رفتن به محتوا رفتن به فوتر

از چپ:«یوسف حکم آبادی» و برادرش«عباس خان»

«یوسف حکم آبادی» دوران کودکی را نزد دایی‌ خود به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. در دوران جوانی، پس از نزاعی که با کسی داشت، به زندان افتاد، اما زندانی شدن در نارین قلعه، باب آشنایی او را با«ستارخان» فراهم کرد که از قضای روزگار در همانجا زندانی بود. جرقه‌های آزادی در ذهن این دو که بی جهت روانه زندان شده بودند، پدیدار شد.«ستارخان» و«یوسف» شبانه از زندان گریخته و هر یک مشغول کاری شدند تا اینکه«ستارخان» با آغاز جنبش مشروطه خواهی،«یوسف» را برای انجام فعالیت‌های آزادیخواهانه نزد خود فرا ‌خواند.

«یوسف حکم آبادی» در بیشتر جنگ‌هایی که مرتبط با مشروطیت و هکماوار(یکی از محلات قدیمی تبریز) بود، شرکت داشت. از جمله جنگ روز بیستم شهریور ماه(مصادف با ۱۴ شعبان) سال ۱۲۸۷ هجری شمسی که لشکریان دولتی می‌خواستند به هر طریق که ممکن بود تبریز را تحت تصرف خود درآورند. آن روز سپاه ماکو نیز جزو دولتیان مهاجم بود. ناتوانی و وحشت همه جای هکماوار را فرا گرفته بود تا جایی که عده‌ای از مردم بی‌دفاع، قصد بیرون رفتن از منطقه از طریق باغ‌ها و امان خواهی از فرمانده سپاه ماکو را داشتند. در این حین«یوسف حکم آبادی» به یک باره با تفنگدارانش شلیک کنان از پشت سر ماکوئیان سر رسیده و با پراکنده کردن آن‌ها از ذلت و خواری هم محله‌ای‌هایش در آن زمان جلوگیری کرده، مانع ویرانی هکماوار و تسلیم شدن اهالی شد. او را دلاور مرد هکماوار در جنبش مشروطه می‌نامیدند. سرانجام هشت روز بعد از اعدام‌های عاشورای 1330 هجری قمری،«یوسف حکم آبادی» نیز به دست روس ها به طرز وحشیانه ای دو شقه شد.

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.