امشب در سر میز شام من مجبوراً در سر میزی که امین ثالسلطان نشسته بود رفتم و اتفاقاً بلافاصله پهلوی امین السلطان نشسته بودم. دو سه کلمه فرانسه که امین السلطان یاد گرفته بود، خواست به خرج مهماندار بدهد. خیلی اسباب خنده شد، من لابد (مجبور) شدم ترجمه مطلبش را به مهماندار کردم و جواب به او گفتم…
معرفی عزیزالسلطان به ولیعهد انگلیس
خلاصه عصر با صدیق السلطنه از کشتی به قایق نشسته طرف «کردسنت»، رفتیم. از آنجا راه آهن گرفته به لندن آمدیم .شاه با ولیعهد انگلیس و تشریفات زیاد، وارد شدند. ولیعهد مخصوصاً از شاه خواسته بودند که عزیزالسلطان را به او معرفی کند.
ناصرالدین شاه با معالجه چشم ملیجک مخالف است.
شاه تشریف برده بودند «وندزور» دیدن ملکه. از ملتزمین، ملیجک اول با حمایل و نشان بود. ناهار آنجا صرف فرمودند. کحال (چشم پزشک) مخصوص خودشان را ولیعهد فرستاده بود چشم عزیزالسلطان را معالجه کند. شاه راضی نشدند.
عزیزالسلطان دست ملکه ویکتوریا را میبوسد
دیدن شاه
امروز وقت ناهار خدمت شاه بودم به اتفاق «فخرالاطباء» قدری در شهر گردش کردم.
شنیدم عزیزالسلطان را شاه فرستادند خانه ولیعهد به ملکه انگلیس معرفی کرده بودند. عزیزالسلطان هم دست ملکه را بوسیده بود.
به کالسکه نشسته وارد عمارت ملکه شدیم ، ملکه تا دم پله به استقبال آمده بود. شاه امین السلطان و مِلکُم خان را به اطاق خود برد. ماها که چهار پنج نفر بودیم به اطاق دیگر رفتیم. بعد از ربع ساعت ما را احضارکردند. ملکه برخاست به دست خود به ماها نشان داد… ملکه کوتاه است ، وقتی میخواست نشان به گردن من بیاندازد من نخواستم در حضور شاه زانو به زمین بگذارم دست ملکه به گردن من نمیرسید ، خیلی خسته شد شاه فرمود گردنت را خم بکن خم کردم ملکه نشان را انداخت. من هیچ گمان نمیکردم انگلیسها که به احدی از خارجه نشان نمیدهند به ما نشان بدهند. به امین السلطان نشان حمام دادند؛ خیلی بالاتر از نشان سپهسالار مرحوم. نشان ما هم عالی بود بعد به همان ترتیب مراجعت نمودیم. امین خلوت و صدیق السلطنه خیلی متغیر بودند که چرا نشان ماها ازآنها معتبرتر است. ملیجک اول که مدال داشت آن هم متغیر بود. مدال را به دو تومان فروخت و هرزگیها کرد.
سه هزار تومان پول تو جیبی برای عزیزالسلطان
امروز وقت ناهارِ شاه، در خدمت بودم. امین السلطان جمع و خرج این سفر را عرض میکرد
یکصد و هفتاد هزار تومان تمام خرج شده مگر ده هزار تومان که باقی است بعد از تمجید زیاد مقرر شد این ده هزار تومان را به اینطور تقسیم کنند. سه هزار تومان صرف جیب شاه یعنی عزیزالسلطان باشد، باقی را تا سرحد، «امین السلطان» انعامات و غیره صرف نماید. تعجب در این است که این پول معلوم نیست چه شده ، تنها بیست هزار تومان انعامات باشد و سی هزار تومان ابتیاعات[1]. همهجا که مهمان بودیم نه اسلحه خریده شده و نه هیچ چیز که اسباب بهبودی مملکت باشد.
عزیزالسلطان برای ناصرالدینشاه دلتنگی میکند
امروز باید به سرحد اطریش برویم. صبح به اتفاق امین الدوله از مهمانخانه به راه آهن آمدیم. باز دو ترن قرار دادند، یکی جهت شاه، یکی برای ملتزمین. نشستیم ده دقیقه زودتر حرکت کردیم که شاه برسد… (به دلیل جدائی از شاه دلتنگ شده بود)
هدیه های گرانبها برای عزیزالسلطان
شب شاه تماشاخانه میرود، بعد خانه نریمان خان مهمان است. شنیدم که سه هزار تومان اسباب به جهت شاه و عزیزالسلطان و امین السلطان و عزیزخان حاضر کرده بود. شاه در دستخطی تهدید زیاد به من فرموده بودند که اگر با امین السلطان مخالفت کنی تو را چنین و چنان خواهم کرد.
مخالفت یا امین السلطان مخالفت با دولت است. خلاصه اگر اوقات دیگر بود از این دستخط خیلی میترسیدم اما حالا چون باطن ناصرالدین شاه را با «امینالسلطان» چندان خوش نمیدانم اینها خود فریبی است.
عزیزالسلطان همه جا همراه شاه است
در راه آهن هستیم ، باران مثل سیل میبارد یک مرتبه کالسکه ها ایستاد. وحشت غریبی کردیم. معلوم شد کالسکه ای که ما منزل داریم از خط راه آهن خارج شده. اگر سرهنگ، مهماندار روس ملتفت نمیشد و من آنطور کالسکه را نگاه نمیداشتم، همگی مرده بودیم. شاه ما را در همان صحرا گذاشته خودشان و عزیزالسلطان و امین السلطان رفتند. سه ساعت ماها در میان باران گرسنه و تشنه ماندیم تا تجدید کالسکه ها شد به راه افتادیم…
عزیزالسلطان حقایق تلخ را به ناصرالدین شاه گوشزد میکند
امروز از کالسکه راه آهن به کالسکه اسبی سوار شدیم. در وسط راه ناهار ایرانی زیرآلاچیق به ما دادند. دو ساعت به غروب مانده وارد دلیجان شدیم. سر شام خدمت شاه بودم. عزیزالسلطان با خودشان شام میخورد بی مقدمه عزیزالسلطان از شاه پرسید شما سرتیب اول زیادتر از سرباز دارید. اگر جنگی واقع شود یا بخواهید قشونی به استرآباد بفرستید یکی میگوید پایم درد میکند ، یکی میگوید زنم ناخوش است شما چه خواهید کرد؟
تعجب از هوش این پسر کردم که این طفل معایب کار را فهمیده آفرین!
- فرمان اعلیحضرت «فرانسو ژوزف» امپراطور اطریش هم در این فرمان که به تاریخ 24 اوت 1889 میلادی صادر شده و از طرف امپراطور توشیح گردیده میرزا محمدخان (ملیجک اول پدر عزیزالسلطان) به دریافت نشان عالی امپراطوری اطریش مفتخر شده است.
- عکسی از سفر سوم ناصرالدینشاه به اروپا
1-آغا عبدالله خواجه عزیزالسلطان
2-ملیجک اول (میرزا محمدخان پدر عزیزالسلطان)
3-وزیر مختار انگلیس در ایران
4-عزیزالسلطان
5-امین السلطان صدر اعظم ناصرالدین شاه
6-همسر ولیعهد انگلیس (احتمالا)
7-میرزا مِلکُم خان
[1] خریدها