ایران در نخستین روز اشغال [ به مناسبت هفتاد و نهمین سال اشغال ایران]
شادروان «عامری» کفیل وزارت خارجه در شهریور 1320، خاطرات ارزنده ای از خود به یادگار گذاشته و ما به مناسبت هفتاد و ششمین سالگرد اشغال ایران، خلاصه ای از آن از نظر خوانندگان گرامی می گذرد. «عامری» در این یادداشت ها، وقایع نخستین روز اشغال را که به طور ناگهانی ایران از زمین و هوا و دریا مورد تجاوز قرار گرفته بود و سرگشتگی شاه و هئیت وزیران را نشان می دهد، او در این یادداشت ها با ذکر جزئیات توصیف کرده است. «عامری» می نویسد:
ساعت 11 بعد از ظهر چهارم شهریور ماه 1320، همان شبی که پایتخت و شمیرانات در تاریکی مطلق فرو رفته بود و برای جلوگیری از بمباران هواپیماهای شوروی و انگلیس به دستور دولت کارخانه ی برق تهران موتور های خود را خاموش و اهالی فقط حق روشن کردن شمع را داشتند در برابر قراولخانه کاخ سعدآباد از همکاران خود، وزراء کابینه منصور الملک خداحافظی نموده و با اتومبیل وزارتی به طرف تهران حرکت نمودم. آن شب جلسه ی فوق العاده هئیت وزیران در حضور شاه در کاخ سفید سعدآباد تشکیل شده بود و تمام مذاکرات پیرامون حمله ی متفقین به مرزها و بمباران شهر های بلا دفاع بود. شاه مرتباً از من سوال می کردند آیا سفرای روس و انگلیس جواب داده اند؟ به شاه عرض می کردم دیروز و امروز متجاوز از ده بار با سفرای شوروی و انگلیس تلفنی مذاکره و آنها متعذر می باشند که تا کنون جواب تلگراف سفارت از مسکو و لندن نرسیده است. شاه گفت: باید علت حمله قشون شوروی و انگلیس به مملکت بیطرف ما معلوم شود. اگر منظور آنها اخراج آلمانی هاست، من حرفی ندارم، تمام آلمانی ها و ایتالیائیها را در مدت ده روز جمع آوری و از کشور اخراج خواهیم کرد! این جلسه هئیت وزیران که مهمترین جلسات دولت منصور بود و از ساعت 5 بعد از ظهر تا یازده شب به طور متوالی به طول کشیده بود. قیافه نخست وزیر و وزیران گرفته و همه در ناراحتی زیادی بسر می بردند. شاه راست می گفت. دو روز بود «اسمیرونوف» سفیر کبیر شوروی در تهران و «سر ریدر بولارد» وزیر مختار انگلیس در تهران ما را سرگردان نموده و جواب قانع کننده و قطعی بما نمی دادند و میگفتند هنوز جواب تلگراف سفارت از لندن و مسکو نرسیده است. منزل من در تجریش بود و با وجودی که به شدت کسل و ناراحت بودم به شوفر وزارت امور خارجه دستور دادم به طرف تهران حرکت نماید. ساعت یازده و نیم شب وارد تهران شدیم. یکراست وارد خیابان امجدیه که امروز به خیابان روزولت معروف است رفتم. اتومبیل شماره 2 وزارتی دم درب بزرگ سفارت آمریکا توقف کرد . از اتومبیل پیاده شده دق الباب کردم. متجاوز از بیست دقیقه در زدم و جوابی نشنیدم تا در نتیجه شدت کوفتن درب سفارت یکی از مستخدمین با حال خواب پشت در آمده و علت مراجعه به سفارت را آنهم در آن موقع شب جویا شد. به مستخدم سفارت که مرا نمیشناخت گفتم با «مستر دریفوس» وزیر مختار آمریکا کار لازم و واجبی دارم. مستخدم گفت به دستور سفیر بعد از ظهر درهای سفارت بسته شده که از هرگونه پیش آمد سوئی جلوگیری شود و از طرف دیگر «مستر دریفوس» در خواب میباشند و در این صورت ملاقات غیر ممکن است. در جواب گفتم اگر موضوع مهم نبود در این وقت شب به سفارت مراجعه نمی کردم. شما از سرایدار خانه به وسیله تلفن با منزل مسکونی سفیر تماس گرفته و ایشان اگر بدانند من به ملاقات آمده ام مسلماً از خواب صرف نظر خواهند کرد. مستخدم پرسید شما چه کسی باشید؟
گفتم وزیر امور خارجه!
مستخدم سفارت که کار کشته و به زبان انگلیسی آشنائی کامل داشت سر را از پنجره آهنی بیرون آورده و پلاک سه رنگ اتومبیل وزارتی را دید و بعد گفت با تلفن ارتباط برقرار نیست شما شرحی بنویسید تا داخل باغ برده و به پیشخدمت مخصوص سفیر برسانم و در صورتی که اجازه دادند در را به روی شما باز خواهم نمود. در تاریکی شب، در پناه آتش کبریت که مرتباً شوفرمن روشن میکرد، روی کارت ویزیت خود چند کلمه به زبان فرانسه خطاب به مستر «دریفوس» وزیر مختار آمریکا نوشته و تقاضای ملاقات نمودم. من تصمیم ملاقات با «دریفوس» را شخصاً گرفته بودم و با کسی هماهنگی نکرده بودم و هنگام خروج از هئیت دولت اتخاذ و به هیچ وجه موضوع را با شاه و منصور الملک نخست وزیر در میان ننهاده بودم. مستخدم رفت و یک ربع ساعت بعد برگشت و در را به روی من باز نمود و من در تاریکی طول باغ را طی کرده و در خانه سابق «سردار اکرم» با مستر «دریفوس» ملاقات نمودم. الان ساعت درست به نیمه شب رسیده بود.
به راستی وزیر مختار آمریکا در خواب بود. با چشمان خواب آلود در حالیکه پیژامه بر تن داشت به استقبال من شتافت و به زبان فرانسه گفت: (عالیجناب خوش آمدید) سفیر ایالات متحده که مرتباً چشمان خود را با دست میفشرد تا خواب را از خود دور نماید به کمک دو نفر از مستخدمین که شمع های گچی ساخت ایران را در دست داشتند مرا به اتاق پذیرایی هدایت کرد. از سفیر آمریکا عذر خواهی نمودم که در این وقت شب مزاحم او شدم به او گفتم چون جان هموطنان ما در خطر است و مرتباً گزارشاتی که از شهرستانها میرسد حکایت از بمباران شهر ها و کشته شدن صدها نفر از هم میهنان ما دارد، من به نام وزیر امور خارجه یک کشور دوست به خانه شما آمده تقاضا دارم پیام دولت و ملت ایران را به سمع «فرانکلین روزولت» رئیس جمهوری آمریکا رسانده و از ایشان جلوگیری از تعرض را بخواهید. نقشه بزرگی از ایران بر دیوار نصب بود. مستر «دریفوس» از من تقاضا کرد شهرهایی که هدف بمباران قرار گرفته است به او نشان دهم اتفاقاً صورتیکه ستاد ارتش برای مطالعه ی هئیت دولت فرستاده بود در جیب من بود از روی آن صورت شهر های مرزی از قبیل بندر انزلی ،خرمشهر، اهواز، رضائیه [ ارومیه] ، شرفخانه، تبریز، رشت، خوی، ماکو، خسروی، گیلان غرب را به مستر دریفوس نشان دادم. نقشه به زبان انگلیسی بود و مستر «دریفوس» بعد از یک مطالعه سطحی در روی نقشه گفت شما میدانید سفرای انگلیس و شوروی تلگرافی به پایتخت های خود مخابره کرده اند. و علت اینکه جواب تلگراف سفارت انگلیس نرسید به علت نا مساعد بودن امواج در قاره اروپا بود. سفارت انگلیس مجبور شد مجدداً امروز تلگراف خود را از طریق مسکو به لندن مخابره نماید. از این بیان دریفوس تعجب کردم. پیش خود گفتم او از کجا از جریان مخابره تلگراف با اطلاع است ولی به روی خود نمی آوردم. وزیر مختار آمریکا آنگاه گفت: مطمئن باشید من فردا با سفارت انگلیس تماس گرفته و از مستر بولارد خواهش خواهم کرد به مجرد وصول جواب، دولت ایران را با اطلاع نماید و تقاضای شما را هم فردا به وسیله ی تلگراف به واشنگتن مخابره خواهم نمود و امیدوارم دستور آتش بس در تمام مرزها صادر شود. «دریفوس» آنگاه توصیه مختصری درباره طرز رفتار ایران با قشون متفقین نمود. پس از اینکه سفیر آمریکا یکبار دیگر قول قطعی داد ساعت نیم بعد از نصف شب خانه ی او را ترک نمودم. صبح فردا در کاخ سعدآباد حضور یافته و شاه را از جریان شب قبل باخبر و عرض کردم نظر به اینکه دولت آمریکا یک دولت بیطرفی است، ملاقات و مذاکره با سفیر آمریکا را ضروری دانستم و امیدواریم از تلگراف او به واشنگتن نتیجه خوبی دریافت داریم. شاه خوشحال شد و گفت به وزارت خارجه رفته و با سفراء شوروی و انگلیس تماس حاصل و از وصول تلگراف اطلاعاتی حاصل نمایم. به دستور شاه به شهر رفتم و از وزارت خارجه تلفن های مکرر به سفارتین نمودم و بالاخره بولارد وزیر مختار انگلیس در تهران به وزارت خارجه آمد و جواب دولت متبوع خود را به اطلاع من رسانید. این جواب که در پاسخ پیشنهاد شاه از طرف مستر «ایدن» وزیر امور خارجه انگلیس صادر شده بود، حکایت داشت علت اشغال ایران از طرف قوای انگلیس و شوروی علاوه بر وجود آلمانیها ارتباط به استفاده نظامی از راه آهن سر تا سری ایران هم دارد. این جواب که صریح و روشن بود خروج قشون متفقین را از ایران تا پایان جنگ میسر نمیکرد. من روزی دوبار بین سعدآباد و وزارت خارجه در رفت وآمد بودم و به مجرد دریافت این پاسخ به سعدآباد رفته و به حضور شاه شرفیاب و جریان را شرح دادم. شاه پس از استماع مضمون تلگراف ایدن گفتند: ( در این صورت معلوم میشود آنها با من کار دارند من باید بروم و از تخت و تاج صرف نظر نمایم).