درباره اصل و نسب ملیجک
نام او غلامعلی، لقبش ملیجک، پدرش میرزا محمد، برادر امینهاقدس زبیده خانم، مادرش دختر «سیدابوالقاسم» بزاز، خلقش ناموزون و اخلاقش خشن. اگر ملیجک را کسالت و نقاهتی میرسید، به راستی خاطر ناصرالدین شاه پریشان میشد.
لجاجت ناصرالدین شاه در دوست داشتن ملیجک
غلامعلی خان ملیجک نیز دمبهدم در دل و دیده پادشاه تجلی میکند. عزیزتر و گرامیتر میشود. اوقات عزیز ناصرالدین شاه، بیشتر به این کودک زشت، مشغول است و هرچه از بیرون و درون ملامت میشنود به لجاجت افزوده، بیشتر اظهار محبت میکند.
چشم درد امینهاقدس
در این هنگام مشغله مهم و کار دشوار که برای ناصرالدین شاه پیش آمد و زحمت بزرگ تولید شد، نابینایی امینهاقدس بود که گویا چراغ دولت بینور و اجاق سلطنت کور شده است. از جراح و کحال و جفار و رمال، جار و جنجالی فراهم کردند و دلیل درد چشم را، گزند چشمِ بد تشخیص دادند. از دوا و دعا کار ساخته نشد. طلسم و نزله بندی فایده نداد. اطباء فرنگی که مانند ایرانیان دروغ مصلحتآمیز نمیدانند، راست فتنهانگیز را به حضرت ناصرالدین شاه بازگفتند که حق نان و نمک و اثر دروغ و خیانت به چشمهای امینهاقدس زده آب سبز آورده و قابل علاج نیست. شاه را انس و وفاداری بیتاب کرده، راستی راحت و خواب نداشت.
عجز اطبای ایرانی از معالجه امینهاقدس
ناصرالدین شاه فرنگیها را بیعلم و خبر شمرد و دست به دامن مطبین متملق ایرانی برده بودند. چندی ناصرالدین شاه را امیدوار و مشغول کردند. انعام و خلعتها بردند تا عجز آنها آشکار شد و کار به آوردن حاجی میرزا حسین کحال زنجانی کشید. میرزا را با ریش بلند و دستار گرد به تهران کشیدند.
ناصرالدین شاه چنانچه پیشتر گفتیم، به مردم ساده لوح و بیسواد اعتیاد داشت و امینهاقدس به طرّاری و عیّاری، کوری خود را از شاه پنهان میخواست. پس به دعوی متملقین دروغگو و به قولی بیحقیقتِ امینهاقدس، چندی ناصرالدین شاه منتظر شفا و عافیت نشست.
سرانجام ناصرالدین شاه دانست که اطباء فرنگی راست گفته بودند. شاه با گریه و زاری امینهاقدس مصمم شد او را برای معالجه به فرنگستان بفرستد. امینالسلطان میل ناصرالدین شاه را میدید و رعایت جانب امینهاقدس را در نظر داشت.
رفتن امینهاقدس به «وین»
گفته شده است بهتر است، امینهاقدس را به عنوان سفر حج از راه استانبول روانه کنید، شهر اسلام است و عبور زنهای ایرانی از آنجا غریب نیست و هم تجار و کسبه ایرانی از اهل مسلک خود عیال دارند. همزبانی و پرستاری میتوانند کرد. در ورود آن شهر منزل مناسب برای امینهاقدس معین میشود و به عنوان استعلاج هر مدت که بخواهند به راحتی و بی غائله اقامت میکنند، اولین طبیب چشم را از وین (پایتخت اطریش) و پاریس ممکن است دو روزه حاضر کنند و اگر معالجه مقدور باشد با حقالعلاج معلوم که از صرفه دور نیفتد، قراری میدهند. ناصرالدین شاه این رای را نپسندید و امینهاقدس را مستقیماً به «وین» فرستاد. با مصارف زیاد و زحمت کلی، اما در بازگشت معالجات سودی نبخشید و همان بود که رفته بود.
مسافرت امیناقدس به مشهد مقدس
امینهاقدس خواست به ارض اقدس و مشهد مقدس رضوی رود و از توسل به آستان، درد خود را درمان کند. بار سفر بسته و کار زیارت ساخته شد و جماعتی از طبقات نوکر دیوانی مثل فراش، مهتر و جلودار و قاطرچی و ساربان و سرباز و سوار به خدمتکارانِ مخصوصِ امینهاقدس، افزوده شده بود.
بازگشت امینهاقدس از مشهد
امینهاقدس از مشهد برگشت و مسافرت او برای حکام و رعایا ارزان تمام نشد. حاجتش از آستان رضوی علیهالسلام روا نگردید، کور و پشیمان به تهران بازگشت. شنیدم یکی از اعیان دربار روز ورود امینهاقدس به تهران به استقبال رفت،همینکه کالسکه کور از دور نمایان شد در کنار جاده از اسب فرود آمد و چندینبار رکوع و سجود آورد. رفیق او سر به گوش برد که ای احمق اگر این زن چشم میداشت در این گُرد… نمیتواست سجدات تو را ببیند در کوری به طریق اولی به خرجش نمیرود چه داعی است که بیهوده چنین ذلت و نکبت بخود میپسندی. گفته بود اگر نکنم چه کنم. خودش ندید خدامش میبینند.
– توضیح آنکه مطالب فوق به دلیل آنکه طرز نگارش امینالدوله ضمن دارا بودن فصاحت برای خوانندگان امروزی بسیار دشوار است، نگارنده ضمن خلاصه کردن نوشتههای امینالدوله، اصطلاحات دشوار به کار برده شده در این خاطرات را به شیوه نگارشی امروز تغییر داده است.
دنباله خاطرات امینالدوله
باری بیماری امینهاقدس امور قهوهخانهی اندرون و خوابگاه همایون را مختل کرد. امینهاقدس بیحرکت ماندن یک دست و بی رفتاری یک پای خود را مانند نابینائی نمیتوانست از ناصرالدین شاه پنهان کند اما زبانش همچنان در کام بود. زمام ناصرالدین شاه را از دست نداد و در حرمسرای او مثل روزگار سلامتش فرمانروائی میخواست. وفای ناصرالدین شاه نه تنها حقوق و شئون و احترامات او را حفظ میکرد بلکه خلق کریم شاهانه به رعایت خوشنودی او وانمود میفرمود که چشم او را روشن و حواس او را سالم میداند. در این احوال شاه جواهرات مخصوص و وجوه نقدینه را که در زمان سلامت امینهاقدس به او سپرده شده بود همچنان در اختیار او گذاشت.
مرگ امینهاقدس
تا اینکه فصل ییلاق تمام شد، شاه به سلطنتآباد بازگشت و چند روز بعد به امینهاقدس حمله دیگر آمد و مشاعر به کلی مختل و سکرات مرگ مستولی گردید. اطباء فرنگی و ایرانی که حال را میدانستند نزدیک نرفتند کار به دست بیدانشانِ متملق افتاد.
ناصرالدین شاه ارث امینهاقدس را به برادرش میدهد
ناصرالدین شاه گرچه در مرگ فرزندان و عزیزان هم خود را گرفتار غم و اندوه نمیخواست و در هر مصیبت خود را به ساز و صحبت مشغول میداشت که غصه و ملامت از سلامتش نکاهد، به عَزای امینهاقدس سخت اندوهگین گردید و وفای خود را ظاهر نمود مال گزاف او را به برادرش (امینخاقان) تفویض کردند و این یک حادثه تاریخی است.
یکی از کسانی که در خاطرات خود شدیدترین حملات را به میرزا محمدخان «ملیجک اول» و «امیناقدس» خواهر او و غلامعلی خان «ملیجک ثانی» کرده، مرحوم حاجی میرزا علی خان «امینالدوله» است.
نوشتههای مرحوم امینالدوله در این زمینه بسیار تند است به طوری که وقتی از کور شدن و سکته کردن امیناقدس صحبت میشود، امینالدوله از اظهار شعف خودداری نمیکند و پیداست که آن مرحوم از این فامیل و یا به قول مورخان ملاجکه دل پرخونی داشته.
ما چون برای بررسی و نتیجه گیری ناگزیر هستیم که تمام نوشتههای شخصیتهای مهم آن عصر را نقل و بررسی کنیم، کار خود را با انتشار خاطرات امینالدوله آغاز میکنیم.
همانطور که در آغاز خواهش کردیم، تمنای ما از خوانندگان این است که تا پایان این سلسله گزارشهای مستند، قضاوتی نکنند.
ضمناً قبل از آنکه خاطرات مرحوم امینالدوله را آغاز کنیم، خاطر خوانندگان گرامی را به این نکته مهم جلب میکنیم که امینالدوله از رجال جوان و تحصیلکرده آن روزگار بوده است و افکاری داشته که با محیط آنروز ایران تطبیق نمیکرده است.
از سوی دیگر مرحوم امینالدوله با میرزا علی اصغر امینالسلطان که مورد حمایت شدید «امیناقدس» میباشد رقابت شدید دارد… امینالدوله مردی بسیار مغرور است، نمونه غرور فوقالعاده او این است که درباره سید جمالالدین اسدآبادی اینطور اظهار نظر میکنند:
«چنانچه گفتیم سیدجمالالدین را پایه و مایه علمی و عملی بسی کوتاه بود. اما در ایران که معارف و معلومات، به اعلی درجه معدوم و فضایل و علوم به آموختن لغات و الفاظ عربی منحصر است و داشتن اشعار و امثال و دانستن قدری تاریخ غلط و ناقص را، برای مجلس آرائی کافی میدانند، چراغ دانش سیدجمالالدین جلوه خورشیدی میتوانست داشته باشد…
سیدجمالالدین در حکمت علمی و امور سیاسی تبحر نداشت. از دیگر فنون و فضائل هم بهره و نصیب کامل نبرده، معلوماتش محدود و به قوت حافظه و لافظه آنچه را که از افواه رجال و اوراق روزنامه ذخیره کرده بود، به طرز خوش میگفت و موقع و محل نمیشناخت.»
بدین ترتیب کسی که سید جمال را کممایه و بیسواد میداند نمیتواند موجودی به نام ملیجک یا پدر ملیجک و محبت بی منطق و افراطی ناصرالدین شاه را نسبت به یک کودک غریبه پذیرا باشد.
اکنون خاطرات امینالدوله را آغاز میکنیم. نوشتههای امینالدوله شیوا و زیباست ولی چون سبک نگارش یا نثر امروز تفاوت میکند باید در خواندن آن حوصله بیشتری به کار برد.
– میرزاعلیاصغرخان امینالسلطان (اتابک اعظم) صدراعظم ایران در عهد ناصرالدین شاه – مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه قاجار.
این عکس به احتمال قوی در زمان سلطنت مظفرالدین شاه برداشته شده است.