به قلم محسن میرزایی روزنامهنگار و تاریخنگار ایرانی
حدود 75 سال پیش که تازه به مدرسه رفته بودم، با همبازیهایم به بالاخانه منزل قدیمیمان که پر از پاکتها، نامهها، اعلامیهها، اسناد و قبالههای قدیمی بود، به خاطر کندن تمبرها دستبرد میزدیم. در سالهای بعد که سوادی پیدا کردم و خواندن و نوشتن آموختم، به این نکته پی بردم که آنچه در این انبار انباشته شده، یادگار نیاکان ماست. ولی هنوز پی به اهمیت آن نبرده بودم. تعطیلات دانشگاهی من که تمام شد، بار دیگر به سراغ همان انبار متروک رفتم، البته با گذشت سالها، بر اثر بیمراقبتی، بسیاری از آن اسناد، پراکنده شده و آسیب دیده بود و حشرات بیجان زیادی نیز در لابهلای اسناد، به چشم میخورد که به پاکسازی اساسی نیاز داشت.
هنگامی که در سال 1335 وارد عالم مطبوعات شدم، به نظرم رسید که میتوانم با این اسناد، گزارشهایی جالب تهیه کنم . زادگاه ما از تهران دور نبود و من در روزهای تعطیل، مستخدم دفتر خودمان را، به شهرمان میفرستادم و او مقدار زیادی از آن نامهها و اسناد را هربار در گونی ریخته و به تهران میآورد و من آن اسناد را بررسی میکردم، آنچه به نظرم مهم و حائز اهمیت بود، جدا کرده و بقیه را بازمیگرداندم. با بررسی این اسناد، به این نکته پی بردم که با همین دستمایه، میتوان گزارشهای جالبی تهیه کرد.
مسئله بعدی قبولاندن این فکر به هیأت تحریریه بود و من یقین داشتم که اگر شفاهاً در این مورد با سردبیر صحبت کنم، استقبالی از این فکر نخواهد شد. از این رو تصمیم گرفتم که به خرج خود، بدون استفاده از امکانات روزنامه اطلاعات، تعدادی از صفحات مورد نظر خودم را آماده کنم و آن را در صفحات داخلی روزنامه منتشر کنم.
در آن زمان، این کار برای من 3000 تومان هزینه داشت که البته پول کمی نبود ولی چاره دیگری نداشتم. به این ترتیب تعدادی از این صفحات، آماده شد و من آن را به سردبیر روزنامه اطلاعات، ارائه دادم. این مجموعه از طرف روزنامه فرستاده شد برای بررسی و اخذ تصمیم. خوشبختانه منابع تصمیمگیر که نمیدانم چه کسانی بودند، جواب مثبت داده بودند و من برای اجرای این پروژه، جداً مشغول کار شدم. ولی به این نکته پی برده بودم که اگر در این کار به تنهایی اقدام کنم و از پروژه من حمایت نشود، نتیجهای به دست نخواهد آمد. این بود که به مدیر روزنامه اطلاعات پیشنهاد کردم که با تشکیل مرکزی به نام «پژوهشهای تاریخی روزنامه اطلاعات»، موافقت کنند. با این پیشنهاد موافقت شد و من برای پیشگیری از کارشکنیها، تعدادی از افراد موجه و شخصیتهای شناخته شده را برای عضویت در این مرکز، دعوت نمودم و این افراد کسانی بودند که در عالم مطبوعات، صاحبنام و با سابقه بودند و این بزرگواران نیز، سرپرستی مرا برای این مرکز، بی گفتگو پذیرفتند، در حالی که سن و سابقه اغلب این افراد دو برابر سن من بود.
بدین ترتیب سال 1354، سال ورود تاریخ و بررسیهای تاریخی به روزنامهها شد. زیرا پیش از آن گفته میشد، روزنامه جای بحثهای تاریخی نیست! روزنامه جای خبر است و این سنتشکنی، به خاطر اثرگذاری مثبتی که از آن مشاهده شد، پابرجا ماند و در کمپینی که برای مجموعه «28هزار روز تاریخ ایران و جهان» اجرا شد، روزنامه اطلاعات که ریزش بزرگی در تیراژ پیدا کرده بود، نه تنها کمبود تیراژ خود را جبران کرد، بلکه شمارگان آن از 30هزار به 170هزار رسید.
کوتاه سخن اینکه، این تجربه ارزشمند، موجب آن شد که روزنامهها با تاریخ، تیراژ سازی کنند و تیراژ روزنامه یعنی آگهی بیشتر و آگهی بیشتر یعنی درآمد بیشتر و این تجربهای بس گرانقدر بود.
در دنباله این اقدامات، اهداف ارزشمند دیگری نیز به ثمر رسید که از آنها باید به انتشار کتابهای «28هزار روز تاریخ ایران و جهان»، «خاطرات غلامعلی خان عزیزالسلطان»، «تاریخچه بریگارد و دیویزیون قزاق»، «230 سال تاریخچه تبلیغات تجاری در روزنامههای فارسی زبان جهان»، «تاریخ افشاریه»، «همدردان ناهمگون» و «با ایران چهها که نکردند» اشاره کرد.
نکته قابل توجه و شوقآور اینکه، اکنون با باز شدن فضای جدید مجازی، اتفاق جالبی که افتاده، دوسویه شدن ارتباط است. بدین معنی که در گذشته کتابی مینوشتیم و گروهی آن را میخواندند و ما نمیدانستیم چه کسانی خواندهاند. اما اکنون به مدد فضای سایبری، ارتباط نویسنده و خواننده به آسانی میسر شده است و این نویسنده مفتخر است که اینک با تجربیات نیم قرن گذشته، به ادامه آن در فضای مجازی بپردازد.
با تقدیم صمیمانهترین احترامات
محسن میرزایی