سال ها بعد در دهۀ پنجاه وقتی با پیشکسوتان تئاتر مملکت آشنایی بیشتری پیدا کرده بودم در یادآوری این نمایش کسی آن را به یاد نداشت، گویا آن خیال و خاطره ای در ذهن من بوده است. من خوب به یاد دارم که چندین بار از بالکن دختردایی همان تئاتر را تماشا کردم. جالب اینکه هر بار با دوستان موضوع این نمایش را مطرح می کردم اسباب خنده می شد تا روزی در جلسه ای که استاد نصر کریمی هم حضور داشت وقتی مجدداً موضوع را با دیگران در میان گذاشتم در برابر خنده و تمسخر سایرین، استاد کریمی گفت باعث شگفتی است که این تئاتر را به یاد ندارید چون خود من با محمد تقی کهنمویی و اقشار و چند بازیگر برجسته در آن شرکت داشته ایم و یک یا دو تابستان نیز اجرای آن ادامه داشته، گویا کریمی نقش یکی از سه تفنگدار را بازی می کرد، و از پایان پردۀ سوم آن خاطره ای جالب را تعریف می کرد، اما چون حرف من به کرسی نشسته بود، دیگر به بقیۀ حرفها توجهی نشان نمی دادم.
برگرفته از کتاب آن روگاران تهران، سیاه قلم های خسرو خورشیدی