«ژنرال دنستروویل»
تلفات جنگ جهانی اول که بالغ بر 20 میلیون نفر بود از نظر خوانندگان گرامی گذشت. البته این آمار در برخی از منابع 10 میلیون ذکر شده، ولی گمان ندارم که کسی آمار تلفات ایرانیان را در فهرست تلفات اعلام شده جنگ جهانی اول منظور داشته باشد. متاسفانه آمارگیری در عهد قاجار مرسوم نبود و ما نمی دانیم چه تعدادی از ایرانیان در چهار سال جنگ جهانی اول جان خود را از دست دادند ، ولی آنچه مسلم است بیشتر تلفات در ایران مربوط به بیماری های گوناگون و قحطی بوده است. اگر جنگ جهانی اول پیش نمی آمد ایرانیان هرگز دچار تنگی معیشت و قحطی نمی شدند ، ولی درگیری ناگهانی دولت های متخاصم و عدم توجه دولتهای روس و انگلیس و عثمانی به بی طرفی ایران موجب آن شد که میلیونها ایرانی بر اثر قحطی از گرسنگی جان دهند.
آنچه در این گزارش می خوانید نوشته «ژنرال دنسترویل» فرمانده کل نیروهای انگلستان در ایران است که فاجعه قحطی سالهای جنگ را به وضع تکان دهنده ای به تصویر کشیده است. «دنسترویل» خود از مسببین ایجاد قحطی بوده است ، زیرا او از جمله کسانی بود که برای تامین آذوقه افراد زیر فرمان خود ارزاق و آذوقه های مردم ایران را مصادره می کرد. «دنسترویل» می نویسد:
(کسانیکه در مدت عمر خود خیچ گرسنگی و مجاعه (قحطی) ندیده اند ، نمی توانند آن مصائب و فجایع رعب آور و فلاکت های مدهش را که بر اثر ظهور قحطی تولید میشود ، حتی دو را دور هم در مقابل چشم خود مجسم نمایند. در مجادله و منازعه که برای حفظ بقای حیات و زندگی در مواقع حکمفرمایی قحطی و مجاعه پیدا می شود ، تمام اصول و آداب پسندیده و کلیه عواطف انسانی و ملکات فاضله بشری مفقود و منهدم گشته و به جای آن اصول سبعیت و درندگی و حرص و ولع جای گزین می گردد. بشر مانند گرگ گرسنه ای که در جستجوی طعمه برآمده، فقط در تلاش بدست آوردن نان و سیر کردن شکم است و بس شاید خیلی ها با مجاعه و کمیابی ارزاق در ممالکی مانند هندوستان آشنا باشند ، ولی در این گونه کشورها هر اندازه جاعه سخت و شدید باشد ، معذلک چون از طرف حکومت مساعدت و کمک های مستقیم و غیر مستقیم مادی و معنوی به وسیله مؤسسات و تشکیلات خیریه خصوصی و عمومی به عمل می آید و تقسیم و توزیع ارزاق و مواد اولیه با یک طرز عادلانه و منظمی پیش می رود ، تا اندازه ای به طبقات ضعیف و خورده پا ، چندان سخت نمی گذرد . با وجود شرایط مذکوره بد بختی ها و مصائبی که در این موارد به عامه مردم وارد می شود ،غیر قابل توصیف و حقیقتاً وحشت آور است.
حالا ملاحظه کنید در مملکتی مانند ایران وقتی حکومت هیچگونه اقدام و مساعدتی در حق قحطی زدگان نمی کند و عملیات خیریه و معاونت های خصوصی هم جزو ( مراحل اولیه جنون) شناخته می شود ريا، وضعیت طبقات ضعیف و خورده پا از چه قرار خواهد بود؟!…
علایم و آثار اولیه قحطی و مجاعه در ماه ژانویه ابتدای ورود ما به ایران به خوبی معلوم بود ، زیرا در بین راه اغلب جنازه قربانی های مجاعه را به چشم خود می دیدیم و اکثراً به دهاتی می رسیدیم که سکنه آن عموماً گرفتار دست تنگی و مجاعه بودند . رفته رفته وضعیت ارزاق رو به سختی گذاشته و واضح شده بود که احتیاج عمومی و مجاعه تا خرمن آینده یعنی تقریباً مدت 6 ماه دوام پیدا خواهد کرد.
اسباب و علل بروز مجاعه زیاد بود :
اولاً: هواهای مختلف و نامساعد محصول 1917 را ضعیف و قلیل کرده بود.
ثالثاً: به واسطه خریداری های عمده قشون روس و ترک ذخایر جنس در میادین و بازار ها تمام شده بود.
رابعاً: ترقی و بالا زدن بی سابقه مظنه جنس انبارداران و ملاکین را به امید اندوختن سرمایه های بی پایان به طمع انداخته و عموماً با هم موافقت کردند که مظنه جنس را در همان پایه نگاه داشته بلکه بالاتر ببرند.
گندم به قدر احتیاج و مصرف مردم همیشه موجود بود ولی مالکین و انبارداران حاضر نمی شدند جنس موجودی انبارهای خودشان را وارد میدان کنند و منتظر بودند قیمت جنس بالاتر برود و هیچ حاضر نبودند بفهمند که با چند شاهی بالا زدن مظنه جنس ، سبب فلاکت و مرگ جمعیت زیادی از طبقات ضعیف و فقیر مردم و بالاخره همنوعان خودشان می شوند. خونسردی و بی اعتنایی و بالاخره قساوت قلب اهالی همدان نسبت به وضعیت فلاکت بار و رقت آور قحطی زدگان ، حقیقتاً شایان حیرت بود. از پنجاه هزار نفر جمعیت شهر، تقریباً صدی سی گرفتار چنگال سفاک مجاعه بودند و وضعیت آن سیه روزان به قدری سخت و ناگوار بود که مرگ حتمی آنها پیش بینی می شد. متمولین و ارباب مکنت در همدان زیاد است و اگر از طرف آنها یک جمعیت یا موسسه خیریه با تشکیلات صحیح و منظم به وجود می آمد با کمال سهولت می توانست تمام قحطی زدگان و بی نوایان شهر را از مرگ نجات بدهد و سرمایه موسسه هم به وسیله اختصاص چند تومان از عواید بیشماری که از راه احتکار گندم و جنس ارزاق عمومی بدست می آوردند ممکن بود تامین بشود.
متمولین همدان علاوه بر اینکه خودشان با قحطی زدگان کمک و مساعدت نمی کردند ، حتی من هم با هزاران زحمت نتوانستم آنها را حاضر کنم که اقلا برای تقسیم کوپن غذا بین فقیرترین افراد، مردم با من ساعدت کنند و امناء و معتمدین خودشان را برای پیشرفت این امر خیر بفرستند.
وقتی که ما وارد همدان شدیم دو مرکز مشغول مساعدت با قحطی زدگان بود : یکی بانک شاهنشاهی ایران و دسگری میسیون مذهبی. جمعیتی را که این دو موسسه تحت حمایت خیریه خود گرفته بودند عبارت از ضعیف ترین و فقیرترین سکنه شهر و بالغ بر پانزده هزار نفر می شدند.موسات مذکوره فقط و فقط روی خیریه و مساعدت به نوع عمل می کردند و در مقابل آنچه می دادند کار از کسی نمی خواستند پول دستی به احدی نمی دادند و غذای مقوی حاضر کرده و به وسیله بلیط بین فلاکت زدگان تقسیم می نمودند.
من تصمیم گرفتم که فقط در مقابل نجام کارهای عام المنفعه با قحطی زدگان مساعدت کنم و به هر یک از آنها به طور یومیه اجرت معینی پرداخته و برای کار هم نظارت و مواخذه شدیدی اعمال ننمایم. بهترین و مفید ترین کاری که در نظر داشتیم ساختمان راهها و جاده های اطراف شهر و تعمیر و مرمت جاده های قدیم بود. من برای پیشرفت این مقصود در خواست اعتبار کردم و اعتبارات لازم به فوریت تصویب شد. پس از وصول اعتبار مکفی و اجازه خرج فقط کاری که داشتیم این بود که اشخاص را برای کار دعوت نماییم . هیچ کدام از ما ها اطلاعات لازم و بصیرت و تجربه برای تاسیس موسسات خیریه و خدمات عمومی نداشتیم و موضوع به نظر ما خیلی سهل و ساده می آمد ولی بعد که دست به کار شدیم اهمیت و صعوبت مسئله کاملاً در مقابل ما عرض اندام کرد. قبل از شروع به کار مسائل ذیل در مقابل بود. در شهر قریب به ده هزار نفر مرد و زن و بچه در چنگال مجاعه گرفتار ودند از این جمعیت ما می توانستیم به پنج هزار نفر کمک برسانیم ولی لازم بود که این پنج هزار نفر از فقیرترین طبقات قحطی زدگان انتخاب شوند. چگونه می توانستیم مطمئن باشیم که فقیرترین آنها را انتخاب خواهیم کرد؟ و به چه وسیله ما می توانستیم محل کار و ساعت کار و شرایط آن را تعیین کنیم؟ آیا می توانستیم مطمئن باشیم همان اشخاصی که منظور نظر ما بودند برای کار حاضر شدند؟ با کمبود عده صاحب منصبان و کسانی که بتوانند در صحتامور جاری نظارت کنند و با کثرت جمعیتی که برای کار کردن حاضر خواهند شد چگونه ما می توانستیم اطمینان حاصل کنیم اجرتی را که خواهیم پرداخت حتماً به آن کسی که کار کرده و استحقاق داشته خواهد رسید.
باز هم موانع و مشکلات زیاد در مقابل داشتیم ، لیکن آنچه را که فوقاً اشاره کردم فقط برای ابتدای کار بود. حالا که من قلم در دست گرفته و این مناظر را تشریح می کنم و تفصیل هریک را می نویسم میبینم با حقیقت خیلی منافات دارد و من در این قسمت نگارشات خودم از جاده حقیقت منحرف شده ام زیرا در آن موقع که ما شروع به عمل خیر و کمک به قحطی زدگان می کردیم ، هیچ نمی فهمیدیم و ابداً نمی توانستیم پیش بینی کنیم که چه موانع و مشکلات عظیمی در مقابل خواهیم داشت و وقتی با آن موانع روبرو می شدیم ،تازه درصد چاره جوئی و به فکر علاج درد می افتادیم.