کوی باغمیشه
در سمت شرقی تبریز در بیرون از حصار و قلعۀ کهن شهر که اکنون جزو شهر درآمده است، کوی بزرگ و باصفا و مشهوری قرار دارد که مردم شهر آنجا را «باغمیشه» (با یاء مجهول) مینامند. در زمانهای پیش، بخش بزرگی از این کوی پر از بیشه های طبیعی، توتستان، بهستان و باغهای میوه و جالیز و نشیمنگاه مردمی کشاورز و باغدار بود و چندین خانواده از اعیان و اشراف و شاهزادگان شهر نیز در آنجا باغهای وسیع و ساختمانهای عالی و زیبا داشتند.
«نادر میرزا» در «تاریخ و جغرافیای دارالسلطنۀ تبریز» مینویسد: «کویی بزرگ و نزه است. آن کوی در مشرق به ساحل رود و در تنگنایی مطول است و در آبوهوا ممتاز است و یکسره با اشجار میوهدار و دیگر درختها مستور. در همان کوی، روستایی است مشهور به «بیلانکوه» که اکنون به دیوان آذربایگان «بلهجان» و به نامههای قدیم «ویلانکوه» نویسند. آنجا خیار کارند بسیار بود. اینگونه خیار بالنگ به هیچ جای جهان نیست به طعم و مزیدن و نازکی و بوی و رنگ و استقامت. این آنگاه به دست آید که خیارها که از دیگر جای تبریز برآرند، کمتر باشد؛ زیرا که آن جای سردتر است و بهی در باغمیشه بس نیکو شود و دیگر میوهها، مگر انگور که نیک شیرین نشود… باغمیشه را نیز کوچه و برزنهایی است نامدار. نام این کوی بزرگ باستانی نبود، به قرون نزدیک نهادهاند. تواند بود که نام قدیم «درب ری» باشد.»
چنانکه مشاهده میشود، «نادر میرزا» نام «باغمیشه» را بر این کوی، نامی جدید میداند ولی صورت کلمه چنانکه خواهد آمد، نشان میدهد که این نام پیشینهای کهن دارد ولی متاسفانه در متون قدیم، چون نام بیشهزار بوده، نه کوی، یاد نشده است.
در نگاه نخست، چنین به نظر میرسد که واژۀ «باغ» بر سر نام این کوی همان واژۀ باغ در زبان فارسی است و «میشه» با یاء مجهول، صورت آذری «بیشه» است که در زبان مردم آذربایگان، از گویش کهن این سرزمین بازمانده است ولی نویسندۀ این گفتار چنین گمان میبرد که «باغ» در این نام، صورتی از واژۀ «بغ» به معنای خدا و خدایی و مقدس است و این بیشهزار گشن و انبوه را مردم تبریز در باستان زمان به دلایلی چند از جمله وجود آتشکده یا مهرابهای بر بالای تپۀ وسط این کوی یا طبیعی بودن بیشهاش یا وقف بودنش برای خدا، مقدس و محترم میداشتهاند و دلیل آن وجود نام «بیلانکی» (بغلانکوه) برای همه یا بخشی از این کوی است که سپس از آن سخن خواهیم گفت.
در تحول صورت و معنای نام جایها، اصولی وجود داردکه هرگاه طرز تلفظ نام جایی به مرور زمان تغییر یابد و معنای اصلی آن فراموش گردد، مردم بالطبع آن را به نزدیکترین و شبیهترین صورت از واژههای موجود در زبانشان برمی گردانند و بر مبنای صورت اخیر، معنای نوینی برای آن قائل میشوند و سپس کسانی از روی حدس و گمان، داستانی یا وجه تسمیهای برای آن میسازند و آن را تعبیر و تفسیر میکنند و رواج میدهند.
این واژه در کتاب زردشت (گاتا) به صورت «بغ» و «بگ» به کار رفته ولی نه به معنای «خدا» بلکه به معنای برخ و بهر و بخش و در قسمتهای دیگر اوستا به معنای بهر و برخ، و گاه به معنای خدا و ایزد آمده است. این واژه در زبان ( سانسکریت )نوشته و گفته میشود ولی در ایران از زبان مادی وارد زبان پارسی باستان شده و به معنای خدا به کار رفته است. (بگ وزر که اهورامزداهه=خدای بزرگ است اهورامزدا) همچنین در زمانهای بسیار باستان از راه آذربایگان یا سکاها وارد زبان روسی شده، به صورت «بوغ» به معنای خدا به کار میرود. معرب این واژه «فغ» است و به صورت «فغفور» یا «بغپور» به معنای «پسر خدا» در عنوان پادشاهان چین، در فارسی باقی است و نیز در سرتاسر ایرانزمین از دیرباز در نام بسیاری از جاها به صورتهای گوناگون دیده میشود؛ مانند:
- «بغ و فغ»: بغداد در عراق، بغلان در تبریز، آتشبغ در آذربایگان، پغمان در کابل، فغستان در گلپایگان، بغستان در کرمانشاهان، بغانخذ از دیههای نیشارو، بغلان در مرو، فغاندیز و فغدیز در بخارا.
- «باک»: باکوان (باکو) در آران (موسی خورنی آن را به این صورت و به معنای شهر خدایان نامیده است.)، باکاوان (موسی خورنی آن را شهر بتها معنا میکند)، باکاران و باکارتیج در ارمنستان.
- «بک»: بکاوا، بکستان در زنگان.
- «بگ»: بگرام در افغانستان، بیرام یا بایرام (به معنای عید و روز رامش خدایی و مذهبی در آذربایگان).
- «بج»: بجوار در مرو، بجند در تبریز، بجستان در خراسان.
- «بی»: بیستون در کرمانشاهان، بیرام و بیکند در ورارود، بیلانکی در تبریز.
- «باغ»: باغوار (نام کویی در گلپایگان)، باغمیشه در تبریز.
- «باج»: باجک در ورامین.
- «بعقوبا»: در عراق که در اصل باکوا بوده است.
بیگمان همۀ این جاها به عللی جایگاههای مقدس و خدایی و مورد احترام مردم پیرامون خود بوده است.
«بغ» چون واژهای «مادی» است و ریشۀ آن در زبان مردم آذربایگان و تبریز وجود داشته و تبریزی ها در زبان خود، آن را به کار میبردهاند، دور نیست که از این واژه در نامگذاری این بیشۀ مقدس استفاده کرده باشند؛ چنانکه کوه یا تپۀ همجوار آن را بغلان (بیلان) نامیدهاند.
از روزگاران کهن کسانی که دربارۀ تبریز و موقعیت و وصف آن شهر سخن گفته اند، از بیشه ها و باغها و درختستان و خیابانها و سرسبزی پیرامون این شهر یاد کرده اند و تا یکصد سال پیش، بلکه کمتر، پیرامون تبریز ازجمله «باغمیشه» ، «مارالان»، «لاله» ، «پیکریه» ، «شاهگلی» ، «پیرهشروان» (بینهشالوار)، «هکماوار»، «گوچهباغ» و «شامغازان» ، همه، جاهایی پردرخت و جنگلی بودند ولی گویا «باغمیشه» دارای بیشه های طبیعی و انبوهتر بوده و قله یا تپۀ «زردم» را از چهارسو در میان میگرفته است و چون در بالای این تپه ها بر رسم و آئین ایرانیان قدیم، آتشکده یا مهرابهای بنیاد یافته بوده و جای مقدسی به شمار میرفته، بیشۀ پیرامون آن را نیز که شاید جزو موقوفات آتشکده بوده «بغ+بیشه» یعنی (بیشۀ مقدس) نام داده بودهاند.
چنین مینماید که جز آتشکدۀ جامع و بزرگ میان شهر باستانی تبریز -در منطقهای که امروزه «دیکباشی» -یعنی «سرتپه» یا «سربلندی» نامیده میشود که مرکز و کهنترین بخش شهر است- در سه نقطه از پیرامون شهر نیز در بالای کوه و تپه و بلندیها، سه آتشکده به نام «اهورامزدا»، «میترا» و «آناهیتا» مشرف بر شهر وجود داشته که یکی از آنها بر بالای کوه «سرخاب» در شمال شهر بوده که سپس تبدیل به امامزاده شده و اکنون «عینال و زینال» (یا عینعلی و زینعلی) مینامند و اغلب نوشته اند که امامزاده بودنش اساسی ندارد ولی به هرحال از زمانهای دور، جایگاهی مقدس و محترم برای مردم شهر بوده است.
دیگری بر بالای کوه یا تپه های در شرق تبریز بوده که به آن «بغلان» یعنی جایگاه خدایان، خدایی و مقدس میگفته اند و اکنون نام آن تبدیل به «بیلان» و «بیلانکی» شده است.
سومی بر روی تپه یا کوههای جنوب تبریز قرار داشته که متاسفانه نام ایرانی و اصلی آن برای ما بازنمانده ولی ترجمۀ ترکی آن که «یانق» است یعنی روشنگاه یا سوختنگاه یا آتشکده و آتشگاه، هنوز بر روی آن تپه ها باقی است. اکنون از این سه آتشکده، جای دقیق آتشکدۀ کوه «سرخاب» (سهرو، سرخاو) مشخص است ولی دو تای دیگر از میان رفته است.
نتیجه آنکه نام این کوی کهن تبریز «بغ+میشه» به معنای بیشۀ مقدس و وقفی یا بیشۀ خدایی و طبیعی است که نشان از گونهای نامگذاری کهن و باستانی دارد.
کوی «باغمیشه» یا «بغمیشه» اکنون شامل بخشهایی به نامهای «بارنج»، «ساریداغ» (زردکوه)، «بیلانکی»، «ابهریز»، «پرسنگی»، «قله» (زردم یا تپۀ افی سعدالدین)، «سیدجان»، «سیاوان»، «سلاب»، «ششکیلان»، «دمشقیه»، «رشیدیه»، «تکیهحیدر» (تونی)، «پل پیرهزن» (قاری کرپوسی) که نام کهن آن «پل پیرک» بوده، و «بازارچۀ باغمیشه» میباشد و در روزگاران گذشته «اژاباد» (سراُوsarow=)، «دولتخانۀ قدیم»، «درب اعلی» یا «درب ری» نیز جزو این کوی بوده است و از داخل حصار یا قلعۀ شهر با عبور از دروازۀ «باغمیشه» (باغمیشه قاپوسی) که هماکنون قسمتهایی از سنگها و جرز و یک لنگه از درِ آهنین آن باقی است و یادگار حصار «نجفعلیخان دنبلی بیگلربیگی» تبریز (1195ه.ق) است، به این کوی درمی آمدهاند.