حرم ناصرالدین شاه جایی که «ملیجک» در آن پرورش یافت
گردآوری اسناد و تحقیق درباره ملیجک از: محسن میرزایی
گفتیم که اطلاع از وضع حرم ناصرالدین شاه بدان علت که محل پرورش ملیجک بوده است بسیار ضروری میباشد در صد و بیست و پنج سالی که از مرگ ناصرالدین شاه میگذرد درباره حرم او مطالب بسیار نوشتهاند. بعضی از نوشتهها از روی بیاطلاعی، بعضی از روی غرض و بعضی به خاطر داستانپردازی بوده است… ولی گزارش مستند زیر از خاطرات دوستعلی معیرالممالک نوه دختری ناصرالدین شاه قاجار است ، کسی که در حرم بزرگ شده و بارها با ملیجک و ناصرالدین شاه بازی قایم موشک کرده و دنبال پدربزرگ خود دویده است.
زنهای ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه روزی که کشته شد، 85 زن داشت. زنهای عقدی شاه عبارت بودند از:
1- گلین خانم، ناصرالدین شاه با این خانم در زمان ولیعهدی ازدواج کرد.
2- خجسته خانم تاجالدوله نخستین زنی بود که ناصرالدین شاه پس از استقرار به سلطنت، گرفت و از عجائب روزگار آنکه آخرین زن او نیز خجسته نام داشت و دختر میرزا عبدالمطلب، مستشار پستخانه بود.
3- شکوهالسلطنه دختر شعاعالسلطنه پسر فتحعلی شاه که مادر مظفرالدین شاه بود و در زمان حیات ناصرالدین شاه فوت کرد.
4- سرورالسلطنه دختر عمادالدوله، پسر فتحعلی شاه که در زمان حیات شاه درگذشت.
5- جیران ملقب به فروغالسلطنه که او هم در حیات شاه درگذشت.
صیغههای طراز اول از خاندان قاجار
1- زینتالسلطنه، دختر سالارِ معروف، معروف که سالها با ناصرالدین شاه در خراسان جنگ میکرد. این زن در حقیقت گروگان ناصرالدین شاه بود.
2- بدرالسلطنه از شاهزاده خانمهای قاجار
3- اخترالسلطنه از شاهزاده خانمهای قاجار.
4- شمسالدوله دختر عضِدالدوله پسر فتحعلی شاه.
صیغههای محترمه که شاهزاده نبودند
1- انیسالدوله که در حقیقت، ملکه ایران بود ولی فرزندی نیاورد. شاه او را بسیار دوست میداشت و چندین بار خواست وی را عقد نماید ولی او نپذیرفت و اظهار نمود که به اصطلاح، ساعت مبارک اولیه زناشویی خود را برهم نخواهد زد.
توضیح: در گذشته موقع عقد و یا هر کار دیگر ساعت سعد را انتخاب میکردند و به عقیده قدیمیها، ایام سال، سعد و نحس دارند. انیسالدوله نیز میترسید که آن ساعت سعد که وی همسر شاه شده و به این مقام و عزت رسیده با تجدید عقد به صورت دائم برهم بخورد.
پس از کشته شدن ناصرالدین شاه روزی مبلغی اسکناس تازه چاپ شده برای انیسالدوله آوردند و او به محض اینکه تمثال شوهر خود را روی اسکناسها دید، آنقدر بر سینه و شکم خود کوفت که سخت بیمار شد و چند ماه بعد درگذشت.
2- امینهاقدس، عمه عزیزالسلطان که صاحب فرزندی نشد.
3- عفتالسلطنه، مادر سلطان مسعود میرزا (ظلالسلطان)
4- منیرالسلطنه، مادر کامران میرزا ملقب به نایبالسلطنه
5- ندیمالسلطنه، مادر ضیاءالسلطنه، زن مرحوم سید زینالعابدین، امام جمعه تهران
غیر از آنها زنان دیگری بودند که در مرتبه دوم و سوم قرار داشتند و دوستعلی خان معیرالممالک در موقع کشته شدن ناصرالدین شاه، تعداد آنها را 85 نفر ذکر میکند.
حقوق زنها
حقوق حرمخانه حواله به گمرک بود که هر ماهه تحویل «اعتمادالحرم» میشد و او بنابر قرار جاری، تقسیم کرده، سهم هریک از زنان شاه را پرداخت میکرد. ولی انیسالدوله بانوی اول حرم مستثنی بود و ماهیانه معینی نداشت.
زنهای درجه اول شاه، ماهی هفتصد و پنجاه تومان میگرفتند. زنهای درجه دوم از دویست الی پانصد تومان و زنهای درجه سوم از صد تا صدوپنجاه تومان مقرری ماهانه داشتند.
اندرون قدیم
در اوایل، اندرون ناصرالدین شاه، همان عمارت قدیمی که خاقان نامیده میشد . بنای مزبور دارای وسعت زیادی نبود ولی وضع ساختمانی خوبی داشت، ایوانهای این بنا به صورت مختلف و زینت یافته به گچبریهای ظریف و لاجوردیاش هر نظری را جلب مینمود و در یک قسمت، طالارِ آیینه فوقالعاده زیبایی که دارای شاهنشینها و طاقچههای قشنگ بود، قرار داشت.
پس از آنکه زنهای ناصرالدین شاه رو به ازدیاد نهادند، رفته رفته جا تنگ شد و مجبور به بزرگ کردن اندرون شدند.
در سال 1301 هجری قمری، شاه به مشهد مشرف شد و در غیاب او اندرون وسیعی ساختند و آن بناهای زیبای قدیم خراب شد.
شبگردی ناصرالدین شاه در حرم
ناصرالدین شاه اغلب شبها پس از صرف شام در اندرون به راه میافتاد و با عصائی که در دست داشت به در اطاق هریک از زنهایش میکوبید. آن خانم وقتی در را میگشود، از دیدن شاه مشعوف میشد و تعظیمی کرده منتظر امر میایستاد. ناصرالدین شاه گاهی دست به زیر زنخ آن خانم برده و شوخیهای مناسب میکرد، ناصرالدین شاه پس از کوفتن در، خود را در گوشهای مخفی میکرد، خانم از اطاق بیرون میآمد و کسی را نمیدید و به گمان اینکه یکی از خدمه با وی سربهسر میگذارد، فحش میداد و میرفت. اگر فحشها خیلی آبدار بود ناصرالدین شاه ظاهر نمیشد و اگر فحشها زیاد درشت نبود خندهکنان از کمینگاه بیرون میآمد، به اطاق خانمهای محترمه که میرسید، داخل شده مینشست و قدری صحبت و شوخی میکرد و برمیخاست.
ناصرالدین شاه پس از این شبگردی به قصر خود میرفت. سپس زنهای شاه که خود را به بهترین وجهی آراسته بودند، دسته دسته به حضور میرفتند و تعظیمی نموده، دور اطاق صف میکشیدند. آخر از همه انیسالدوله وارد میشد و شاه او را نزد خود مینشاند، بعضی شبها که شاه به نوشتن نامههای لازم مشغول بود، خانمها ساکت میایستادند و برخی آهسته با هم صحبت میکردند تا تحریر نامه تمام میشد. در اندرون شاه همیشه حدود دویست زن از دوستان همسران شاه و زنان وزراء و اعیان مملکت جمع بودند. ناصرالدین شاه در مقابل هریک میایستاد و با هریک به فراخور، حال احوالپرسی میکرد و اظهار التفات مینمود. پس از ساعتی بهترین میوههای فصل را در ظرف طلا به حضور میآوردند. بیشتر اوقات به انیسالدوله امر میکرد که میوهها را درست کند. گاهی هم به امینهاقدس و فخرالدوله میفرمود که در حضور نشسته، آنها را پوست بکنند.
در بالاخانه انیسالدوله، پیانوئی بود ولی هیچکس از اهل اندرون زدن آن را نمیدانست. در آن زمان پنج یا شش پیانو در تهران بیشتر نبود و کمتر کسی از فن نواختن آن سررشته داشت.
«محمد صادق خان» که استاد سنتور بود، پیانو را نیز خوش میزد. مادرم (مادر معیرالممالک) یکی از کنیزانش را بر آن داشت تا نزد صادقخان پیانو بیاموزد و او هرچه مشق میکرد به مادرم میآموخت. این کار پیش خانمهای اندرون، شهرتی بسزا یافت و ناصرالدین شاه را نیز خوش آمد.
از آن پس، هرشب که مادرم خدمت ناصرالدین شاه میماند، حسبالامر باید پیانو بزند. شاه کنار مادرم میایستاد و زنهایش هجوم آورده سرها را از لای گردنهای یکدیگر بیرون میآوردند و صدای احسنت و آفرین از همه بلند بود و عقب ماندگان از هر گوشه و کنار میدویدند، در خاتمه، ناصرالدین شاه برای افتخار یک قطعه جواهر گرانبها یا چند سکه به نوازنده یا خواننده مرحمت میفرمود.
هرشب که شاه را دماغی بود، هنگامی که خانمها چون خیل پریان به دورش حلقه میبستند، برایشان داستانهایی شیرین نقل میکرد. شبی از شبها که شکفته و تر دماغ بود، رو به انیسالدوله کرد و چنین گفت:
«در زمان ولیعهدی که شانزده ساله در تبریز بودم، قبای مخمل قرمز مروارید دوز و قمهای الماس نشان، داشتم که آن را برتن میکردم و این را برکمر میبستم، تازه هم با گلین خانم، زن اولم، عروسی کرده بودم. روزها برای تفریح و صید سوار میشدم و در درههای مصفا پیاده شده و تنها دور از همراهان میگردیدم و بدین فکر بودم که شاید دختر شاه پریان، عاشق من شده و به وسیلهای مرا آگاه کند.»
قرق کردن دیوانخانه و شبگردی اهل حرم
«ماهی چند شب دیوانخانه (ادارات دولتی واقع در ارگ) را قرق میکردند و ناصرالدین شاه با اهل حرم به گردش باغ و گلستان رفته، شام را نیز همانجا صرف مینمودند و در تمام مدت رامشگران و خنیاگران، به نوازندگی مشغول بودند.
غروب چند تن از خواجه سرایان، دور اندرون افتاده و ندا میدادند.»
گردش شبانه و خواننده خبر فرمودند:
«این اصطلاح مخصوص اندرون بود و به محض آنکه صدا داده میشد، زنها از خانم و خدمه به جنب و جوش دَرآمده خود، را آراسته و مهیای گردش میکردند. چند چراغ بزرگ، باغ را چون روز روشن میداشت. زمزمه انهار، فوران آبها از فواره و ریزش آن از سطح حوض در پاشویههای مرمر، درختهای کهن و انبوه و مجسمههای زیبا به باغ منظری شاعرانه میداد و میان هر خیابان و کنار هر باغچه، دور حوض، دسته دسته خانمها با آرایشهای دلپسند و جامههای رنگارنگ با چهرههای شکفته و لبان خندان میخرامیدند و ناصرالدین شاه در آن میان مانند خسرو پرویز با هر یک از ماهرویان، به طرز خوشی میچمید و سخنهای خوشآیند میگفت.
پس از پایان تفرج، زنها گروه گروه، قهقهه زنان رو به عمارت میآوردند، در وسط اطاق برلیان، تجیر بسیار زیبایی میکشیدند. در یک طرف نوازندگان و در طرف دیگر، خانمها مینشستند و صندلی ناصرالدین شاه را چنان میگذاشتند که به هر دو سو دید داشته باشد. آنگاه ناصرالدین شاه با لنگری (ژست خاص نشستن بزرگان) که مخصوص او بود، بر آن قرار میگرفت و به اشاره وی، بساط بزم آغاز میگشت.
گاهی ناصرالدین شاه، میل میکرد که شام را همانجا بین رفقایش صرف نماید. سفره را با آداب مخصوص در طرفی که خانمها قرار داشتند، میگستردند «مجدالدوله» که سمت خوان سالاری داشت، به جلو و چند فراش از عقب وی، شام ناصرالدین شاه را میآوردند. ظروف غذا تمام در پارچههای سپید پیچیده و ممهور به مهر خوانسالار بود و میبایست در حضور شاه مهر از سر آنها برگیرند و نیز انواع ماست و مرباجات و شربت و غیره که در آبدارخانه ساخته میشد، سربسته به مهر اعتماد حضرت آبدارباشی میآوردند. شاه در سر شام، فقط انیسالدوله را مینشانید که برایش سینه و رانهای جوجه را حاضر نماید و گاه هم میشد که میفرمود: انیسالدوله بخور، او هم با ظرافت و کرشمه، چند لقمه صرف مینمود. سایر زنها تماماً دور اطاق ایستاده بودند.
ناصرالدین شاه، اکول (پرخور) نبود ولی دوست داشت از هر خوردنی بچشد، تفاله هرچیزی حتی سینه جوجه و میوهجات را پس از جویدن بسیار، برون میآورد. پس از صرف شام، یک فنجان کوچک قهوه در قهوهخوری طلای مینا، صرف و یک غلیان میکشید. غلیانش بسیار کوچک و ظریف و مرصع با حجاری گرانبها بود. پس از اتمام، با سرخوشی و تردماغی، باز با زنها به صحبت و شوخی میپرداخت و سپس نوازندگان را مرخص و به خوابگاه میرفت.
آداب شام و ناهار حرم و اسم شب
هنگام ظهر و غروب، ناهار و شامِ هریک از زنهای شاه، در سینیهای بزرگ چیده میشد و چند فراش آن سینیها را بر سر گذاشته، به اندرون میبردند. در دالان حرم، نزدیک به سیصد کنیز که هر یک از آنها متعلق به یکی از زنهای شاه بودند، آماده گرفتن و بردن غذای خانم خود، ایستاده بودند و بدین ترتیب موقع ناهار و شام، برای مدت یک ساعت ولوله عجیبی در حرم برپا میشد. انیسالدوله بانوی اول حرم، کارخانه مخصوصی داشت (توضیح: در آن زمان به آشپزخانه، کارخانه میگفتند.)
شامِ حرم، اول غروب داده میشد زیرا سه ساعت از شب رفته عبور و مرور در کاخ سلطنتی، ممنوع میشد و درهای اصلی را که پنج در بزرگ بود، میبستند. برای مردم عادی، عبور و مرور، 5ساعت از شب گذشته تا موقع سحر، ممنوع بود و برای اجرای مقررات منعِ عبور و مرور، یکصد قراولخانه (پست نگهبانی) در شهر دایر بود ولی در کاخهای سلطنتی مقررات منعِ عبور و مرور، سه ساعت از شب گذشته اجرا میشد.
حرکت در ساعات ممنوعه شب با دانستن اسم شب امکان داشت. اسم شب یک کلمه رمز بود که وزیر اعظم (نخست وزیر) تعیین میکرد، مثلا (خرس). (خروس) و یا اسامی دیگر و اداره نظمیه (شهربانی) برای عدهای از رجال کشور، میفرستاد و نگهبانان با شنیدن آن کلمه، راه خود را برای شخصی که اسم شب را میدانست، باز میگذاشتند.