محسن میرزایی
کودتای سوم اسفند به هفت روایت
1- سید ضیاءالدین طباطبایی
2- رضا خان،سردار سپه -وزیر جنگ
3- سپهبد امیراحمدی
4- ژنرال آیرونساید
5- ملک الشعرای بهار
6- کلنل اسمایس انگلیسی
7- دکتر سولئور، دیپلمات فرانسوی مقیم تهران
کودتا به روایت دکتر «سولئور» استاد دانشکده حقوق – مقیم تهران
این کودتا رنگ انگلیسی دارد!
از دکتر «سولئور» دیپلمات فرانسوی مقیم تهران یادداشت هائی باقی مانده که به روشن شدن حقایق کودتا کمک می کند این دیپلمات در مقدمه یادداشت های خود می نویسد: «انگلیسی ها انگشت بلشویک ها را در انقلاب بخارا دیده بودند و به تنفر افغانی ها پی برده، مقاومت ایرانیان را احساس می کردند. بنابراین تصمیم گرفتند در تهران ضربتی وارد کرده به وسیله اشخاص تازه کاری که آلت دست آنها باشند و حاضر شوند انگلیسی ها را مثل قیم خود بدانند قدرت را در دست بگیرند. آنها احساس می کردند که هیچ وقت موقعیت این قدر مناسب نبوده است زیرا کابینه سپهدار رشتی توانائی آن را که سر و صورتی به کارها بدهد ندارد. این دوست قدیمی روس ها تلاش می کرد به وسیله ی ارتباط با مسکو موقعیت جدیدی را ایجاد کند و در همان حال با انگلیسی ها مشغول گفت و گو بود. در حقیقت در ایران حکومتی وجود نداشت و موقعیت برای احراز نقشه انگلیسی ها آماده بود.
سپهدار رشتی
توطئه های سفارت انگلستان
«از روزهای اول سال 1921 ( نیمه اول دی ماه 1299) سفارت انگلیس از لحاظ پیش بینی حوادثی که فقط آنها مدعی وجود چنان حوادثی و پیش آمد هائی بودند، اتباع بیگانه مقیم ایران را تشویق به ترک تهران می کردند و بهانه ای که به آن متوسل شده بودند، خطر پیشرفت بلشویک ها به تهران بود.
21 ژاویه اتباع فرانسه در سفارت خانه آن کشور تحت سرپرستی«شارژ دافر» آقای «هوپنو» که هنگام مرخصی آقای «بونن» سفیر فرانسه جانشین او بود ، جمع شدند. آقای «هوپنو» پس از تشریح وضعیت ، بدون آنکه در تصمیم اشخاص دخالتی بکند پیشنهادات انگلیس را در میان گذاشت.
انگلیس ها حداکثر تا مدت یک ماه وسایل و تسهیلات خارج شدن از ایران را فراهم می کردند از این قرار بود: کامیون هائی در اختیار اشخاص می گذاشتند که اثاثیه شان را تا راه آهن بغداد برسانند. درب مخازن خواربار و بنزین را هم به رویشان باز می کردند. یک بخشنامه چاپی ، شرایط مسافرت را تشریح می کرد ،ولی این شرایط در آن زمان به قدری اسباب خرج تراشی بود که عده کمی از هموطنان ما می توانستند از آن استفاده کنند.
دیپلمات های خارجی نیرنگ انگلیسی ها را خنثی کردند
در مذاکراتی که بعداً بین فرانسوی ها شروع شد ،من از «شارژدافر» خودمان پرسیدم آیا شما واقعاً خطری از ناحیه بلشویک ها حس می کنید؟ او در جواب تکذیب کرده و من این طور اظهار عقیده کردم:
«ما ناظر یک مانور سیاسی و یک نیرنگ از طرف انگلیس ها هستیم، آنها می خواهند قرارداد 1919 را به دولت ایران بقبولانند. بعد از آن روش سخت و خشنِ «سِرپرستی کاکس» که توأم با موفقیت نبود و بعد از اسباب چینی ها و تماس هائی که توسط «نرمان» وزیر مختار انگلیس، دستور داده می شد و هیچ نتیجه نگرفتند، امروز تلاش می کنند دولت ایران را تحت فشار قرار دهند و مشاورین فنی و کارشناسان سوئدی و نروژی را در موقعی که وجودشان در دستگاه های دولتی برای ایران خیلی مفید است ، از ایران برانند و بعد از اینکه آنها از ایران رفتند خود انگلیسی ها جانشین آنها بشوند و کلیه ادارات را در دست بگیرند». فرانسوی ها این طورتصمیم گرفتند که قبل از آنکه خانواده های انگلیسی مقیم تهران از شهر بیرون نروند زن ها و اطفال فرانسوی پایتخت را ترک نکنند، سایر سفارتخانه ها هم همین روش را پیش گرفتند.
چهار روز بعد به واسطه ی تیز هوشی سفرای خارجی که حاضرنشدند تهران را ترک کنند، انگلیس ها دنده عقب زدند و ناچار شدند از این نقشه صرف نظر کنند, حتی شایعاتی را هم که «بانک شاهی خیال دارد به بوشهر منتقل شود» تکذیب کردند.
فردای آن جلسه ، من به دانشجویان دانشکده ی حقوق که از عزیمت ما مغموم بودند گفتم که معلمین فرانسوی ما بین شما هستند حسب الوظیفه و علاقه ای که به شما ها دارند در روزهای سختی هم کنار شما خواهند بود.
منظور انگلیس ها از تشویق اتباع خارجه به خروج از پایتخت در ماه های ژانویه و فوریه 1921 به نظر چیزی دیگر است نه برای خاطر نوع پرستی و بشر دوستی یا منافع مادی.
آنها می خواستند خانه برایشان خالی از اغیار باشد ،کارمندان اروپایی را دور بکنند زیرا نظارت آنها بر جریان حوادثی که مشغول تدارک آن بودند ، اسباب ناراحتی خیال انگلیس ها و موجب مزاحمت بود. تصمیم ما هم به ماندن در تهران علیه نقشه ی آنها بود ، اما خیلی بعید بود که آن اتفاق اجتناب ناپذیری را که در شرف انجام بود ، به تاخیر بیاندازد.(منظور کودتاست)
جریان کودتا، از یادداشت های کتابچه بغلی سولئور
عصر 20 فوریه در تهران شایع شد که یک عده ی 2500 نفری از قزاق های متمرد، از قزوین به سمت پایتخت می آیند. در هیئت وزرا ، آثار وحشت دیده نمی شد، ژاندارم ها و سربازان پادگان مرکز، تحت سلاح بودند و می رفتند جلوی آنها را بگیرند.
صبح آن روز هم سپهدار اعظم که من او را وقتی که سرگرم کار بود ملاقات کردم، اظهار کرد که ابداً اهمیتی به این حرکت آنها نمی دهد.
من هیچ اطلاعات واقع تری را برای این روزهای انقلابی بهتر از یادداشت های کتابچه ی بغلی خودم نمی توانم ارائه بدهم. 21 فوریه 1921(سوم اسفند). من وقتی شب از نیمه شب گذشته بود ،از صدای تیراندازی شدید و چندین شلیک توپ بیدار شدم، آشپزم علی اصغر موقع صرف صبحانه به من خبر داد که شهر در دست قزاق ها است ، این آشپز هم مثل سایر همقطاران فرانسوی اش از اوضاع باخبر است ساعت ده من به طرف سفارت روان شدم،«مسیو پرنی» را هم ملاقات کردم دو نفری به سمت میدان توپخانه رفتیم. در کوچه ها رفت و آمد زیادی بود. ایرانی ها با قافیه مرموزی به هم برخورد می کردند. مدیر الملک(محمود جم) خزانه دار کل مالیه که ما با او آمد و شد داشتیم به نظر غمگین می آمد ، ما از پله های عمارت شهربانی بالا رفتیم، شهربانی که تا دیروز نظم و ترتیبی و برو و بیائی داشت امروز متاسفانه به وضع رقت باری افتاده است. انسان گمان می کند یک چنین کار بزرگی (کودتا) و زیر و رو کردن اوضاع ، باید با مقدّمات زیادی صورت بگیرد ولی در ایران از هیچ چیز نباید تعجب کرد.
وارد اطاق ها شدیم، شیشه های درب و پنجره و میز و صندلی ها خُرد شده کشوهای میز ها بیرون کشیده شده بود و کاغذ ها کف اطاق پراکنده بودند و هیچ چیز دست نخورده نمانده بود. در اطاق کار رئیس پلیس « ژنرال و ستداهل» لکه های خون دیده می شد. مستشاران سوئدی و رئیس پلیس مفقود شده بودند ، یک افسر ایرانی از آشنایان من دستورات قزاق ها را اجرا می کرد من از او پرسیدم «باز هم معلوم نیست به نفع کی کودتا شد؟» او گفت : «دیشب ژاندارم ها برای تعقیب متمردین حرکت کردند و از یک دروازه ی دیگر شهر بیرون رفتند قزاق ها هم از دروازه دیگر وارد شدند!»
بعد گفت من گمان می کنم که موافق بودند و این یک کودتائی است که به دست قائد وقت و رفقای انگلیسی او برپا شده است. پاسبان ها،قزاق ها را راهنمائی می کردند و همراهشان از هر طرف برای توقیف اشخاصی که اسمشان در لیست معینی نوشته شده بود روان شدند.
من ازراهنمای خود پرسیدم که اصل قضیه تمرد قزاق ها چیست؟ او جواب داد «چهار ماه است که حقوق نگرفته اند حالا آمده اند تهران مطالبه کنند».
بعد رفتم سفارت فرانسه آنجا فرانسوی ها در اطاق شارژدافرِ سفارت ، جمع شده بودند و با خونسردی مشغول تشریح اوضاع بودند. توقیفی های دولت کودتا از دو دسته بودند «ممتازالملک» از دموکرات ها ، «فرمانفرما» از انگلوفیل ها ، سپهدار که تا دیروز نخست وزیر بود ، چون کمتر وجودش خطرناک به نظرشان می رسید ، در منزلش تحت نظر بود.
عبدالحسین فرمانفرما
تعریف می کردند که یکی از وزرا قرار بود امشب مهمانی بدهد. حالا لابد در اطاق زندان از مهمانانش پذیرائی می کند.
به فرانسوی های مقیم تهران اطمینان کامل داده شد «شارژ دافر» ما سوار اتومبیل شده در شهر گردش کرد که قدری از اضطراب عامه کاسته شود.
از ما چیزی نمی خواهند نه از جانمان و نه از مالمان.
سرتیپ رضاخان که تا دیروز یک افسر معمولی بود و نهضت به واسطه ی وجود او با موفقیت انجام شده در ظاهر، اطمینان هائی به ما داد.
انگلیس ها طبعاً وانمود می کنند که ابداً داخل زد و بند نبوده اند ، فقط این را اقرار می کنند که شب گذشته با متمردین در تماس بوده اند «مستر اسمارت» مترجم اول سفارت با اتومبیل به استقبال متمردین رفته و به اسم شاه به هر سربازی پنج تومان پول تقسیم کرده که آنها را از این حرکت باز دارد.
امشب نسبتاً آرامش در شهر برقرار است گشتی ها مرکب از قزاق و پاسبان توی شهر در حرکت اند تمام شب صدای تیر شنیده می شد.
22 فوریه 1921
بگیر بگیر ادامه دارد صبح با پسر ارشد «امام جمعه خوئی» که از روحانیون برجسته است ملاقات کردم رفته بودند پدرش را بگیرند اما او در شاه عبدالعظیم بست نشسته بود. سالار لشگر وزیر جنگ سابق و برادرش شاهزاده فیروز در سربازخانه گرفتارند. این نهضت که از مدت ها پیش برنامه ریزی شده بود توسط عُمال سفارت انگلیس اجرا شد که به هر نحوی هست مواد اصلی قرارداد 1919 را عملی کنند و اگر به طور استثنا چند تا از انگلوفیل های معروف را هم دستگیر کردند برای خاطر این بود که دیگر نفعی از وجود آنها حاصل نبود.
سالار لشکر
صبح بازار باز بود ولی در اثر یک مشاجره که بین یک قزاق و یک درشکه چی رخ داد مردم دخالت نکردند نظامی ها خیال مداخله داشتند فوراً دکان ها بسته شد.
حکومت نظامی اعلام شد شب ها خروج از ساعت 8 به بعد ممنوع و درمعابر عمومی ، عام اجتماع بیش از سه نفر قدغن است.روزنامه ها توقیف شدند «روزنامه رعد» که از دوره مشروطیت به نفع انگلیس ها مبارزه می کرد اعلام کرد که دیگر منتشر نخواهد شد زیرا که کارهایش را کرده بود.
بیانیه ها به امضای ژنرال رضاخان وسید ضیاءالدین طباطبائی نخست وزیر حکومت موقتی رسیده بود!
رضاخان
دموکرات ها و ملّیون به بغداد و سایر شهر های مطمئن تبعید شدند و آیا همان طور که مردم می گفتند خیال داشتند جمهوری اعلام کنند؟
من که گمان نمی کنم.
یک چیز مسلم است که دولت کودتا ، مخالفین خود را قبل از اینکه کوچک ترین مقاومتی از طرفشان ابراز شود. دستگیر و تبعید می کنند.
من به جای اینکه تصور کنم که ملّت ایران ، بی حال است ، بهتر آن است که فکر کنم خود را برای آتیه و اقدامات بعدی آماده می کنند.
سیم های تلگراف و تلفون قطع شدند و ادارات پست هم بسته شد.
ما درس را تعطیل نکردیم اما به جز یک عده پانزده نفری از دانشجویان کلاس دوم ، کسی نیامد ، از کلاس اول حتی یک نفر هم نیست ، فردا هم جشن سالیانه مجلس شورا است!
23 فوریه (5اسفند)
دو پسرِ امام جمعه خوئی آمده بودند ،از من خواهش می کردند داخل سفارتخانه بشوند. بعضی اشخاصِ با شخصیت که احساسات دوستانه نسبت به کشور ما داشتند می توانستند آنجا پناهنده بشوند.
در ایران بست نشستن ، یک رسم قدیمی است. وقتی کسی به واسطه جهات سیاسی مورد تعقیب قرار می گیرد ، تا در مسجد متحصن می شود و یا در خانه ی مالکین بزرگ ،مثل سفارتخانه ها، قونسولگری ها ، و حتی دفاتر تلگراف های اروپائی در مدت سه سالی که انقلاب مشروطیت طول کشید ، بست نشستن عمومیت پیدا کرد، بعضی روزها باغ سفارت انگلیس که مطلقاً مرکز مقاومت بود منظره ی عجیبی مثل کاروانسراها به خود گرفته بود. آنجا فامیل ها دسته جمعی منزل کرده بودند و میتینگ راه انداخته بودند. آنجا هم زندگی می کردند هم مباحثه می کردند و هم زد و بند.
آزادیخواهی انگلیس ها در این ایام ، دل ایرانی ها را برای چند سالی به دست آورد لذا لازم بود یک خبط هائی در باب قراداد 1919 مرتکب بشوند تا تنفر ملّت را ایجاد کند.
می شود تصور کرد که دولت فرانسه هم در این موقع یک چنان رُلی بازی کرد. رجال سیاسی که نزد ما پناهنده شدند اشخاص برجسته ای بودند: مشیرالدوله نخست وزیر سابق با برادرش مؤتمن الملک که در چندین کابینه وزیر بوده است-مستشا الدوله-ممتازالدوله- معین التجار و تمام وزرای سابق و بلاخره رئیس ایل بزرگ بختیاری صمصام السلطنه . بعضی ها خودشان را پنهان کرده بودند و سایرین می ترسیدند توقیف شوند.
ممتازالدوله
خواهشی را که از من شده بود انجام دادم اما اولیای سفارتخانه به من گفتند که به هیچ کس ممکن نیست پناه داده شود مگر آنکه مورد تعقیب قرار گرفته و جانشان در خطر باشد. به این ترتیب دیگر «بست نشستن» با یک نحو خلی محترمانه بلا استفاده ماند که؛ نه رفیق متفق دیروزی ما برنجد و نه این که نقشه هایی بهم بخورد!
صمصام السلطنه
با اینکه سفارت خواهش نمایندگان رضاخان را که تقاضا داشتند ما تعقیب شدگان سیاسی را نپذیریم ظاهراً قبول کرده بود . اینها طبیعتاً از نقطه نظر ضعف بود که چنین خواهشی از ما می کردند. چند روز بعد عده ای سرباز مسلح اطراف سفارتخانه ما را هم مثل سایر سفارتخانه ها گرفته و بهانه شان این بود که برای حفظ جان نمایندگان سیاسی آمده اند در صورتی که فی الحقیقه دیکتاتور وقت می خواست بدین وسیله راه پناهنده شدن را مسدود کند به این ترتیب سفیر فرانسه هم در خانه خودش زندانی شده بود!
فردای آن روز یکی از پسران امام جمعه از من سؤال کرد: پس شما اینجا چه کار می کنید!؟» «این اصول حقوقی که شما به ما درس می دهید هر روز» نقض می شود! آنهایی که از اصول دموکراسی و مشروطیت دفاع می کنند و شما آنها را مردمان پاکی می شمارید، می آیند به شما پناهنده می شوند، ولی شما آنها را از خود می رانید، پس آن صفات شوالیگی فرانسه کجا رفته است؟ ما اینجا چکار می کنیم؟ من اول کسی هستم که از من چنین سؤالی می شود؟
24 فوریه
امشب تیر تفنگ کمتر شده فقط حوادث روز عبارتند از توقیف هائی که شده بود و تعداد کل دستگیرشدگان فعلاً به دویست نفر می رسد.
دولت جدیدی که تشکیل شده رئیس آن «سید ضیاءالدین طباطبائی» کسی است که مدافع مشهور و جدی سیاست انگلیس در ایران است. به زحمت چهل سال داردهمکارانش به جز یک عده مردم گنگ، کسان دیگری نیستند.از پدرش که در سال 1907 به نفع مشروطه طلبان مبارزه می کرد عنوان سیدی را به ارث برده ،بعد از پیروزی مشروطه طلبان سید ضیاء آمد پاریس تحصیل کند ، در یک اطاق کوچک در کوچه مدارس زندگی می کرد و مابین محصلین نفوذی نداشت. هیچ کس گمان نمی برد که او در مملکت خودش باید چنین نقش مهمی را بازی کند.
حوادثی که همراه کودتا بوده اند یواش یواش معلوم می شوند آن حوادث اشخاص حقیقی را که در کودتا ذینفع بوده اند به ما می شناساند.
قزاق ها از قزوین که پایگاه اصلی قوای انگلیس ها در شمال بود حرکت کرده بودند.چه کسی باور می کند که در شهری که همه چیزش انگلیسی است حتی اسم کوچه ها، اشغال کنندگان از حرکت متجاوز از 2000 قزاق به تهران و مقاصد حقیقی آنها بی اطلاع باشند. آیا قادر نبودند از اجرای نقشه های آنها جلوگیری کنند؟ علاوه بر این چند روز قبل از حرکت شورشیان به تهران 3000 سرباز انگلیسی به قزوین احضار شده بودند که جای خالی قزاق ها را که به تهران خواهند رفت پر کنند.
روزنامه رعد
دیکتاتور مرتباً از سفارت انگلیس دستور می گیرد و به هیچ وجه پنهان هم نمی کند هر روز اتومبیلش با اسکورت سوار، داخل باغ مشجر سفارت می شود همان جائی که پانزده سال پیش ملیونی که امروز زندانی شده اند علیه استبداد، به آنجا پناهنده شده بودند.
بریتانیای کبیر حالا دیگر دوستان قدیمی خود را نمی شناسند. شاهزاده فرمانفرما که این همه خدمات به انگلیسی ها کرده و یکی از پشتیبان های سیاست انگلیس در جنوب بود زندانی شده است. شایع شده که اگر پول هنگفتی را که مطالبه می کنند نپردازد، جانش هم در خطر است. همسرش که دختر «مظفرالدین شاه»است و هرگز از اندرون خانه خارج نشده بود،چون کلیه وسایل سواریشان را ضبط کرده بودند با یک درشکه کرایه ای و یک کلفت آمده از سفارت انگلیس تقاضای حمایت می کند.او می خواست خودش را روی قدم های سفیر انگلیس بیندازد و گریه کند ولی زحماتش هدر رفت سفیر او را نپذیرفت و وابسته نظامی مؤدبانه او را برگردانید.
مظفرالدین شاه
برای تمام مردم واضح است که لغو قرارداد 1919 توسط سید وسیله بسیار ضعیفی بیشتر نبود، که قدری افکار عمومی را که به هیچ وجه گول نمی خورد منحرف کنند. انگلیس ها قدرت را کاملاً در دست گرفته و داشتند تسلط خود را بر مملکت مستقر کرده دشمنان خود را دور می کردند.
نیروهای مسلح در اجرای این کودتا نقش مهمی را بازی کردند، پس از این که قوای پراکنده قزاق توسط انگلیس ها جمع آوری شد موقعی که می خواستند دوباره آنان را متشکل کنند ، قطعاً نقشه ای را که در پیش داشتند و توسط وابسته ی نظامی کشیده شده بود در نظر گرفته اند.
در مالیه(وزارت دارایی) هم می بایستی تعویضاتی بشود لذا به کارمندان آنجا را خاتمه خدمت دادند و وزیر جدید «عیسی خان » که مورد اعتماد کامل وزارت خارجه انگلیس بود به غیر از اعضائی که مورد اعتماد بودند کسی را نگاه نداشت و متخصصین انگلیسی را که تمامیشان از ایران نرفته بودند به خدمت خواند. به این ترتیب دو تا از مزیت های عمده ای که قرارداد 1919 برای انگلیس ها داشت عملی شد.
فردای حوادث فوریه یکی از وزرای قدیمی ملی به من گفت: « این کودتا مارک انگلیسی دارد» و بعد اضافه کرد «به خاطر دارید که بعد از چند سال انقلاب و اغتشاش ما توانسته ایم رژیم مشروطیت را برقرار کنیم ، ایرانی ها هیچ وقت عجول نیستند و معذالک نقشه های خود را عملی می کنند ، سه ماه به من وقت بدهید خود شما در سقوط سید ضیاء حضور خواهید داشت».
سید ضیاءالدین طباطبایی