در جلسه ای که افراد فرقه و نمایندگان ارتش در منزل قوام السلطنه و با حضور او تشکیل شده بود به طور غیر منتظره ای رئیس ستاد ارتش (حاجی علی رزم آرا) با پیشنهاد فرقه مخالفت کرد و کار به مشاجره انجامید و گفتگوها بی نتیجه به پایان رسید. در این جلسه هنگامی که رزم آرا با ترفیع درجات افسران فرقه مخالفت می کرد قوام آنچنان رندانه خود را متعجب نشان داد که همه تصور کردند رزم آرا به خواست خود و بدون هماهنگی با قوام این چنین در برابر فرقه ای ها ایستاده است در حالی که معمولاً جزئیات امر توسط خود قوام طراحی می شد.
اینک ادامه ی ماجرا:
(مظفر فیروز(معاون نخست وزیر) پیشنهاد کرد حالا که نماینده ارتش،نسبت به درجات افسران فراری موافقت ندارد، دولت حاضر است با صدور تصویب نامه ای این مشکل را حل کند.
ژنرال پناهیان یک تنه با نظریه مظفر فیروز و حتی تائید سایر اعضای فرقه دموکرات مخالفت کرد و گفت:(این تصویب نامه یک سرگرمی بیش نیست، و ارزش فوق العاده ای ندارد مگر اینکه تصویب نامه ی مزبور حتماً به تائید عالی ترین مقام کشور برسد و گرنه دولتی که با یک تصویب نامه می تواند درجه افسران فراری را رسمیت بدهد، به همان سهولت در آینده دولت دیگری خواهد توانست این تصویب نامه را با تصویب نامه ی دیگری لغو کند.)
پس از مخالفت ژنرال پناهیان، تازه اعضای هیئت فرقه دموکرات متوجه شدند این تصویب نامه هم دردی را دوا نخواهد کرد. به هر حال تهران شده بود جولانگاه ژنرال پناهیان و تعدادی افسران فراری که هریک با دو درجه ترفیع و نشانهای گوناگون و مدال های 21 آذر در خیابانهای تهران قدم می زدند. قضایا به این طریق می گذشت که ناگهان از جنوب هم خبرهایی رسید. عشایر جنوب هم دست به کار شده، عملاً طغیان کرده و علیه دولت مرکزی اعلامیه صادر کرده بودند. اعلامیه جنوبی ها (ایل قشقایی) چه بود؟
1- ترمیم فوری کابینه
2- تغییر روسای ارتش
3- محاکمه و مجازات عمال ناصالح دوره های قبل!
4- واگذاری امور استان فارس از لشکری و کشوری به اهالی فارس
5- تشکیل انجمن های محلی و ملی
6- تجدید نظر در تعداد نمایندگان مجلس شورای ملی
7- اعطای مبلغ کافی برای اصلاح امور فرهنگی و بهداشتی
8- تجدید نظر در قوانین مضر و متناقض که منافی قانون اساسی است
ضمناً در محافل سیاسی این شایعه به شدت قوت گرفته بود که شورش جنوب در این موقعیت حساس به تحریک شخص قوام السلطنه است.
روز 28 آبان ماه 1325 ناگهان خبری در تهران دهان به دهان گشت. در آن بحران عجیب در لحظاتی که صحبت از اعزام قوا به ایالت آذربایجان بود ناگهان شایع شد که نخست وزیر از تهران خارج شده است. کجا؟ به طرف لاهیجان!چرا؟ برای هوا خوری و استراحت. خروج ناگهانی قوام السلطنه از تهران، آن هم بدون مقدمه ی قبلی و بدون هیچ ضرورتی، آن هم در آن لحظات حساس سیاسی در محافل مختلف موجب ایجاد انواع گفتگوها شد مخصوصاًاین گفتگو هنگامی به اوج رسید که چند روز بعد جسته گریخته باخبر شدیم که قوای دولتی آماده حرکت به طرف آذربایجان است. این نکته حیرت انگیز بود که در آن شرایط بحرانی که قوای دولت مرکزی عازم آذربایجان بود رئیس دولت برای استراحت و هوا خوری و سرکشی به املاک خود به گیلان برود؟!!! سرانجام روز نوزدهم آذر ماه قوای دولتی به آذربایجان حرکت کرد و روز بیستم آذر 1325 نیروهای نظامی شهر میانه را به آسانی تصرف کردند. غلام یحیی دانشیان و فدائیان فرقه دموکرات ضمن عقب نشینی و جنگ و گریز و غارت بانک ها و ادارات دولتی راهی تبریز شدند و مردم تبریز هم بعد از سقوط میانه منتظر رسیدن قوای دولتی نشده، قبل از ورود ارتش به سرکوب افراد فرقه پرداختند. پیشه وری و همراهانش از یک سو و غلام یحیی و شریک هایش از سوی دیگر از مرز گذشتند و بدین ترتیب ماجرای جدایی خواهی در آذربایجان به پایان رسید .
در مورد عوامل موثر در نجات آذربایجان نظریه های مختلفی وجود دارد. اکنون با گذشت 71 سال از آن واقعه می توان گفت که تلاش های قوام السلطنه و بازی های سیاسی او از یک سو و اولتیماتوم ترومن به استالین از سوی دیگر مهمترین عوامل نجات آذربایجان بوده است. در یکی از جلسات محرمانه مطبوعاتی که در دهه ی 30 معمولاً با حضور خبر نگاران و ارباب مطبوعات تشکیل می شد. شاه ضمن اشاره به مسئله ی آذربایجان گفته بود که ما در مورد نجات آذربایجان حرفهای زیادی می زنیم ولی واقعیت این است که اگر فشار آمریکا نبود این مشکل به آسانی حل نمی شد. نقل کننده ی این گفته برای من شادروان عبد الکریم طباطبایی (مدیر روزنامه و سالنامه دنیا) بود.
زیرا اگر ارتش سرخ خاک آذربایجان را ترک نمی کرد . حل این مسئله کار آسانی نبود. در سالهای بعد هنگامی که قراربود اختیارات شاه را بیشتر کنند قوام السلطنه نامه ی تندی به شاه نوشت و اقدام او را نکوهش کرد و شاه به خاطر این نامه ی گستاخانه لقب جناب اشرف را که به او داده شده بود را پس گرفت.البته همان طور که گفتیم قوام در این قضیه سهم بسیار دارد لیکن اگر ترومن به استالین اولتیماتوم نمی داد و ارتش سرخ آذربایجان را تخلیه نمی کرد حل مسئله ی آذربایجان به صورت مسالمت آمیز میسّر نمی شد. در اینجا اشاره به یک نکته ی مهم ضروری است و آن نکته این است که در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم به خاطر آنکه بار جنگ بیشتر به دوش روس ها بود روزولت رئیس جمهور آمریکا هر آنچه را که استالین می خواست انجام می داد. وقتی روزولت پیش از پایان جنگ درگذشت روابط گرم مسکو و واشنگتن به تدریج رو به سردی نهاد ولی فرصت کافی به دست نیامده بود تا استالین جانشین روزولت را بیازماید لیکن با انفجار بمب های اتمی در ژاپن، استالین متوجه تفاوت و توازن قوای طرفین شد از این رو از سیاست پیشین خود عقب نشست و با خروج ارتش سرخ از آذربایجان فرقه ی دموکرات مهم ترین حمایت کننده ی خود را از دست داد و پیشه وری و اعضای فرقه دموکرات با شتاب تمام پا به فرار گذاشتند و ظرف چند روز به اصطلاح آنچه در طول مدت یک سال رشته بودند پنبه شد. صاحب نظران و پژوهشگران تاریخ معاصر نوشته اند که قصد استالین دستیابی به تمام خاک ایران بود و ارتش سرخ قصد پیشروی تا جنوب ایران را داشت به هر تقدیر یک بار دیگر خطر بزرگی که استقلال ایران را تهدید می کرد از سر ایرانیان گذشت.
از آنجا که این نگارنده شاهد صعود و سقوط فرقه بودم می توانم بگویم که فرقه ی دموکرات نتوانسته بود در میان مردم آذربایجان به ویژه روستائیان جایگاه استواری برای خود پیدا کند . فرقه ای ها یا نخواستند و یا نتوانستند در مدت یکسالی که بر آذربایجان مسلط بودند املاک مالکین بزرگ را میان رعایا تقسیم کنند از آنجا که قدرت روحانیون محلی زیاد بود فرقه ای ها از نفوذ آنها پروا داشتند همانطور که دکتر اصانلو در خاطرات خود نوشته و نگارنده نیز از دهان بزرگان فامیل شنیده ام در شهر زنجان هنگامی که فرقه ای ها دست به تیر باران کردن چند نفر از معتمدین محلی زدند. آیت الله حاج سید ابوالفضل زنجانی که از شاگردان آیت الله العظمی نائینی بود و همچنین جناب سلطان العلماء زنجانی که از معمرین علمای زنجان بود رو در رو به غلام یحیی اخطار کرده بودند که اگر به آزار و اذیت مردم ادامه دهند دستور خواهند داد که مردم فرقه ای ها را از شهر بیرون کنند .