حرم ناصرالدین شاه جایی که «ملیجک» در آن پرورش یافت
«انیسالدوله» بانوی اول حرم ناصرالدین شاه
«انیسالدوله» در سفر «فرنگ» تا مسکو همراه ناصرالدین شاه بود
نامه ملکه ایران به شاه
قربان وجود مبارکت گردم، شاه روحنا فداه بهتر میدانند، من هرگز عادت نکردم برای خود گریه کنم و متصل به قبله عالم زحمت بدهم یا چیز بخواهم، خودتان مرا اینطور تربیت فرمودید، به این غیرت و استعنای طبع عادت دادید. از تصدق سر شاه سالهاست خوب خوردم و خوب پوشیدم و خوب بخشیدم، درجه و رتبهای که به من دادید حفظ کردم. همیشه شاکر بودم هرچه دادید برای آبرو و نیکنامی دولت خرج کردم. در خانه ی بازداشتم، مردم را از در خانه پادشاه محروم نکردم. بعد از مرحوم مهدعلیا، این مخارج و بخشش و آیند و روند مردم به گردن من افتاد. هرکس بمیرد باید کسانش را از عزا در بیاورم، هرکس عروسی کرد باید مبارکباد بدهم، هرچه داشتم خرج کرده، این سفرهای متواتر و این تفاوت قیمت اجناس پارسال تا بهحال ده دوازده هزارتومان مرا مقروض کرد. دلم نمیخواهد مردم بیایند در خانه شاه طلبکاری کنند یا بگویند از انیسالدوله طلب داریم. در شهرستانک تشریف داشتید، عریضه عرض کردم التفاتی نفرمودید، حالا هم نمیخواهم مثل مردم پررو به شاه متصل ضرر بزنم و ممنون هم نباشم. این چند روز به جناب امینالسلطان پیغام دادم و زبانی هم به شاه روحنا فداه عرض کردم اذن بدهید وزیر هفت هزار تومان از بانک قرض کند، ماهی پانصد تومان از شهریه من به او بدهند که هم قرض بانک ادا شود و من هم حتیالامکان امساک میکنم و مابقی را یکدست یراق اسب مرصع(منظور یکدست یراق مرصع اسب است) دارم، پیشکش میکنم به شاه و محول میکنم به انصاف خود شاه روحنا فداه، ضرری هم به دولت نمی خورد و قرض من هم داده میشود . معلوم است من داشته باشم مال شاه است. استدعا دارم دستخط مبارک به جناب امینالسلطان شرف صدور یابد بههمین قسم قرار بدهند و وزیر تمسک بدهد بهجانب ایشان و آنجناب ضمانت فرمایند و ماه به ماه پانصد تومان بردارند، خزانه خودش به بانک بدهد. یقین است این مرحمت بی ضرر را دریغ نخواهید فرمود. قربانت اگر برای دولت بدنامی دارد از بانک قرض کردن، بفرمایید خود جناب امینالسلطان از خودش یا از خزانه به من قرض بدهد و ماه به ماه از شهریه بردارند در ماهی پانصد تومان تا حسابشان پاک شود. اگر چنانچه این را هم قبول نمیفرمایند، کاشانک را از من بخرید پولش را التفات کنید به قرض بدهم . مردم نمیآیند از من ملک بخرند ، واهمه دارند. از این چند شق یکی را قبول بفرمایید. به جز این چارهای ندارم، جواب عرایض مرا زودتر مرحمت بفرمایید.
– با آنکه نوشته «انیسالدوله» خالی از غلط املایی نیست ولی بسیار شیوا نوشته شده است.
نامه بالاعریضه «انیسالدوله» بانوی اول حرم ناصرالدین شاه به شاه قاجار است.
دستخط ناصرالدین شاه را در قسمت بالای نامه ملاحظه مینمایید که دستورات لازم را صادر کرده است.
از «سازمان اسناد ملی ایران» که این سند را برای استفاده در اختیار مرکز پژوهش روزنامه اطلاعات گذاشته است سپاسگزاریم.
از کاساکوفسکی(فرمانده هنگ سواره قزاق همایونی)
از مظفرالدین شاه هیچکس واهمه ندارد. در اندرون مدام جاروجنجال و کشمکش برپاست و حال آنکه تعداد زنان به مراتب کمتر از دوره ناصرالدین شاه است.
در زمان ناصرالدین شاه این خبرها نبود. او فقط چهار زن عقدی داشت اما زنان صیغهاش 106 نفر بودند که مجموعاً با خدمتکاران به 1200 نفر بالغ میگردید.
ولی چون همه این زنان تقریباً همیشه مهمان هم داشتند، جمعیت اندرون هیچوقت از 1600 نفر کمتر نمیشد. یک ارتش پانصدهزار نفری را آسانتر میتوان تحت فرمان نگه داشت تا 1500 نفر زن را آن هم از ملتهای مختلف و طبقات مختلف و سنین مختلف. ولی ناصرالدین شاه آنها را تحت فرمان داشت آن هم چه فرمانی. همینقدر رئیس خواجگان ندا در میداد «شاه آمد» سکوت مطلق برقرار میشد.
شاه تمام زنها را احضار میکرد، همه برای سان بیرون میریختند. هرگز بهانهای دیده نمیشد که آن یکی مریض است، آن دیگری ناراضی است، آن سومی اعصابش ناراحت است یا ناز میکند. مانند سواران جنگی تعلیم یافته به شیپور حاضرباش، زنها صف میبستند. هر یک از دیگری زیباتر، هر یک از دیگری سروقدتر…(1) در این مواقع برای شاه فرقی نداشت که از زنان خود یا میهمانی باشد که برای چند دقیقه به دیدار خویشاوند یا دوست خود آمده است. در این مواقع او هم به دیگران ملحق و جزو زنان حرم قرار میگرفت.
پس از سان دیدن، شاه اشاره میکرد و این دستهگل جاندار مانند خر الان رمیده بطرفةالعین(در یک چشم بر هم زدن) پراکنده میشد… دقیقهای بعد سلطان با عظمت در میان چنارهای کهن و ستونهای مرمر تنها میماند.
(1) مؤلف :تصور غلطی از اندرون ناصرالدین شاه دارد. شاه در طی پنجاه سال سلطنت، مرتب زن گرفته بود و در میان آنان زنانی که در پنجاه سال قبل، پانزده ساله و هجده ساله بودهاند تا دختران پانزده شانزده ساله که روز قبل به اندرون راه یافته بودند. از همه سن و سال دیده میشدند و دیگر اینکه در آن دوره زنان چاق و فربه را میپسندیدند و زندگانی بخور و بخواب اندرون هم هر زن خوش قامت را به اندک مدتی به خیکی تبدیل مینمود. جز چند زن انگشتشمار تازه وارد، بقیه این حال را داشتند.
گاهی هم زنان حرم را شاه به حیاط بیرونی احضار مینمود. آنوقت تنها دروازه باغ که از چوب بلوط آهن کوبیده شده به رنگ آبی روشن بود، محکم بسته میشد. خواجگان سیاه با چشمان سفید و دندانهای براق، شمشیر به دست به قراول میایستادند. زنها در باغ پراکنده میشدند و هر یک به فراخور سن و سال و مزاج و رسوم ایلی خود، به بازی و تفریح اشتغال میورزیدند.
مخصوصاً شاه بسیار دوست میداشت ترسوترین و فغانبرآورترین زنان و خواجگان را در قایق بنشاند و در استخر بیاندازد. زنها به همدیگر و به خواجهها و به لبه قایق میچسبیدند و جیغ میزدند، بالاخره هم به آب میافتادند. ولی عمق آن استخر وسیع دریاچه مانند تا سینه بیشتر نبود و خطر غرق شدن وجود نداشت.
شاه قهقهه سر میداد دیگران نیز، شاه خوشحال بود دیگران هم، شاه انعام میداد گیرندگان عرش را سیر میکردند و محروم شدگان حسادت میورزیدند ولی جرأت نمیکردند ابراز نمایند و آنان نیز تظاهر به خوشحالی میکردند.
چنان نبود که هرگز در حرمسرا صدائی علیه رفتار مستبدانه شاه برنخیزد ولی این تقلاها همان آن ریشه بر(ریشه کن) می شدند و مقصر به مجازات خود میرسید و دوباره اوضاع به حال عادی برمیگشت.
ولی مظفرالدین شاه بینوا، جرأت جیک زدن جلوی زن خود حضرت علیا را ندارد.
ناصرالدین شاه هم زن عقدی داشت بسیار نامدارتر ، با استعدادتر به علاوه دارای عنوان ملکه که انیسالدوله نام داشت. او به تمام معنی پیشکار، یعنی شریک سلطنت ناصرالدین شاه بود. درحالی که او«حضرت علیا» (منظور زن مظفرالدین شاه) در میان مردم به عنوان جادوگر و الهه غدر و بلای جان ملت بشمار میآید. انیسالدوله در تمام ایران نام نیک و خاطره بسیار شیرین از خود به یادگار گذاشته است. ناصرالدین شاه انیسالدوله را حتی در مسافرتها به همراه میبرده ولی وقتی به مسکو رسید، ملاحظه کرد که مسافرت ملکه چادرپیچ که باید چشم کفار بدو نیفتد، مشکلاتی در بر دارد که از بردن او به اروپا صرف نظر و به تهران برگرداند.
نگهداری یک چنین حرمسرای بزرگ و پرخرجی هم از سیاستهای ناصرالدین شاه بود…
با داشتن نمایندگانی از تمام طوایف و طبقات کشور مختلفالقبائل خود، به وسیله زنان مذبور:
اول با دوردستترین و سخت راهترین گوشه و کنار کشور خود ارتباط خود را حفظ مینمود.
دوم در بسیاری از مردم ایجاد علاقه و آنها را به خود جلب مینمود و میفهماند که از هیچیک از اتباع خود کناره گیری نمیکند. زن شاه شدن هم افتخار بزرگی است که هرکس را بدان دسترسی نیست.
سوم به وسیله زنان خود از کلیه آنچه در سراسر کشور صورت میگرفت، اطلاع مییافت.
چهارم مکرر اتفاق میافتاد که به وسیله زنان خود با خویشاوندان متنفذ و نافرمان آنها به گفتگو میپرداخت، گاهی آنها را با مقاصد سیاست عنوان دیدار قوم و قبیله به مأموریت میفرستاد یا خویشاوندان آنها را به بهانه عیادت از فلان زن که بیمار شده یا دلش تنگ شده است احضار مینمود.
پنجم اینکه بعضی از زنان اساساً حکم گروگان را داشتند…
«انیسالدوله» بانوی اول و زن سوگلی ناصرالدین شاه قاجار، جزء زنان عقدی نبود، با شاهزادگان و قاجاریه نیز نسبتی نداشت. از یک خانواده ساده روستایی و از اهالی یکی از دهات شمیران بود.(روستای امامه: از روستاهای بزرگ بخش رودبار قصران شهرستان شمیران در شرق تهران و میانه راه اصلی تهران به شمشک و نرسیده به فشم واقع شده است)
اعتمادالسلطنه در خاطرات خود مینویسد:
«امروز به امامه میرویم. صبح زود با حکیم طلوزان به راه افتادیم، شاه از کوه «ورجین» که خیلی بلند و بدراهی است به جهت شکار کردن تشریف خواهند آورد.
سیدی از اهالی ناصرآباد که به جهت معالجه چشم، نزد حکیم آمده بود، اظهار داشت که اگر از راه ناصرآباد بروید هم راه بهتر است و خلوت و هم یک فرسخ نزدیکتر است…
به ناصرآباد رسیدیم، خانه سید عبدالکریم که حالا «سید عبدالکریم خان» است و برادر «انیسالدوله» است، اینجاست. مادر «انیسالدوله» به پدر سید عبدالکریم شوهر کرده و پس از فوت شوهر اولی که پدر «انیسالدوله» باشد و این برادر از شوهر ثانی عمل آمده است»
«انیسالدوله» در دربار شاه قاجار نقش اول و عنوان ملکه داشت و با تشریفات کامل سلطنتی حرکت میکرد.
اعتمادالسلطنه مینویسد:
«امروز مهمانی است. صبح زود برخاسته اصلاح بعضی نواقص را نموده، این مهمانی برای «انیسالدوله» است. دو ساعت از دسته رفته «انیسالدوله» رسماً با کالسکه تاجدار و سوارهنظام و غیره با تجمل و «اعتمادالحرم» و خواجههای خودش وارد حسنآباد شده، در دربار ناصرالدین شاه پذیرایی از بانوان سفرای خارجی و تشریفات ازین قبیل با «انیسالدوله» بود.
گفتم که انیسالدوله بانوی اول حرم و سوگلی ناصرالدین شاه بود ولی این دو با هم سازگاری نداشتند و مشاجره و قهر، غالباً آرامش حرم را برهم میزد. در خاطرات اعتمادالسلطنه ماجرای این قهر و آشتیها بسیار است.»
«شاه امروز حضرت عبدالعظیم میرود. صبح زود به خیابان جدید موسوم به کامرانیه که خود ساختهام، رفتم که تشریفات شاه را فراهم بیاورم. شاه رسید خیلی تعریف خیابان را کرد. شاه هم دیشب نخوابیده معلوم شد با «انیسالدوله» جنگ کرده است.»
و در جای دیگر مینویسد:
«دیشب تازه اصلاح شده بود میان «انیسالدوله» و شاه باز در سر شام «انیسالدوله» به شاه متغیر شده بود که پسر ملیجک (عزیزالسلطان) چه است که هر شب سر شام حاضر میکنی، شاه برآشفته بود.»
اعتمادالسلطنه در جای دیگر مینویسد:
«شنیدم دیشب به واسطه اظهار مرحمت به پسر ملیجک (عزیزالسلطان)، انیسالدوله پرخاش کرده کار از گفتگو به جای نازک رسیده بود.»
بین انیسالدوله و امیناقدس (عمه ملیجک-عزیزالسلطان) همیشه رقابت بود و انیسالدوله از جمله کسانی بود که میخواست عزیزالسلطان را از دربار براند ولی تمام کوششهای او نتیجه عکس میداد و محبت شاه به عزیزالسلطان بیشتر میشد. حتی در سفر سوم به فرنگ، انیسالدوله میخواست از رفتن ملیجک به این سفر جلوگیری کند، ولی موفق نشد. انیسالدوله همانطور که در جای دیگر ذکر کردیم، پس از مرگ ناصرالدین شاه بر اثر ضرباتی که به سر و شکم خود وارد کرد، فوت نمود.
– «انیسالدوله» زن سوگلی ناصرالدین شاه قاجار و بانوی اول حرم از زنان عقدی نبود، ولی سخت مورد توجه بود و مقام اول را داشت.گفته می شود که انیس الدوله در آغاز، کنیز جیران زن سوگلی ناصرالدین شاه بود و به تدریج مورد توجه قرار گرفت، تا آنجا که ملکه ایران شد ولی با آنکه ناصرالدین شاه بارها به او پیشنهاد کرده بود که او را به عقد دائم خود درآورد، حاضر به این کار نشد. به این دلیل که می گفت بخت من در لحظه ای که شاه مرا صیغه کرد، ساعت مبارکی در زندگی و اقبال من بود و من آن را تغییر نمیدهم. انیس الدوله چون هرگز لباس عروسی به تن نکرده بود، در پیرانه سر لباس سفید عروسی به تن کرد و عکسی به یادگار با لباس عروسی گرفت. این عکس را در این صفحه ملاحظه می کنید:
«انیسالدوله» نیز از ناصرالدین شاه نشان آفتاب گرفته بود و جز او تنها دو نفر «ملکه ویکتوریا» و «امیناقدس» عمه ملیجک به دریافت این نشان نائل شده بودند.
لباسی که در این عکس بر تن او دیده میشود دوخت «فرنگ» است و نام «انیسالدوله» به لاتین بر روی آستین این لباس نوشته شده است.
«انیسالدوله» تنها کسی بود که میتوانست از نیمتاج مرصع که در این عکس بر سر او دیده میشود، استفاده کند.
کاساکوفسکی فرمانده نیروهای قزاق مینویسد:
یک ارتش پانصدهزار نفری را آسانتر میتوان تحت فرمان نگاه داشت تا 1500 زن حرم ناصرالدین شاه را…
«کاساکوفسکی» که فرماندهی نیروهای قزاق ایران را بر عهده داشت در زمان ناصرالدین شاه، سرهنگ بود و در زمان مظفرالدین شاه درجه ژنرالی یافت. او از جمله خارجیانی است که به واسطه نزدیکی با دربار قاجار، اطلاعات نسبتاً موثقی درباره حرم شاه قاجار دارد. اگرچه در بعضی موارد افکارش تحت تأثیر داستانهای هزارویک شب است، لیکن روی هم رفته به نسبت سایر خارجیان که درباره حرم ناصرالدین شاه اظهارنظر کردهاند، اطلاعات این افسر ارتش امپراطوری موثقتر است. در این گزارش خاطرات «کاساکوفسکی» را درباره حرم ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه میخوانید:
نوشتههای «کاساکوفسکی» به خصوص آن قسمت که مربوط به مقایسه حرم ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه است بسیار جالب میباشد ولی «کاساکوفسکی» در دو مورد اشتباه کرده است، اول آنکه تصور کرده است حرم ناصرالدین شاه را تماماً دختران زیباروی و بهشتی تشکیل میدهند در حالی که چنین نیست و در حرم او پیرزنهای در حال موت فراوان بودند. نکته دوم اینکه برای ناصرالدین شاه در اداره حرم قدرتی بیشتر از آنچه بود قائل است در حالی که مدارک و تواریخ و نوشتههای بهجا مانده نشان میدهد که زنها غالباً در حضور ناصرالدین شاه مشاجره میکردند و ناصرالدین شاه پیش از وقت خواب به بهانه نماز به تنهایی و سکوت پناه میبرد.
بیوگرافی کاساکوفسکی:
ولادیمیر اندره یویج کاساکوفسکی در سال 1857 میلادی متولد شد و پس از اتمام تحصیلات ابتدائی، وارد مدرسه نظامی «کوردکاده» مسکو شد. پس از رسیدن به درجه افسری در سال 1877 میلادی در جنگهای روس و عثمانی در شبه جزیره بالکان و آن سوی دانوب شرکت کرد. در سال 1894 میلادی منصب کلنلی (سرهنگی) یافت و مأمور خدمت در ایران شد و این زمان مصادف با سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود و او ریاست قزاقخانه را در زمان ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه برعهده داشت. وقتی ناصرالدین شاه به طور ناگهانی مورد سوء قصد قرار گرفت و کشته شد او با تدبیر خاص امنیت پایتخت را برعهده گرفت و نظم را برقرار و از هرج و مرج جلوگیری کرد. در سال 1900 میلادی به خواهش مظفرالدین شاه از طرف امپراطور روس به مقام ژنرالی ارتقاء یافت و از طرف دولت ایران نیز مقام و منصب سرداری به وی اعطا گردید. «کاساکوفسکی» از افسران برجسته ارتش امپراطوری روس و دارای نشان «لژیوندونور» بود.
کاساکوفسکی در جنگهای روس و ژاپون شرکت کرد و در همان جنگ کشته شد.