صدارت دوبارۀ امین السلطان و امضای قرارداد قرضه
«میرزاعلی اصغرخان امین السلطان» در حالی که با همکاری«کلنل کاساکوفسکی» مقدمات گرفتن قرضه از دولت روسیۀ تزاری را فراهم ساخته بود، در سال 1316 دوباره به صدارت رسید و این بار با لقب«اتابک اعظم» برای مدتی نزدیک به پنج سال صدراعظم ایران شد.«امین السلطان» در سال 1318 و 1320 قمری دو بار از روس ها وام گرفت و در ازای آن، گمرکات شمال را برای استهلاک اقساط این وام در اختیارآنان گذاشت. علاوه بر دو وام که پول آن بیشتر صرف تأمین مخارج سفر شاهانه به فرنگستان شد، قرضۀ دیگری نیز از دولت انگلستان گرفت که جهت تضمین پرداخت اقساط آن، عایدات شیلات بحر خزر و پستخانه و تلگرافخانه و گمرکات فارس به گرو دولت انگلستان رفت.
اعتراض جامعۀ روحانیت
جامعۀ روحانیت ایران در تهران و شهرستان ها و مراجع تشیع درعتبات عالیات به قرضه هایی که از روس و انگلیس گرفته می شد، معترض بودند و مخالفت خود را علناً ابراز می کردند. در منابر و مساجد نیز بدگویی از«امین السلطان» که عامل انعقاد این قراردادها بود، روز به روز شدت می گرفت. در ماه فوریۀ 1901(1319 هجری قمری)اعلامیۀ شدیداللحنی خطاب به شاه در تهران منتشر شد، در این اعلامیه که آن روزها مخفیانه دست به دست می شد چنین آمده بود:
«اعلیحضرتا از زمانی که شما بر تخت سلطنت پادشاهان قدیم و مقتدر ایران تکیه زده اید الی حال، پنج سال می گذرد. شما 150 کرور پول نقد خرج کرده اید و مبلغ 70 کرورهم قرض نموده اید و اکنون با گرفتن 22 کرور تومان دیگر از روسیه می خواهید دین و دولت را از روی هوی و هوس شخصی به«نصارا» بفروشید. صد هزارآفرین بر شوکت وعدالت شاهنشاهی شما! … افسوس، صدهزار بار افسوس که شما نام پرافتخار ایران را ضایع کرده و ویرانه های شاهنشاهی ایران را زیر پای امپراتور روس افکنده اید و روزگار اسلام و ایران را سیاه کرده اید! ما به شما اخطار می کنیم در چند روزی که فرصت باقی است، هرچه زودتر از این قرض دوم دست بردارید و دست این گرجی زاده را از ادارۀ امور ملک و ملت کوتاه کنید. اما اگر کماکان به تحریک این گرجی زاده دستخوش هوس این و آن شوید، قسم به پروردگار که تخت و تاج و قدرت شما چنان بر باد خواهد رفت که اثری از شما و فرزندانتان بر روی زمین باقی نخواهد ماند.»
تلاش انگلستان برای بر هم زدن قرارداد قرضه
انگلستان که ابتکار عمل را در دست روس ها و«امین السلطان» می دید، از یک سو مردم راعلیه صدراعظم تحریک می کرد و از سوی دیگر دیپلمات های خود را به سراغ روحانیون می فرستاد تا شاید از نفوذ آنها برای تحریک مردم و بر پا کردن شورش علیه روس ها استفاده کند. در این هنگام ایران آمادۀ انفجار بود. مردم آمادۀ انقلاب بودند و روحانیت پشتیبان مردم، ولیکن روحانیت مبارز از این نکته آگاه بود که روس ها با ایران هزاران کیلومتر مرز مشترک دارند و هر زمان که بخواهند بسیاری از شهرهای مهم ایران را ظرف چند روز می توانند تصرف کنند و نمی توانستند پیش بینی کنند که در صورت بروز اغتشاش و خیزش مردم علیه روس ها اگر روسیۀ تزاری به اشغال نظامی ایران بپردازد، عکس العمل انگلستان چه خواهد بود. کم کم پرده ها کنار رفت و در گفت و گوهای صریح تری که بین دیپلمات های انگلیسی و علمای ایران صورت گرفت، معلوم شد که قصد انگلستان تحریک مردم علیه روس ها و سپس واسطۀ آشتی شدن و بردن سودی در این میانه است. آنچه در دیدار کنسول انگلستان با«حاجی میرزا ابوطالب زنجانی» مجتهد معروف پایتخت گذشت، گفت وگوهای به عمل آمده و جواب های مبهم و دیپلماتیک کنسولیار انگلستان، پرده از تحریکات غیرمسئولانۀ انگلستان برداشت.
«دکتر فیروز کاظم زاده» در کتاب«روس و انگلیس-پژوهشی در امپریالیزم» می نویسد:«حاجی میرزا ابوطالب زنجانی یکی از متنفذترین و به عقیدۀ مستر هاردینگ یکی از روشنفکرترین مجتهدهای پایتخت، از وزیر مختار انگلستان در ضمن ملاقات پرسید اگر جامعۀ روحانیت با دریافت وام از روسیه مخالفت نماید، چه تأمینی می تواند از ناحیۀ انگلستان داشته باشد؟» «هاردینگ» وزیر مختار انگلستان در جواب مجتهد زنجانی جوابی دوپهلو می دهد. او که در انتظار چنین پرسشی نبوده می نویسد:«دیدم بهتر آن است که صریحاً بگویم که به استثنای بست نشستن، اوضاع و احوال به ما اجازه نمی دهد که حفظ جان کسانی را که گرفتار عواقب اعمال مخالفت با دولت خواهند شد، تضمین کنیم. بی شک اگر مردم ایران در صدد اعتراض به اعطای امتیاز به روس ها برآیند و بنیانگذاران اعتراض دستگیر و تبعید شوند، من ممکن است که شدیداً به دولت ایران اعتراض کنم. اگر مردم بست نشین شوند، صدراعظم ممکن است برای شکستن بست از بهانه ها و فرصت های دیگری بهره جوید. در این صورت سفارت انگلستان قدرت مداخله نخواهد داشت و من نمی توانم تعهدی بسپارم که در آن صورت دولت انگلستان چه کاری ممکن است انجام دهد یا ندهد.»
ولی«هاردینگ» شخصاً چنین می اندیشد که اگر شاه برای سرکوب یک قیام ملی از روس ها کمک بخواهد و روس ها به بهانۀ اسقرار نظم و امنیت به ایران بتازند، انگلستان شاید بتواند در نزدیکی مرزهای روسیه با ایران همکاری نماید، ولی او بدون اجازه از مافوق خود حق نداشت حتی به یک وزیر ایرانی چنین قولی را بدهد تا چه رسد به یک مجتهد!«هاردینگ» وزیر مختار انگلستان می دانست که کار وام قبلاً سرگرفته است و اقدام علما تأثیری در آن نخواهد داشت و تنها فایدۀ شورش، سوءاستفادۀ روس ها و دشمنان استقلال ایران خواهد بود.»
«حاجی میرزا ابوطالب زنجانی» که از مخالفان سرسخت قرضه بود، در مجالس و محافل، علناً متعرض«امین السلطان» صدراعظم می شد.«حاجی سیاح» در کتاب خاطرات خود می نویسد:«حاجی میرزا ابوطالب زنجانی که از جمله علمای غیور و درستکار تهران بود و کارهای او را عیب جویی می نمود. روزی در مجلسی که با هم بوده اند گفته بود؛ میرزاعلی اصغرخان! ایرانیان را خیلی ارزان فروختی. من حساب کرده ام هر فرد ایرانی به دولت خارجه به پانزده قران فروخته شده. میرزا علی اصغرخان در جواب گفته بود؛ خیلی هم گران فروخته ام، ایرانیان نفری دو قران بیشتر نمی ارزند!»
در این روایت حقیقتی پنهان است و آن اینکه دولتمردان آن روزگار برای مردم ایران و برای افکار عمومی اعتباری قائل نبودند. همین«امین السلطان اتابک اعظم» وقتی به دعوت«محمدعلی میرزا» به تهران آمد و صدراعظم حکومت مشروطه شد و به ضرب گلولۀ«عباس آقای تبریزی» از پا درآمد، جنازه اش روی زمین ماند و حتی درشکه چی ها حاضر نبودند جسد او را به گورستان ببرند و این در حالی بود که هزاران نفر بر سر قبر«عباس آقا» برای تجلیل از او گرد آمده بودند. افراد ملتی که به عقیدۀ او یک قران بیشتر نمی ارزیدند، سرانجام سرنوشت خود را به دست گرفتند و بساط استبداد را در هم نوردیدند.
در پنجم فوریۀ 1901 «مستر گریم» کنسولیار انگلیس با«آقا سیدعبدالله بهبهانی» مجتهد بزرگ تهران دیدار کرد. هنگامی که«مستر گریم» از وام روس ها یاد می کند، «آقاسید عبدالله» مخالفت خود را با آن و تصمیم علما را نسبت به ممانعت از چنین استقراضی بیان می کند. این ملاقات یک ساعت و نیم به طول کشید.«امین السلطان» چون دید که مخالفت علما روزافزون شده است، با روحانیون به مذاکره پرداخت تا آنها را به جانب خود متمایل کند. کنسولیار انگلیس و«آقاسید عبدالله بهبهانی» بار دیگر در 23 فوریۀ 1901 به هم نشستند،«بهبهانی» از لزوم اقدام دسته جمعی علما سخن می گوید و متذکر می شود که باید مأموران مخفی را به مشهد، رشت، نجف، اصفهان و شیراز فرستاد. همچنان که جنبش روحانیون اوج می گرفت، علمای تهران به حمایت مجتهدان عتبات عالیات عراق یعنی نجف و کربلا متوسل شدند. عرض حال علماء که در تهران انتشار یافت، سخت ضدروسی بود. علماء در این اعلامیه نوشته بودند که دولت ایران می خواهد تسلیم کفار شود، همین که در چنگ روس ها افتادیم، زنان و فرزندان ما دیگر به ما تعلق نخواهند داشت.