صورت مختصری از وقایع این بنده غلامعلیخان، ملقب به «عزیزالسلطان» و اتفاقات عالم: بعد از تولد از مادر مرا آوردند پیش مرحومه «امینهاقدس» که در آن زمان شش ماهه بودم. «امین اقدس»، از زنان محترمه ناصرالدین شاه و خزانهدار مخصوص اندرون و عمه این بنده بود.
اعلیحضرت ناصرالدین شاه بنده را بنظر مبارک ملاحظه فرموده، ملقب به ملیجک فرمودند و چندین خواجه و کلفت و دایه، برای خدمتگزاری تعیین نموده، و نیز امر فرمودند همیشه در اندرون منظور نظر اقدس شاهانه باشم.
در سفرهای ییلاقی ملتزم رکاب مبارک بودم. تا در سنه 1300 به خراسان رفتم. بعد از مراجعت که چهار ساله بودم به عنوان سرتیپ مفتخر گردیدم.
پس از اندک زمانی به لقب «عزیزالسلطان»، نائل شدم. در تمام سفرهای ییلاق، لار و کلاردشت و شهرستانک، سفرا و حضرا ملتزم رکاب بودم و بسا کارهای عمده برای خلق خدا انجام دادم.
مواجب دیوان و انواع خلعتها برای بندگان خدا گرفتم و بطوری مورد مراحم ملوکانه گردیدم که تمام شاهزادگان و وزراء و سرداران در کمال افتخار مرا توفیر و احترام مینمودند و درواقع محسود تمام اهالی ایران گردیدم. بعد، سفرِ سیمِ (سوم) فرنگِ شاهنشاهِ شهید، پیش آمد. در فرنگ از خدام حضور مبارک بودم و بعد از آن نیز در سفر عراق ملتزم رکابِ انورِ شاهانه گردیدم.
پس از مراجعت «اخترالدوله» را که یکی از دخترهای محترمه خانواده سلطنتی بود، به طیب خاطر انور شاهانه، عقد فرموده، از چاکری به دامادی مفتخرم فرمودند و شغل «مهرداری» را که از اعاظم کارهای دولتی است به من التفات فرموده و مدت یکسال و نیم عهدهدار این خدمت بودم، بعد درجه وزارت، حاصل نمودم و در نظام، امتیاز سرداری گرفتم.
تا در روز هفدهم شهر ذیقعده 1313 به التزام رکاب مبارک، به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم علیهالسلام رفتم، اعلیحضرت ناصرالدینشاه را میرزا رضا نام که از مردم کرمان بود به ضرب گلوله طپانچه از پای درآورد که همانجا بدون گفت و شنید، به رحمت حق تعالی واصل گردید و آنجا هم مدفون گردید.
سپس بندگان اعلیحضرت مظفرالدینشاه، از تبریز به تهران نزول اجلال فرموده، به تخت سلطنت جلوس نمودند و بعد از رتق و فتق امور مملکتی، این بنده را هم در نظام به امتیاز سرداری و به منصب «پیشخدمتیِ حضور همایون» مفتخر فرمودند.
اعلیحضرت ناصرالدینشاه، دو باب عمارت به این بنده التفات فرمودند. یکی در باب همایون و یکی اندرونی مرحوم میرزا حسن خان سپهسالار که به زن خودشان، مرحومه قمرالسلطنه بخشیده بودند، بعد از فوت او اعلیحضرت ناصرالدینشاه، به ملکیت به این بنده داده بودند.
عمارت باب همایون را اعلیحضرت مظفرالدین شاه فرمودند بده برای طبیب من «حکیم الملک» که از اطبّای مخصوص بود. من هم آن را قباله نموده و پیشکش نمودم و خودم با اهل و عیال آمده در عمارت اندرونیِ مرحوم میرزا حسین خان که معروف به «عزیزیه» است منزل نمودیم. یک دستگاه که در بیرونی ساخته بودم بیرونی شد در اندرونی هم اهل اندرون منزل نمودند.
پس از قضیه «شاه شهید» وراث «قمرالسلطنه»، ادعای مالکیت از این عمارت نمودند بعد از گفتگوی بسیار، سه هزار تومان دادم و آن را از آنها خریدم تا در سال 1324 سرکار اخترالدوله به جهات عدیده که گر بگویم «مثنوی هفتاد من کاغذ شود»، میل به تفریق نمودند، من هم چشم پوشیده مبلغ بیست هزار تومان، چیزی بالا دادم و بکلی تفریق نمودم.
دیگر در این پانزده سال اتفاقات بسیار و تغییر بیشمار در امور مملکت و سلطنت به هم رسید که مختصری از داخله و خارجه را در اینجا مینگارم…
باری چون یک سمت از عمارتِ اندرونیِ «عزیزیه» خرابی بهم رسانیده بود، دادم خراب نمودند و اکنون مشغول ساختن آن میباشم و مختصری از این وقایع را نوشتم و در این میانِ دیوار، گذاشتم تا بعدها بیرون آید و خوانندگان بخوانند و از اوضاع زمان عبرت گیرند. نقداً خودم روزها درسر این بنائی رسیدگی میکنم.
آقا میرزا آقاخان که مدت بیست و دو سال در پیش خود من است و سابق، درسر ایلات «چگنی» قزوین، از جانب خود من بود، به کلی و جزئی اموراتم رسیدگی میکند.
به تاریخ شهر جمادیالاولی 1324، از سن خود من قریب بیست و هشت سال گذشته است تا بعد چند سال عمر نمایم و چه پیش آید خداوندا عواقب کارهای مرا ختم به خیر گردان!
صورت وزرائی که امروز وزارت و حکومت بزرگ دارند از لشگری و کشوری: آقای نایبالسلطنه سپهسالار، شاهزاده عینالدوله، اتابک اعظم، میرزا نصرالهخان، مشیرالدوله وزیر امور خارجه، ابوالقاسم خان، ناصرالملک وزیر مالیه، مسیو نوز وزیر کل گمرکات و پستخانه و خزانه، علاءالملک وزیر علوم، مدیرالدوله وزیر وظائف، قوامالدوله وزیر لشکر، نظامالملک وزیر عدلیه اعظم، ظهیرالدوله وزیر تشریفات و حاکم همدان، «امیر بهادر جنگ» وزیر دربار، «دبیر حضور» وزیر رسائل، مهندس الممالک وزیر معادن، اعتمادالدوله وزیر دارالسلطنه، «امین حضرت» وزیر بنائی، مستشارالملک وزیر بُیوتات، مجدالملک وزیر داخله، مُعینالدوله وزیر بقایا، اقبالالدوله وزیر خالصه، آقابالاخان «سردار افخم» وزیر مخزن و قورخانه ، احتسابالملک وزیر ذخیره، حاج نصرالسلطنه وزیر غله دیوان.
«محمدعلی میرزا» ولیعهد، حاکم تبریز به پیشکاری نظامالسلطنه و آصفالدوله حاکم خراسان.
در این دو روزه اوضاع تازهای که روی داده از این قرار است: تمام تجار ایران از وضیع و شریف رفتهاند سفارت انگلیس، بست نشستهاند که علمای ما را از بلد (شهر) خودمان خارج نمودند، بر سر ما هرچه میخواهند میآورند، امنیت نداریم. تمام در آنجا متحصن هستند. نظامالملک هم در این دو روزه معزول و شعاعالسلطنه وزیر وزارت عدلیه شد و خداوند خودش رحم نماید (گل بود به سبزه نیز آراسته شد)…
ملیجک در حرم ناصرالدینشاه با غلام بچهها و همبازیهایش. این عمارت در محل فعلی وزارت دارایی قرار داشت و هنگام ایجاد بناهای جدید خراب شد.
ملیجک با للـه و نوکرهایش بهنگام سفر
ملیجک و فرزندانش