تئاتر ایران در میدان قزوین
در میدان قزوین نیز تئاتری به اسم ایران وجود داشت که به خوبی می دانستم نمایش دندان گیر و باب طبع من در آنجا اجرا نمی شود، نمونۀ نمایش های این تئاترها را در مجالس و عروسی های بستگان دیده و شاید در فضای جشن و مهمانی هم آهنگی بین بازیگر و بیننده و هم تناسب این نوع نمایش با فضای جشن، بسیار هم دلچسب بود.
تصور من از میدان قزوین در هم آمیزی واقعیت و خیال است، در این میدان حوضی بود که در میدانگاه، چهار مجسمه بشقاب بزرگ حوض مانندی را بر سر خود گرفته و آب از آن سرازیر می شد که تصویری خیال انگیز و جذاب می ساخت. هرگاه کسی قصد خروج از شهر داشت، این آخرین نقطۀ شهر به حساب می آمد، در این ناحیه ساختمان زیبای دخانیات نیز وجود داشت و پس از آن فقط بیابان بود. در خیالم نمایش تخت حوض مهدی مصری و سعدی اقشار را در کنار این حوض و حرکات آنها را در لابلای مجسمه ها و یا برفراز مجسمه ها در آن حوض زیبا با حرکات و میزانسن هایی با پرده های سفید که باد آن را به رقص در می آورد تداعی می کنم، من ستایگشر این دو هنرمند مردمی هستم و با این تصویرسازی خیالی میدان قزوین برایم دکوری فراموش نشدنی می شود. آرزویی که شاید روزی در محله ای سنتی، تئاتر سنتی ایرانی را در ساختمانی قدیمی برپا نماییم.
برگرفته از کتاب آن روگاران تهران، سیاه قلم های خسرو خورشیدی