قزاقان ایران
در نیمۀ دوم سال 1373 به واسطۀ مدیریت پژوهش های مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی کشور و میراث فرهنگی استان مازندران مجالی فراهم شد تا در خصوص گروه قومی قزاق ساکن ایران، پژوهشی مردم شناختی انجام دهم. در این پژوهش، گذشته از مونوگرافی کامل این گروه قومی، عمده ترین الگوهای فرهنگی آن در چهار قلمرو اصلی زندگی انسانی، شناخته و تغییرات آنها به تفصیل بررسی شد. مقالۀ حاضر، با اتکا به پژوهش انجام شده، پس از نگاهی گذرا به الگوهای فرهنگی و تغییرات آنان، ویژگی های فرهنگی قزاقان و نکات مورد توجه در خصوص مطالعۀ این قوم را به بحث می گذارد. کشور ایران در تاریخ، نقش پلی را برای گذر اقوام مختلف بر عهده داشته است؛ به همین دلیل ملت ایران از تنوع قومی بسیاری برخوردار است. گذشته از آن، بروز حوادثی چون جنگها و انقلابها در کشورهای همجوار باعث حضور گروههایی از مهاجران در میان ایرانیان گشته است. آن دسته از گروههای مهاجر که در نوار شمالی ایران به سر می بردند، عمدتاً اقوامی هستند که پس از انقلاب اکتبر 1917 در روسیۀ تزاری از کشورهای آسیای میانه و ماورای قفقاز کوچیده اند. گروه قومی قزاق (مقیم ایران) از جملۀ همین مهاجران هستند که کوچ خود را در دو دهۀ 20 و 30 نیمۀ اول قرن بیستم انجام دادند. آنها خود را متعلق به اردوی کوچک -از سه اردوی قزاقها- و از نسل «آدای» می دانند.
وقوع انقلاب سوسیالیستی و بروز خشکسالی و گرسنگی و فقر فزاینده، دو عامل اصلی مهاجرت قزاقها بود. در روند دردناک مهاجرت، گروه بسیاری از قزاقها بر اثر بیماری و گرسنگی جان خود را از دست دادند و گروه اندکِ باقیمانده، در روستاها و شهرهای اطراف شهر گرگان ساکن شدند. با ورود آخرین گروه از مهاجران در سال 1937 قزاقها در سه شهر گرگان و گنبد و بندر ترکمن به صورت گروههای متشکل زندگی خود را آغاز کردند و به جابه جایی های مداوم خود خاتمه دادند و تنها پس از گذشت حدود 55 سال دو خانواده از آنها به دلیل مقتضیات شغلی به تهران آمدند. در طول این مدت، قزاقان مهاجر به افغانستان -که با بروز کودتای سوسیالیستی به ایران آمده بودند- به مدت دو دهه با قزاقان ایران به سر بردند، آنان که به اردوی بزرگ قزاقها تعلق داشتند و از خصوصیات فرهنگی تقریباً متفاوتی برخوردار بودند، زندگی مسالمت آمیزی را با قزاقان ایران به سر بردند و سرانجام پس از استقلال کشور قزاقستان به آنجا کوچ کردند. اما اشتیاق به بازگشت به قزاقستان در میان قزاقان مهاجر به ایران دوام چندانی پیدا نکرد و تقریباً تمام آنان سکونت در ایران را به زندگی در قزاقستان ترجیح دادند.
در مجموع، قزاقان مهاجر به ایران از پنج نسل تشکیل شده اند که؛ نسل اول کسانی هستند که با فرزندان خردسال خود به ایران کوچ کردند و نسل پنجم کودکان و نوجوانان تا 20 سال هستند که از تمام امتیازات اجتماعی دیگر کودکان و نوجوانان ایرانی برخوردارند و بسیاری از روندهای جامعه پذیری را در نظام آموزشی کشور ایران طی کرده اند. با ورود قزاقان به ایران، در بسیاری از عرصه های زندگی آنها تغییراتی به وجود آمد، تغییراتی که خارج از اراده و خواست آنان بود و صرفاً در سازگاری و انطباق با محیط جدید انجام می پذیرفت. قزاقها نیز همچون بسیاری از گروههای قومی اقلیت، سعی در حفظ آیینها و هویت فرهنگی خود داشتند اما تغییرات و دگرگونی های فرهنگی از طرق وامگیری و اشاعه، پخش داخلی، ادغام، حذف انتخابی و از همه مهمتر جامعه پذیری رخ داده و میدهد. با این همه، قزاقهای ایران از متشکلترین و بسته ترین گروههای قومی در ایران هستند. آنها قومی درون همسرند که با دیگر اقوام مراودت اجتماعی ندارند. به این ترتیب که نه تنها در جشن ها و مراسم دیگران شرکت نمی کنند بلکه افراد اقوام دیگر را نیز به ندرت و به سختی در میان خود می پذیرند. دو عامل «قوم مداری» و «تقید در حفظ حریم فردی و خصوصی» به بسته بودن زندگی آنان کمک می کند و سرانجام از آنان افرادی منزوی در مناسبات اجتماعی می سازد. اما مناسبات اقتصادی آنان از ویژگی های برشمردۀ بالا برخوردار نیست. از آنجا که اولین عرصۀ سازگاری و انطباق از قلمرو اقتصاد آغاز می شود، اولین و سریع ترین تغییرات فرهنگی قزاقان ایران نیز از این عرصه آغاز شد.
قزاقان دامدار و کوچرو در مناطق شرقی و شمال شرقی استان مازندران با محیطی مواجه شدند که حکم به زندگی یکجانشینی می کرد. آنها برای ادامۀ بقا و حیات خود ناگزیر از تأمین معاش به شیوه های جدید بودند. از میان مهاجران، تعداد اندکی صنعتگر بودند ولی گروه زیادی در میان صحاری قزاقستان به پرورش گوسفند، بز، شتر و اسب مشغول بوده اند. پس از گذشت چند ماه و کار کارگری در شیلات و مزارع و دامداری های ترکمنها، صنعتگران قزاق توانستند به ثباتی نسبی دست پیدا کنند. آنها با تسلط بر ساخت و استفاده از گاری های چهارچرخ به زودی توانستند در سیستم حمل و نقل منطقه، جای مهمی برای خود باز کنند. هنوز از این گاری ها در میان ترکمنها و قزاقها و ساکنان منطقه به وفور استفاده می شود. همین گروه از قزاقان در تکامل و توسعۀ حرفۀ خود در حمل و نقل، امروزه صاحب کامیونها و تریلیها هستند. فرزندان مهاجران توانستند در تثبیت موقعیت اقتصادی خود صاحب زمینها، دامها یا کارگاهها بشوند. اشتغال در سازمانها و ادارات دولتی از نسل سوم آغاز شد. از این گروه که در ایران آمده اند، کسانی که توانستند به مدرک دیپلم متوسطه و بالاتر دست پیدا کنند، توانستند در ادارات دولتی به کار مشغول شوند. تا این نسل، سنتها و الگوهای فرهنگی خاص اقتصادی قزاقان در میان مهاجران به کلی فراموش شده بود، به تبعیت از ساکنان منطقه، بیشتر قزاقان در خانه های خود چند گاو نگهداری می کنند اما این کار، شیوۀ اصلی آنها در امر معاش نیست. به این ترتیب در نسل چهارم قزاقان که اکنون کاملاً به شیوۀ شهرنشینان ایرانی زندگی می کنند، هیچ الگوی فرهنگی خاصی را در این قلمرو پیش رو ندارند. این گروه که عمدتاً دیپلمه هستند، یا به کسب آزاد و یا کار در نهادهای دولتی مشغولند. فرزندان این افراد نیز همچون دیگر نوجوانان شهرنشین ایرانی هستند. در جریان انطباق پذیری قزاقان در قلمرو اقتصاد میان آنان و ترکمنها -عمدتاً- مبادلات فرهنگی تکنیکی انجام شد، قزاقان ساختن ارابه های چهارچرخ و آهنگری را به ترکمنها آموختند و زنان قزاق نیز بافتن فرش را از ترکمنها فراگرفتند. به علت بسته بودن شبکه های همسرگزینی و ازدواجهای درون قومی، تغییرات فرهنگی در قلمروهای دیگر بسیار دیرتر و کندتر به وقوع پیوست؛ از این رو در این عرصه به نقشها و آیینهایی برمیخوریم که نمادی از زندگی نیاکان قزاقها در صحاری قزاقستان است و آنها به عنوان نشانه هایی از هویت خود، همچون دیگر گروه های قومی اقلیت، با سرسختی از آنان محافظت میکنند. در قلمرو اجتماعی مهمترین این آیینها، ازدواج و عزاداری هستند، در میان قزاقان، گزینش همسر در میان طایفه و با غیرقزاق ممنوع، اما از طایفه های دیگر قزاق آزاد است. بنابراین آنان در سطح طایفه، بیرون همسر و در سطح قوم، درون همسرند. رعایت شدید این «تابوها» به نوعی به تقویت و تثبیت آیین ازدواج کمک کرده است. در این آیین، پرداخت شیربها، مراسم «توی باستار»، «تارتس» و نیز مراسم رفتن عروس به خانۀ داماد و «تباشار» و نیز نقش «ژنیشه ها» و «جرشیها» همه و همه نمادی از زندگی گذشته و نیاکان قزاقهاست.