ادامه خاطرات اعتمادالسلطنه
بعد از شام به منزل امپراطور رفتم. امپراطور ماها را که دید، مستقیماً طرف من آمد، گفت: شما را نمیشناسم خودتان را معرفی کنید. همینکه خودم را معرفی کردم به من دست داد فرمود شما را شخصاً میشناسم. سفر چندم فرنگ است؟ عرض کردم چهارم. سه سفر با شاه میآیم یک سفر خودم به جهت تحصیل آمدم… پرسید در چه سال پاریس بودی؟ گفتم در سلطنت ناپلئون سوم. فرمود بلی آنوقت اوقات خوش فرانسویها بود.
همینکه امپراطور از طرف ما دور شد، امپراطریس طرف ما آمد. این مرتبه امینالسلطان مرا معرفی کرد. امپراطریس به واسطه صدمهای که پارسال در راه آهن به او و امپراطور و تمام خانواده سلطنت رسیده بود، مدتی ناخوش بود، حالا در تکلم بد لهجه شده اما در صورت زیباترین اهل روسها است. در این شب زیاده از یک کرور (پانصد هزارتومان) الماس و برلیان به لباس دوخته بود و به گردن آویخته بود.
12 ذیالقعده 1306 در بیرمنگام
امروز بیرمنگام می رویم. سه ساعت به ظهر مانده آنجا رسیدیم. در هتل نزدیک راه آهن منزل کردیم. یک ساعت بعد از ظهر، شاه تشریف آوردند. ناهار را مهمان حاکم شهر هستند. دیشب در خانه «لردوندزورد» که بودند مادر آن بیچاره مرده بود. محض ادب بروز نداده بود… قرار شده ما برویم در یکی از شهرها، ده روز از موکِب همایون دور باشیم تا «وولف» پدرسوخته شاه ما را این در و آن در بگرداند و ملت و دولت ایران را خوب خفیف کند…
ملیجک در سفر فرنگ
عزیزالسلطان هم در سر میز حاضر بود. شاه به حاکم فرمود عزیزالسلطان را برای این آوردم که تربیت شود. خلاصه از قرار که شنیدم این چند روز به شاه چندان خوش نگذشته بود. پسر ولیعهد انگلیس در خانه صدراعظم جمعی از جوانان را جمع کرده بود به اطاق عزیزالسلطان ورود داده بود. آغاعبداله، عزیزخان و حسین خانِ غلامبچه را به آنها نشان داده بود که اینها زنهای شاه هستند. در این سفر عجیب رسوا شدیم. شاه خیالاً پریشان بود. شنیدم عزیزالسلطان در خانه «روشل» که رفته بودند بعضی اسباب برداشته بود، صاحبخانه ملتفت شده بود به افتضاح پس گرفته بودند.
توضیح: خاطرات مربوط به سال 1306 قمری است و عزیزالسلطان در این موقع ده ساله است.
کتک کاری ملیجک اول و میرزا رضاخان
امروز شاه کاری کردند که خودشان هم پشیمان شدند. نمیدانم به نصیحت کی به راه آهن ورشو رفتند دیدن پادشاه یونان که با دخترش که زن برادر امپراطور است از روسیه میآید. آنچه من تصور کردم یا امینالسلطان این کار را کرد که لباس تازهای که از اسلامبول، تمام مفتول برایش آورده بودند میخواست خودنمائی کرده و بپوشد، این موقع را به دست آورده و شاه را به این کار وا داشته بود یا میرزا محمودخان محض تملق به روسها، این غلط را کرده بود. خلاصه من صبح که خدمت شاه رسیدم دیدم حمایل یونان را بعکس انداختهاند. عرض کردم این نشان را چرا برعکس انداختید؟ امینالسلطان مدعی شد که صحیح است. مجبور شدم «امیرال پویوف» مهماندار را آوردم تا صدق عرض من معلوم شد…
امروز میرزا رضاخان مترجم خواسته بود در کالسکه به میرزا محمدخان (ملیجک اول) مقدم بنشیند. میرزا محمدخان برآشفته بود. میرزا رضاخان گفته بود هم منصب من از او زیادتر است و هم علم من و قابلتر هم هستم.
میرزا محمدخان (ملیجک اول) به او تغیر کرده بود او هم به ملیجک فحش داده بود و زده بود. ملیجک هم از کالسکه خودش را بیرون انداخته از نصف راه با لباس رسمی پیاده منزل آمده بود. در مراجعت شاه، گریه کنان خدمت شاه دادخواهی رفته بود. شاه داوری را به امینالسلطان رجوع نمود و امینالسلطان هم طرف میرزا رضاخان را گرفت.
عزیزالسلطان دوش به دوش امپراطور آلمان
هشت ساعت تمام ما را در یکی از شهرهای آخری نزدیک پایتخت درمیان راه آهن نگاه داشتند که دو ساعت به غروب مانده وارد برلن شدیم. من آمدم در همان کالسکه راه آهن ناهار خریدم خوردم خوابیدم. همین که حرکت راه آهن شد، بیدار شدم، لباس رسمی پوشیدم حاضر ورود شدم. امپراطور آلمان که تا راه آهن شاه را استقبال کرده بود، در نهایت مهربانی شاه را پذیرفت. عزیزالسلطان لباس رسمی پوشیده شاه جلو او با امپراطور دوش به دوش راه میرفت گاهی هم از امپراطور جلو میرفت. پشت سر امپراطور امینالسلطان، بعد از او من و مجدالدوله میرفتیم.
همینکه وارد عمارت شدیم، همه شاهزادهها و سردارها و وزرای آلمان آنجا بودند. امپراطور رجال دولت خودش را معرفی کرد. نوبت به شاه رسید خحالت کشید که این جوان جلف را به سمت صدرات معرفی کند، همینقدر فرمود امینالسلطان (میرزا علی اصغرخان اتابک) و دیگر ما ها را ابدا معرفی نکرد. حقیقت پذیرائی شاه در برلن خیلی نقل داشت. پذیرائی سلطنتی بود. امروز که از راه آهن به عمارت میآمدیم عزیزالسلطان را در کالسکهای که مقدم بر کالسکه…
– عزیزالسلطان به دیدن ملکه ویکتوریا رفت و دست امپراطور انگلیس را بوسید.
– عزیزالسلطان در آلمان دوش به دوش امپراطور قدم برمیداشت.
– متن فرمان اعلیحضرت امپراطور روس به موجب این فرمان عالیترین نشان امپراطوری روسیه به میرزامحمدخان (ملیجک اول پدر عزیزالسلطان) اعطاء شده است.
– در سفر فرنگ کالسکه عزیزالسلطان بعد از کالسکه شاه و قبل از صدراعظم و سایر همراهان حرکت میکرد. در سفرنامهای هم که به دستور ناصرالدین شاه نوشته شده و یک صفحه از آن را ملاحظه میکنید، نام عزیزالسلطان در ردیف دوم بعد از اسم صدراعظم آمده است.