رفتن به محتوا رفتن به فوتر

محسن میرزایی

کودتای سوم اسفند به هفت روایت

1- سید ضیاءالدین طباطبایی

2- رضا خان،سردار سپه -وزیر جنگ

3- سپهبد امیراحمدی

4- ژنرال آیرونساید

5- ملک الشعرای بهار

6- کلنل اسمایس انگلیسی

7- دکتر سولئور، دیپلمات فرانسوی مقیم تهران

ادامه مصاحبه:

 

  1. چند ماجرای پیش از کودتا

بعد از آن نوبت سوالات کوتاه و بریده من درباره پاره‌ای از مسائل متفرقه رسید.

پرسیدم:

  • آیا افسانه بالاخانه قزوین که می‌گویند در آنجا اجتماعاتی تشکیل شد و به چند نفر پیشنهاد کودتا گردید، از جمله نصرت‌الدوله و امیر موثق و سرلشگر امیرطهماسبی در آن بالاخانه حضور داشتند، راست است؟

سرلشکر امیر طهماسبی

 

  • مطلقاً ساختگی و دروغ است. زیرا کودتا طبق نقشه حساب شده قبلی از یک طرف با فداکاری‌ها و همت رضاخان میرپنج و از طرف دیگر با تدارک قبلی من، کلنل کاظم‌خان سیاح، ماژور مسعودخان کیهان صورت گرفت.

ماژور مسعود کیهان

  • شما رضاشاه را پیش از کودتا دیده بودید؟
  • بله. من پیش از کودتا او را اولین مرتبه پیش «استاروسلسکی» فرمانده بریگارد تهران دیدم.

استاروسلسکی

  • به نظر شما رضاشاه چگونه شخصیتی داشت؟
  • شخصیت رضاشاه در آن بود که از زمانی که رضاخان نامیده می‌شد تا هنگامی که اعلیحضرت رضاشاه پهلوی شاهنشاه ایران نامیده شد، خاصیت قدرت و رهبری را از دست نداد. او نمونه‌ای برجسته از یک سرباز خوب بود. حس تحکم به زیردست و اطاعت از مافوق در او به حد کمال وجود داشت. صریح‌اللهجه، بی‌پروا، باهوش بود و اندکی عجول.
  • اعلامیه کودتا را کی نوشت؟
  • من نوشتم.
  • اعلامیه مشهور «من حکم می‌کنم» که به امضای سردار سپه (رضا) منتشر شد، انشای چه کسی بود؟

 

در این اعلامیه که با عنوان حکم می کنم از طرف رضا خان میرپنج فردای روز کودتا در تهران منتشر شده است نکته ای وجود دارد که توضیح آن ضروری به نظر می رسد. برخی تصور کرده اند که عنوان حکم می کنم جنبه تحکم یا قلدری دارد در حالی که واقعیت امر این است که در قزاق خانه وقتی یکی از فرماندهان در مورد انجام کاری دستور العمل می نوشت پیوسته به صورت یک فرمول ثابت با عنوان حکم می کنم آغاز می شد. در کتاب تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق این نگارنده نمونه چنین دستورالعمل هایی بسیار است.

 

متن اعلامیه:

حکم می‌کنم:

ماده اول – تمام اهالی شهر طهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.

ماده دوم – حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعداز ظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر کسی نباید در معابر عبور نماید.

ماده سوم – کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.

ماده چهارم – تمام روزنامه‌جات – اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد باید منتشر شوند.

ماده پنجم – اجتماعات در منازل نقاط مختلفه به کلی موقوف، در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند، با قوه قهریه متفرق خواهند شد.

ماده ششم – تمام مغازه‌های شراب و عرق فروشی، تئاتر، سینماتگراف‌ها و کلوب‌های قمار باید بسته شود و هر مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد.

ماده هفتم – تا زمان تشکیل دولت تمام ادارات و دوائر دولتی غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهد بود – پستخانه، تلفنخانه و تلگرافخانه هم مطیع این حکم خواهند بود.

ماده هشتم – کسانی که در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند به محکمه نظامی جلب و به سخت‌ترین مجازات‌ها خواهند رسید.

ماده نهم – کاظم خان به سمت کماندانی شهر انتخاب و معین می‌شود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود.

 

رئیس دیویزیون قزاق، اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا

(رضا)

 

 

 

  • اعلامیه را من تقریر کردم. یکی از افسران قزاق نوشت و رضاشاه امضا کرد.
  • وثوق‌الدوله در عقد قرارداد 1919 تا چه حد مقصر بود؟

وثوق الدوله

  • وثوق‌الدوله در عقد قرارداد تقصیری نداشت. تقصیر او در سوء استفاده‌هایی بود که از این قرارداد کرد.
  • کودتا چه نتایج کلی و مهمی دربر داشت؟
  • کودتا دو نتیجه بزرگ داشت. لغو قرارداد 1919 ایران و انگلیس و به رسمیت شناختن دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.
  • راست است که شما روابطتان با روس‌ها خوب است؟
  • دروغ نیست.

 

  1. نماینده وثوق‌الدوله در قفقاز
  • آقا! قضیه رفتن سرکار به قفقاز حدود یک سال پیش از کودتا چه بود؟ شما چه کاره بودید؟ چه پست سیاسی یا تجربه وزارت خارجه‌ای داشتید که آدمی مثل وثوق‌الدوله بیاید به شما مأموریت بدهد که به جمهوری تازه استقلال یافته آذربایجان و دیگر جمهوری‌های قفقاز، که بلاد قفقاز خوانده می‌شد، بروید؟

این سوال را از آن جهت کردم که می‌خواستم بدانم واقعا نظر انگلیس‌ها برای استقرار و استمرار جمهوری‌های قفقاز جدا از حکومت شوروی در آن سال‌ها یعنی حدود سال‌های بیست چه بوده است؟ چرا وثوق‌الدوله و دولت او در میان هزار گرفتاری ناگهان به یاد قفقاز می‌افتند و ایجاد روابط حسنه؟ و آن وقت چطور است که مدیر روزنامه رعد را به عنوان رئیس هیئت اعزامی به بادکوبه می‌فرستد؟

سید ضیاء می‌گوید:

  • وثوق‌الدوله به دلیل اینکه من از قرارداد دفاع می‌کردم و باز هم به دلیل این‌که انگلیسی‌ها تشخیص داده بودند وجود چند کشور پوشالی میان شوروی انقلابی و مناطق تحت نفوذ آن‌ها اهمیت خاص دارد و باز به دلیل کلی این‌که ما می‌خواستیم ایران زیر دست و پا از بین نرود، از من خواست که به قفقاز بروم.
  • یعنی عملاً مزد دفاع شما را از قرارداد پرداخت؟
  • نه! من با همان سن کم، شب‌ها سر سفره آس (نوعی قمار) در خانه وثوق‌الدوله حاضر می‌شدم. آس می‌زدم و اغلب می‌باختم. ولی خوشحال بودم که از صحبت‌های سر سفره قمار درباره سیاست رجال سر در می‌آوردم. من مثل انگلیسی‌ها فکر نمی‌کردم که همه ملت‌های دور و بر هندوستان باید پوشال حفاظتی منافع انگلیس باشند. اما فکر می‌کردم که وجود دولت‌های معتدل معقول در قفقاز عملاً جلو تهاجم بعدی روس‌ها (بلشویک‌ها) را، که در هر حکومتی باشند چشم به جنوب دارند، خواهد گرفت. به این جهت پیشنهاد وثوق‌الدوله را پذیرفتم و در زمستان سال 1298 به گمانم ماه آذر به بادکوبه رفتم.
  • در این موقع گروه «سوسیالدموکرات‌ها» در بادکوبه بودند؟
  • بله. و با ما به خصوص شخص من که روزنامه‌نویس و موافق قرارداد بودم نظر خوشی نداشتند.
  • مساواتیون (اعضای حزب مساوات)، از جمله محمدامین رسول زاده، شما را متهم کرده است که در سفر خود به بادکوبه با عوامل بلشویک تماس داشته‌اید وحتی یک روزنامه به نام صدای ایران با پولی که دولت وثوق‌الدوله یعنی عملاً انگلیس‌ها داده بودند، آن‌جا راه انداخته‌اید که بلشویک‌ها و حزب مساوات را بکوبید. همین‌طور ترک‌ها می‌گویند شما به نفع جمهوری‌های قفقاز کار نمی‌کرده‌اید.
  • اوضاع آن روز منطقه به قدری آشفته بود که حدی بر آن نمی‎توان تصور کرد. اولا بلشویک‌ها اقلیت بسیار قوی و محکمی را تشکیل می‌دادند و اکثراً ایرانی‌های غیرآذربایجانی که کارگرانی ساده بودند به آن‌ها پیوسته بودند. به علاوه من بارها گفته‌ام که شیفته مرام سوسیالیستی بوده‌ام و با بلشویک‌ها هم دشمنی نداشته‌ام.
  • پس شما با رسول‌زاده و حزب مساوات مخالفت داشتید؟
  • بله. ولی برای خرابکاری به قفقاز نرفته بودم و روزی که بلشویک‌ها قفقاز را گرفتند خیلی نگران شدم.

 

  1. موسولینی قهرمان من بود
  • در سال‌های پیش از کودتا از رهبران جهان چه کسانی را تحسین می‌کردید؟
  • موسولینی و لنین را.
  • این‌ها با هم شباهتی ندارند.
  • اولاً موسولینی هم معلم بود، هم سوسیالیست. بعد هم آدم مقتدری بود.
  • ولی آقای موسولینی خیلی ترسو تشریف داشتند، خیلی هم بدجور کشته شد.
  • خوب، هر دیگی یک ظرفیتی دارد. این آقا ظرفیت سیاسی زیاد نداشت.
  • به نظرتان نمی‌آید که در اقدامات اولیه حکومت، شبیه فاشیست‌ها عمل کرده‌اید، نه شبیه سوسیالیست‌ها؟
  • فاشیسم زاییده تحقیر ملی ایتالیا بود. روزی که من کودتا کردم، ایران در تحقیرآمیزترین لحظات تاریخ خود به سر می‌برد. اگر قیام علیه تحقیر خارجی را فاشیسم می‌نامند، بله، من فاشیست بودم.

 

مدرس

  • حکومت موقتی آقای مدرس و نظام مافی ادعای ملی بودن می‌کرد. چرا با آن‌ها کار نمی‌کردید؟
  • این چه جور ملی بودنی بود؟
  • چطور آدمی بود؟
  • یکدنده، لجوج، باسواد، خودخواه، جاه‌طلب، بدون طمع مالی برای خود، یعنی پاکدامن.
  • او را دیده بودید؟
  • خیلی زیاد.
  • بر خوردهایتان چطور بود؟
  • گاهی خیلی خصمانه و گاهی خیلی بچگانه. آقای مدرس عادت نداشت به حرف طرف مقابلش گوش بدهد. وقتی روی دور حرف زدن می‌افتاد، کسی جلودارش نبود و سعی در این داشت که با استدلال‌های خود، حریف را منکوب و مغلوب کند. یک روز اتفاق جالبی افتاد. من هرچه خواستم حرفش را قطع کنم، نگذاشت. ناچار پریدم روی یک صندلی، دستم را گذاشتم بیخ گوشم و فریادکنان گفتم: «ای مردم! این آقای مدرسِ وجیه‌المِله، کرِ خدایی به دنیا آمده است.» آن‌قدر فریاد زدم که ساکت شد و گفت: «سید بیا پایین یک چایی برای خودت بریز حرف حسابت را بگو.»

او کسی بود که در مجلس پنجم وثوق‌الدوله را تطهیر کرد. درحالی که پیش از آن وثوق‌الدوله را هرجا دستش رسیده بود زده بود. در همان مجلس دکتر مصدق گفته بود تکلیف ما با آقای مدرس روشن نیست. مدرس جانش را بر سر یکدندگی و جاه‌طلبی‌اش گذاشت. خدا رحمتش کند، کَفِ نفس نداشت.

 

  • راست است که داعیه کودتا داشت؟
  • نمی‌دانم. ولی از او بعید نبود و شاید هم گوشه‌ای از مخالفت شدیدش با سردار سپه از این‌جا بود.

 

  1. رجال مرا داخل آدم حساب نمی‌کردند

 

سید ضیاء می‌گفت:

  • وثوق‌الدوله نمونه‌ای کامل بود از رجال سیاسی بعد از انقلاب مشروطه، که تصمیم داشتند، ایرانِ بعد از مشروطیت هم در حیطه اختیار همان خانواده‌ها و افرادی بماند که پیش از انقلاب مشروطیت بود. وثوق‌الدوله از تمام این‌ها بی‌پرواتر و در عین حال مستقیم‌تر عمل می‌کرد. به این جهت بیش‌تر از همه لطمه خورد. البته در مقام مقایسه چه از جهت سواد و خط و ربط و چه از جهت مردمداری و مماشات هیچ ربطی به برادر کوچک‌ترش قوام‌السلطنه نداشت.

قوام مردی کاملاً یکطرفه، خودبین و متفرعن بود. درحالی‌که وثوق‌الدوله با مردم و به خصوص کارمندان خود روابط حسنه داشت. در سوئیس، من بارها نامه‌های کسانی را دریافت می‌کردم که از وثوق‌الدوله، با آنکه جز ریاست فرهنگستان، شغلی نداشت، تشکر کرده بودند. اما قوام…

  • این قضاوت ریشه در دشمنی قدیم شما ندارد؟
  • چرا! من هرگز با قوام‌السلطنه صاف نشدم. همان‌طور که او.
  • ریشه دشمنی کجا بود؟
  • آن‌ها مرا آدم حساب نمی‌کردند یعنی داخل آدم حساب نمی‌کردند. فکر نمی‌کردند سید جُلُمبر بیست و نه ساله‌ای مثل من، از مرکز به عنوان رئیس‌الوزرا برایشان متحدالمَآل (بخشنامه یا دستورالعمل) بفرستد. پس از کودتای آن‌ها از دستورهای من که نخست‌وزیر کودتا بودم، سرپیچی کردند، هم او، هم دکتر مصدق، هم صارم‌الدوله پسر ظل‌السلطان.

 

ظل السلطان

  1. اولین دیدار با رضاخان
  • رضاخان را اولین‌بار چه کسی به شما معرفی کرد؟
  • کلنل کاظم‌خان سیاح، با مقدمه جالبی. کلنل گفت یک افسر قزاق پیدا کرده‌ام که به درد کار ما می‌خورد. هم قد بلند است، هم بداخم، هم پرهیبت، هم زیر دستانش دوستش دارند؛ فقط باید رویش فکر کرد. به او گفتم با رفقای کمیته آهن صحبت کنیم.
  • کمیته آهن چی بود؟
  • کمیته‌ای بود از آدم‌های وطن‌پرستی که زیرِ دستِ اجنبی عاجز شده بودند و دنبال چاره می‌گشتند. موضوعِ رضاخان در کمیته مطرح شد. خواستیم کسانی که او را می‌شناختند، نظرشان را بدهند. یک نفر مخالفت کرد، ماژور مسعودخان کیهان. او می‌گفت: «این افسر قزاق هم بی‌سواد است، هم ترسو. اما اگر قدرت به دستش بیفتد، به همین دو دلیل خطرناک می‌شود.» در کمیته آهن، قضیه به مشورت و رأی گذاشته شد و اخذ تصمیم طول کشید.
  • رضا خان را در اولین برخورد، چطور آدمی دیدید؟
  • فوق‌العاده جذاب و خوش‌ظاهر، با یک رگ لوطی‌گری.
  • برخوردش چطور بود؟
  • مودب، ولی از خود راضی. استاروسلسکی فرمانده روسی قزاقخانه با او رفتاری کجدار و مریز داشت.
  • حرف ماژور مسعودخان چقدر درست بود؟
  • درست بود. ولی برای آن روز چاره‌ای نداشتیم. افسرهای باسواد آن روز ما از او ترسوتر بودند و افسرهای شجاع ما از او بی‌سوادتر. رضاخان معدل افسر معمولی و مقبول آن روز بود.

مسعود کیهان

  1. ارمنی‌ها دوستان یکدل سیدضیاء

با سید ضیا از کمیته مجازات صحبت می‌کنم. افراد کمیته مجازات را کسانی تشکیل می‌دادند که معتقد به ترور فردی بودند و اعتقاد داشتند طرفداران سیاست انگلستان را باید ترور کرد و از میان برداشت. آن‌ها سیدضیا را طرفدار انگلیس‌ها می‌دانستند و او قطعاً یکی از افرادی بود که می‌بایست در روز روشن در وسط خیابان ترور شود و از پا دربیاید.

اما سید می‌گوید:

  • من می‌دانستم که آن‌ها دنبال من هستند. به این جهت هشت نفر «محافظ مسلح» اجیر کرده بودم.
  • در خیابان هم آفتابی می‌شدید؟
  • خیلی زیاد. منتهی با محافظان کارکشته‌ام. آن‌ها اکثراً از ارامنه بودند.

به مناسبت صدمین سال کودتا 1299

ادامه دارد

 

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.