«حاج میرزا ابوطالب زنجانی» از مجتهدین طراز اول پایتخت
تلاش انگلستان برای بر هم زدن قرارداد قرضه
انگلستان که ابتکار عمل را در دست روسها و«امین السلطان» می دید، از یک سو مردم را علیه صدراعظم تحریک می کرد و از سوی دیگر دیپلمات های خود را به سراغ روحانیون می فرستاد تا شاید از نفوذ آنها برای تحریک مردم و بر پا کردن شورش علیه روسها استفاده کند. در این هنگام ایران آمادۀ انفجار بود. مردم آمادۀ انقلاب بودند و روحانیت، پشتیبان مردم. ولیکن روحانیت مبارز از این نکته آگاه بود که روسها با ایران هزاران کیلومتر مرز مشترک دارند و هر زمان که بخواهند بسیاری از شهرهای مهم ایران را ظرف چند روز می توانند تصرف کنند و نمی توانستند پیش بینی کنند که در صورت بروز اغتشاش و خیزش مردم علیه روسها اگر روسیۀ تزاری به اشغال نظامی ایران بپردازد، عکس العمل انگلستان چه خواهد بود. کم کم پرده ها کنار رفت و در گفت و گوهای صریح تری که بین دیپلماتهای انگلیسی و علمای ایران صورت گرفت، معلوم شد که قصد انگلستان تحریک مردم علیه روسها و سپس واسطۀ آشتی شدن و بردن سودی در این میانه است. آنچه در دیدار کنسول انگلستان با«حاج میرزا ابوطالب زنجانی»مجتهد معروف پایتخت گذشت، گفت وگوهای به عمل آمده و جواب های مبهم و دیپلماتیک کنسولیار انگلستان، پرده از تحریکات غیرمسئولانۀ انگلستان برداشت.
«دکتر فیروز کاظم زاده»در کتاب«روس و انگلیس-پژوهشی در امپریالیزم» می نویسد:«حاج میرزا ابوطالب زنجانی یکی از متنفذترین و به عقیدۀ«مستر هاردینگ» یکی از روشنفکرترین مجتهدهای پایتخت، از وزیر مختار انگلستان در ضمن ملاقات پرسید اگر جامعۀ روحانیت با دریافت وام از روسیه مخالفت نماید، چه تأمینی می تواند از ناحیۀ انگلستان داشته باشد؟«هاردینگ» وزیر مختار انگلستان در جواب مجتهد زنجانی جوابی دوپهلو می دهد.«هاردینگ» که در انتظار چنین پرسشی نبوده می نویسد: «دیدم بهتر آن است که صریحاً بگویم که به استثنای بست نشستن، اوضاع و احوال به ما اجازه نمی دهد که حفظ جان کسانی را که گرفتارعواقب اعمال مخالفت با دولت خواهند شد، تضمین کنیم. بی شک اگر مردم ایران در صدد اعتراض به اعطای امتیاز به روسها برآیند و بنیانگذاران اعتراض، دستگیر و تبعید شوند، من ممکن است که شدیداً به دولت ایران اعتراض کنم. اگر مردم بست نشین شوند، صدراعظم ممکن است برای شکستن بست از بهانه ها و فرصت های دیگری بهره جوید. در این صورت، سفارت انگلستان قدرت مداخله نخواهد داشت و من نمی توانم تعهدی بسپارم که در آن صورت دولت انگلستان چه کاری ممکن است انجام دهد یا ندهد.» ولی«هاردینگ»شخصاً چنین می اندیشد که اگر شاه برای سرکوب یک قیام ملی از روسها کمک بخواهد و روسها به بهانۀ اسقرار نظم و امنیت به ایران بتازند، انگلستان شاید بتواند در نزدیکی مرزهای روسیه با ایران همکاری نماید، ولی او بدون اجازه از مافوق خود حق نداشت حتی به یک وزیر ایرانی چنین قولی را بدهد تا چه رسد به یک مجتهد!«هاردینگ» وزیر مختار انگلستان می دانست که کار وام قبلاً سرگرفته است و اقدام علما تأثیری در آن نخواهد داشت و تنها فایدۀ شورش، سوءاستفادۀ روسها و دشمنان استقلال ایران خواهد بود.» «حاج میرزا ابوطالب زنجانی» که از مخالفان سرسخت قرضه بود، در مجالس و محافل، علناً متعرض«امین السلطان» صدراعظم می شد.«حاج سیاح» در کتاب خاطرات خود می نویسد:«حاج میرزا ابوطالب زنجانی که از جمله علمای غیور و درستکار تهران بود و کارهای او را عیبجویی می نمود. روزی در مجلسی که با هم بوده اند، گفته بود؛ میرزاعلی اصغرخان! ایرانیان را خیلی ارزان فروختی. من حساب کرده ام هر فرد ایرانی به دولت خارجه به پانزده قران فروخته شده. میرزا علی اصغرخان در جواب گفته بود؛ خیلی هم گران فروخته ام، ایرانیان نفری دو قران بیشتر نمی ارزند!»
در این روایت حقیقتی پنهان است و آن اینکه دولتمردان آن روزگار برای مردم ایران و برای افکار عمومی اعتباری قائل نبودند. همین«امین السلطان اتابک اعظم» وقتی به دعوت«محمدعلی میرزا» به تهران آمد و صدراعظم حکومت مشروطه شد و به ضرب گلولۀ«عباس آقای تبریزی» از پا درآمد، جنازه اش روی زمین ماند و حتی درشکه چی ها حاضر نبودند جسد او را به گورستان ببرند و این در حالی بود که هزاران نفر بر سر قبر«عباس آقا» برای تجلیل از او گرد آمده بودند. افراد ملتی که به عقیدۀ او یک قران بیشتر نمی ارزیدند، سرانجام سرنوشت خود را به دست گرفتند و بساط استبداد را در هم نوردیدند. در پنجم فوریۀ 1901 «مستر گریم» کنسولیار انگلیس با«آقاسیدعبدالله بهبهانی» مجتهد بزرگ تهران دیدار کرد. هنگامی که او از وام روسها یاد می کند،«آقاسید عبدالله»مخالفت خود را با آن و تصمیم علما را نسبت به ممانعت از چنین استقراضی بیان می کند. این ملاقات یک ساعت و نیم به طول کشید.«امین السلطان» چون دید که مخالفت علما روزافزون شده است، با روحانیون به مذاکره پرداخت تا آنها را به جانب خود متمایل کند. کنسولیار انگلیس و«آقاسیدعبدالله بهبهانی» بار دیگر در 23 فوریۀ 1901 با هم نشستند.«بهبهانی» از لزوم اقدام دسته جمعی علما سخن می گوید و متذکر می شود که باید مأموران مخفی را به مشهد، رشت، نجف، اصفهان و شیراز فرستاد. همچنان که جنبش روحانیون اوج می گرفت، علمای تهران به حمایت مجتهدان عتبات عالیات عراق یعنی نجف و کربلا متوسل شدند. عرض حال علماء که در تهران انتشار یافت، سخت ضدروسی بود. علماء در این اعلامیه نوشته بودند که دولت ایران می خواهد تسلیم کفار شود، همین که در چنگ روسها افتادیم، زنان و فرزندان ما دیگر به ما تعلق نخواهند داشت.»
کاساکوفسکی در متون تاریخی عهد مظفری
مأموریت«کاساکوفسکی» در آخرین سالهای قرن نوزدهم میلادی(1893)آغاز شد و او در سال 1903 به روسیه مراجعت نمود، آنگاه با شروع جنگ های روس و ژاپن در سال 1904 میلادی وعزیمت داوطلبانه به جبهۀ خاور دور و کشته شدن او در این جنگ، دوران زندگی او نیز به پایان رسید. علاوه بر آنچه تاکنون دربارۀ«کاساکوفسکی» و دوران فرماندهی او نگاشته شد، اطلاعات پراکندۀ دیگری نیز در متون عهد مظفری وجود دارد که این نگارنده در حد توان خود آنها را گردآوری کرده است و اینک به اختصار از نظر خوانندگان می گذرد.
بازدید شاه از اردوگاه بریگاد قزاق
«دوشنبه 28 ربیع الاول 1315- بندگان اقدس همایونی عزیمت تشریف فرمایی به اردوی سوارۀ قزاق که در سمت شمالی قصر قاجار که در یک فرسخی تهران است فرمودند.«کلنل آتاماژور کاساکوفسکی» فرماندۀ بریگاد سوارۀ قزاق از پیش، ترتیبات و تشریفات قدوم همایونی را مرتب داشت، سراپردۀ خاص سلطنتی و چادرهای دیگر برای خواص ملتزمین رکاب همایون افراشته بود. روز مزبور سه ساعت به غروب مانده، بندگان اقدس شاهنشاهی با«نواب مستطاب والا شاهنشاه زاده عضدالسلطان» و جناب مستطاب، وزیر اعظم و سایر شاهزادگان و وزراء و سرداران و امراء بزرگ نظامی و عموم صاحبان مناصب، بر حسب دعوت مخصوص«کلنل کاساکوفسکی» تشریف فرمای اردوی قزاق شدند. سوارۀ قزاق شروع به مشق نموده، در حضور همایون، بنای اسب تازی و تیراندازی گذاشتند. کمال مهارت و جسارت را به کار بردند و کارهای شگفت کردند و مورد تحسین واقع شدند. بندگان اقدس، کمال مرحمت را دربارۀ«کاساکوفسکی»مبذول داشته، قریب به غروب به صاحبقرانیه مراجعت فرمودند.»
بازدید مظفرالدین شاه از اردوگاه تابستانی بریگاد قزاق
«روز پنجشنبه ششم ربیع الثانی 1316- بندگان اقدس همایون، هنگام عصر برای ملاحظۀ اردوی بریگاد سوارۀ قزاق که همه ساله در فصل تابستان در صحرای بالای قصر قاجار بین تهران و صاحبقرانیه تشکیل می یابد، تشریف فرمای آنجا شدند، حضرت صدارت عظما و نواب وزارت جنگ و جمعی از شاهزادگان و وزراء و غیر هم شرف التزام رکاب اعلی داشتند.«کلنل کاساکوفسکی» فرماندۀ رئیس بریگاد سوارۀ قزاق که نوکر دولت ایران است، مراسم پذیرایی را به عمل آورده و سوارۀ قزاق در حضور همایون، سان داده، مشق کردند. پس از آن بندگان اقدس همایون به طرف صاحبقرانیه رجعت فرمودند.»
بازدید مظفرالدین شاه از اردوگاه بریگاد قزاق و تجلیل شاه از کلنل کاساکوفسکی
«سه شنبه پنجم شهر جمادی الاولی 1317- بندگان اقدس همایون برای ملاحظۀ مشق بریگاد سوارۀ قزاق، از صاحبقرانیه تشریف فرمای اردوی سوارۀ قزاق شدند که در جنب قصر قاجاریه واقع است، سه ساعت بعدازظهر در حالی که جناب اشرف امجد، صدراعظم و جمعی از خواص خدم، ملتزم رکاب اعلا بودند، به اردوی قزاق تشریف فرما شدند.«کلنل کاساکوفسکی» به استقبال مرکب همایون شتافته، تذکرۀ نظامی خود را به عرض رسانید. اعلیحضرت همایون سواره با لباس و اسلحه مرصع به جواهر درخشان، از جلوی صفوف قزاق گذشته، به هر دسته از پیاده و سواره که رسیدند، بعضی سئوالات از توپخانه و اسبان جدیدالابتیاع کردند. بعد ازاسب پیاده شده داخل سراپرده و خیام افراشته گشتند. سوارۀ قزاق به هم درافتاده، مشق کردند و به انواع و اقسام جنگها مشغول شدند. بندگان اقدس همایون، شخص صدارت عظما و سایر رجال دولت را مخاطب ساختند؛ شرحی تمجید و تحسین از«کلنل کاساکوفسکی» کردند و فرمودند: غیرت و صداقت این کلنل روسی که حال، مستخدم دولت ایران است، به درجه ای است که گویا به دولت متبوعۀ خود خدمت می کند و ضمناً او را به قوشچی تشبیه فرمودند که نه از برای جلب مواجب و جذب معیشت، بلکه از روی شوق خاطر و عشق فطری که به قوش دارد، پرورش و تعلیم قوش می کند. بعد از اتمام مشق، بندگان اعلیحضرت همایون تمام سفرای خارجه را که در اردوی قزاق مدعو و حاضر بودند، به حضور خواسته، در حضور ایشان از وزیر مختار دولت روس مقیم دربار ایران اظهار رضامندی فرمودند و مقرر داشتند که معزی الیه رضای خاطر مبارک را از خدمات و زحمات«کلنل کاساکوفسکی» به اعلیحضرت امپراتور روس ابراز کند. در این روز مبلغ یک هزار و هشتاد تومان به رسم انعام دربارۀ صاحبمنصبان و تابینهای بریگاد قزاق اعطا فرمودند و یک قبضۀ شمشیر مرصع به جواهر از درجۀ اولی به افتخار«کلنل کاساکوفسکی» مرحمت شد. کاپیتان «فیداروف» به یک قبضۀ شمشیر مرصع از درجۀ چهارم امتیاز یافت. یک قطعه نشان شیر و خورشید از درجۀ دوم دربارۀ«کاپیتان مورومتسوف» اعطا و مرحمت شد.»
چهارشنبه 15 ذی الحجۀ
پس از نهار چون دعوت در قزاقخانه داشتم، رفتیم درب میدان مشق که رو به روی میدان توپخانه است. رفتیم دیدیم هنوز بندگان اعلیحضرت شهریاری نیامده اند. لیکن سپهسالار تشریف داشتند. جمعی از سوارۀ قزاقها صف کشیده بودند، رفتیم رسیدیم به قزاقخانه، آن عمارت جدید که تازه ساخته اند. بعد رفتیم بالا در آن ایوان مرتبۀ اول، که برای بندگان اعلیحضرت شاهنشاهی ترتیب داده اند. فرنگی زیادی از زن و مرد، سفرا و غیره در طبقۀ اول بودند، پسرهای کوچک اعلیحضرت شهریاری بودند. نواب«اعتضادالسلطنه» با لباس قزاقی تشریف آورده بودند. پس از چند دقیقه علامت ورود اعلیحضرت شهریار پیدا شد. از درب میدان تشریف فرما گردیدند و برحسب قاعده از جلو صف قزاق گذشتند و تشریف آوردند به ایوان، سکومانند[ی] درست کرده بودند. صندلی گذاشتند در آنجا جلوس فرمودند. اتابک اعظم، سپهسالار، وزیر دربار و سایر وزراء و شاهزادگان و عملۀ خلوت تمام حاضر بودند. بعد فرمودند قزاق مشق بکند. بعد قدری سواره مشق کردند، توپخانه مشق نمودند و شلیک کردند. پس از آن رفتیم اطاق جنبی ایوان که برای بندگان اعلیحضرت شهریاری تهیه کرده بودند و یک اطاق هم برای سایرین، در آنجا بستنی خوردیم و لیموناد و چای صرف کردیم. بعد رفتیم آن سمت ایوان که برای اعلیحضرت شهریاری ترتیب داده بودند. یک آلبوم که شکل اردوی قزاق در آن بود، تقدیم گذاشته بودند. باز دومرتبه تشریف آوردند در همان جای اول جلوس فرمودند و فرمایش دفیله دادند. دفیله تمام شد.«جنرال کاساکوفسکی» آمد بالا. قدری اظهار مراحمات فرمودند. بعد جلو افتاد[و]بندگان اعلیحضرت شهریاری را برد در بالاخانه ها به گردش، بعد از آن اسلحه خانه و ذخیره خانه و دواخانه و مریضخانۀ خودشان را پرزانته کردند. آب انبار خیلی خوبی ساخته بودند، نشان دادند. بعد اعلیحضرت همایونی خودشان تشریف بردند به انبار توپخانه، آن توپهایی که خودشان خریداری فرموده اند تماشا نمودند.»