رفتن به محتوا رفتن به فوتر

تابستان های گرم و مطبوع تهران هزار و سیصد و بیست

شنای بچه ها در جوی خیابان امیریه (پایین تر از چهارراه ولیعصر)، 1320

گرما هم می تواند مطبوع باشد به ویژه در تهران قدیم که فصول با تمام زیبایی های خاص خود جلوه گری می کردند.

تابستان های تهران آن روزگار به چند دلیل بیشتر به دل اهالی می نشست. در فصل بهار و پس از عید نوروز، باران های بهاری در عصرها  به ویژه در ماه اردیبهشت و ریزش آن روز درختان اقاقیا، چنار و پیچ امین الدوله که با بوی خوش کاه گِل دیوارها و پشت بام ها در هم می آمیخت، فضایی دلپذیر ایجاد می کرد و مشام را غرق بوی خوش می ساخت ریزش این باران ها تا اواخر خرداد ادامه داشت، در تابستان ها نیز گاه نم بارانی می زد و به خصوص اگر شب ها در پشت نام بیتوته کرده بودی، گاه با ریزش باران برای جلوگیری از خیس شدن باید جّل و پلاست را جمع می کردی و راهی اتاق می شدی. در سالن تابستانی سینماها نیز گاه ریزش باران نمایش فیلم را نیمه کاره می گذاشت و آن گاه مدیر سینما به اجبار بلیط ها را امضا می کرد تا در شبی دیگر به تماشای فیلم بنشینی، در فضای باز رستوران ها نیز گاه چنین  وضعی پیش می آمد که ناچار، بشقاب غذا در دست، خود را به سالن سرپوشیده می رساندی.

در نیمه های تابستان به ویژه از ساعت یک تا پنج عصر سکوت عجیبی بر تهران سایه می افکند، اتوبوس ها خیلی به ندرت در حرکت بودند. افراد نیز در آن ساعات رفت و آمد نمی کردند ماشین های شخصی نیز انگشت شمار بودند. مدارس تعطیل  ادارات نیمه وقت و شرکت ها نیز کارشان دو مرحله ای بود.

خاطره ای از تابستان 1321 به یاد دارم، در خیابان امیریه، پایین از تقاطع خیابان های سپه (امام خمینی) و پهلوی سابق در کوچۀ البرز در منزل خواهرم مهمان بودم، هیاهو و صدای شادمانۀ بچه ها مرا همراه یکی از بستگان به خیابان کشاند. آنچه می دیدم برایم شگفت آور بود، در سکوت ساعت دو بعدازظهر عده ای از بچه ها تن به آب روان و تمیز جوی های پهن خیابان سپرده بودند، جریان پرشتاب آب و پهنای عرض جوی، بچه ها را چند ده متر با خود می برد و آنها شادمان با تن خیس از آب بیرون آمده و مسافت رفته را دوان دوان بالا می آمدند و مجدداٌ تن خود را به آب می سپردند. این آب تنی مدتی ادامه می یافت و بعد بچه ها راهی خانه های خود می شدند. در بستر این جوی های زیبا به واسطۀجریان همیشگی آب، خزه های بلند مخملی بستر جوی را پوشانده بود.

در تابستان های تهران قدیم، هوا از ساعت 6 عصر مطبوع می شد، به قول شاعر نه سرد و نه گرم، اهالی تهران در این ساعات به گردش و هواخوری می پرداختند و بیشتر راهی مناطق مرکزی می شدند، محدوده                                                    ای از خیابان نادری تا میدان بهارستان و از شمال به جنوب، در سراسر خیابان لاله زارو به ویژه خیابان منوچهری تا تقاطع فردوسی، این گردش ها تا پاسی از شب ادامه می یافت، در این محدوده در آن دوران بهترین کافه رستوران ها، قنادی ها، سینماها، تئاترها و از مغازه لباس فروشی گرفته تا عرضۀ لبنیات قرار داشت. در همین محدوده نیز چند مسجد، کلیسا و یک کنیسه و عبادتگاه زردشتیان در خیابان سی تیر (قوام السلطنه سابق) وجود داشت.

در خیابان نادری نرسیده به تقاطع خیابان حافظ در ضلع شمالی «خیابان» فروشگاهی بود که نخستین یخچال ها را برای فروش عرضه می کرد، در همین فروشگاه نوعی بستنی لیوانی از دستگاهی اتوماتیک به مشتریان عرضه می شد که سخت مورد توجه بچه ها و جوان های آن سال ها بود. نام این بستنی کالیفرنیا بود و در لیوان کاغذی با قاشق چوبی ظریفی عرضه می شد. والدین ما نیز اگر یخچال می خریدند، معمولاً آن را در معرض دید یعنی در اتاق پذیرایی ساختمان نه در آشپزخانه قرار می دادند و داشتن یخچال به نوعی اسباب تفاخر بود. این بود خاطر اتی به یادمانده از تابستان های با نشاط تهران قدیم بود.

برگرفته از کتاب آن روزگاران تهران، سیاه قلم های خسرو خورشیدی

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.