که در مبارزه برای حفظ تاج و تخت، شکست خورده، با تعدادی از یاران وفادار، به وسیلۀ فرار، نجات یافته بود. از رعایا هم کسانی «قزاق» خوانده می شدند که از خان خود ناراضی بودند و از تحت سلطۀ او خارج شده بودند تا بخت و اقبال را در جایی دیگر جست و جو کنند.
قزاقهای ازبکی
«قزاقهای ازبکی» از همان اوایل قرن شانزدهم میلادی ملت مقتدری بودند. اینان مکرراً ازبکهایی را که در «سمرقند» و «بخارا» مستقر بودند، شکست می دادند. «قزاقهای ازبکی» در این موقع به سه عشیره تقسیم شده بودند و روسها به خطا، قزاق های هر سه عشیره را «قرقیز» نامیده اند. برای این که این قوم فرقی با قرقیزهای واقعی داشته باشند آنها را «قرقیز کایساک» نامیده اند و «کایساک» به معنی «قزاق» است. این سه عشیرۀ قزاق در اوایل قرن 18 میلادی مورد حملۀ دشمنان خود قرار گرفتند و به ناچار از روسها کمک خواستند و خود را تحت حمایت «پطر کبیر» قرار دادند ولی این یک تابعیت اسمی بود؛ زیرا آنها متقابلاً در برابر روسها هیچ گونه تعهدی نداشتند و کمافی السابق به کاروان هایی که عازم روسیه بودند و یا از روسیه به سرزمینهای تحت تصرف خان ها می رفتند، حمله می کردند. سرلشکر اسماعیل شفایی که از کهنه قزاقهای دیویزیون قزاق ایران بود و تحقیقات وسیعی در مورد این قوم جنگاور داشت، در سال 1354 در مصاحبه ای با نگارنده در مورد تاریخچۀ قوم قزاق چنین گفت: «پس از چنگیز، سلطنت مغولها در سرزمین مستقل روسیه چند قرن به طول انجامید و در طول این مدت، بازماندگان «اردوی طلایی» در جنوب روسیه سه حکومت تشکیل دادند؛ حکومت اول سلطنت ناحیۀ «کازان» بود و حکومت دوم سلطنت ناحیۀ «سارای» و سومی سلطنت سرزمین «کریمه». این سه سلطنت مانند یک نیم دایره در مقابل حکومت «مسکو» که شاهزاده نشین و دست نشاندۀ حکومت مغول بود، قرار داشت. چون میان متصرفان مغولها و روسها سرزمینهایی حایل بود که حالت بی طرفی پیدا کرده بود، یاغیان و فراریان مغول از یک سو و ناراضیان روسی از سوی دیگر به این سرزمین می گریختند. این فراریها به تدریج تبدیل به عشایر بزرگی شدند و قلمرو آنها سرزمین وسیعی در «دنیپر»، «دنیستر»، «دون» و «ولگا» بود. روسها این فراریان را «کازاک» نامیدند و قزاق همان «کازاک» است و به نظر می رسد که این نام از کلمۀ ترکی «قاچاق» گرفته شده باشد.»