به شرف عرض عالی می رساند
از بدو ورود قشون امپراتوری به خاک خمسه، کلیه اهالی، همه قسم مراعات نکات بی طرفی را بر ضد اعمال جهّال و اشرار نموده، محض حفظ مقام دولت… متحمل همه نوع صدمات شده و همه قسم همراهی را نسبت به قشون امپراتوری کرده ایم. بعد از ورود حضرت حکمران، پاره اقدامات که از قوه تحمل، خارج است، می فرمایند، من جمله اشرار«شاه سوند»از یک طرف و«برهان السلطنه» از یک طرف، مشغول غارت دهات و اسباب مسدودی طرق می شوند. نسبتش را به قشون امپراتوری می دهد. گاهی مال بگیری و تخلیه عمارت را منتسب به ایشان دانسته و از یکصد نفر همکاری و صاحبان عمارات، دخل کرده، بعد یک دسته مال را یا یک عمارت را خالی می نمایند و حال آنکه ایشان ابداً اطلاع ندارند. در این اوقات، مسئله گندم را اسباب دخل قرار داده، در هر خروار، یک تومان به علاوه سایر دخل ها از حیث کسر وزن و غیره به اسم تعارف، نظامیان دولت بهیه می گیرد. دیروز«جناب حاجی سیدنعمت الله» که از اجلّه تجار است، محض این که آرد به قشون امپراتوری فروخته بود، تقریباً او را سه ربع به شلاق بسته و یکصد و پنجاه تومان به عنوان جریمه مطالبه می نموده و حالیه همان سید جلیل القدر، بیچاره بستری خوابیده، مشغول معالجه است. قطع نظر از ملاحظات شئونات تجارتی که در تمام دول، مقام محترمی را حائز است، ملاحظه سیادت و معممی که نسبتاً لباس روحانیون است، باید مرعی شود، ولو ادنی کس از تجار باشد، به چه کار خلاف مرتکب شده که مستوجب این مجازات بی قانونی باشد. از آنجایی که شخص مستطاب عالی از قدیم الایام سمت ملجیّت داشته اید، عرایض خودمان را تقدیم نموده و خواطر(خاطر) مبارک را مستحضر می داریم که مقصود حضرات حکمران این است که یک نوع اسباب نفاق بین قشون امپراتوری و رعایای بیچاره فراهم آورد و دخل خودشان را به طور اکمل نموده و زحمات یکساله ماها را به هدر بدهد…
استدعای علاج از حضور مستطاب عالی می نماییم. والّا ناچاریم به قزوین رفته، حضوراً به«ژنرال باراتف» متظلم و علاج درد خودمان را بخواهیم. جسارت است.
مهر تعدادی از رجال خمسه