رفتن به محتوا رفتن به فوتر

خاطرات سیاسی میرزا علی خان امین الدوله 1

 

 

امین الدوله

 

«میرزا علی خان امین الدوله» از شخصیت های تحصیل کرده و آگاه دوران قاجار است که در دوران سلطنت «ناصرالدین شاه» ،منشی مخصوص و متصدی مقامات مختلف بود.

«امین الدوله» در دوران سلطنت «مظفرالدین شاه» ، صدر اعظم ایران شد. او با تسلطی که به زبان فرانسه داشت ،مترقی جهان، آشنایی داشت و در دوران تصدی خود، در مشاغل مختلف برای سر و سامان دادن به اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور، تلاش های ثمر بخشی انجام داد.

در سفر های «ناصرالدین شاه» به فرنگ، «امین الدوله» هم ملتزم رکاب بود و از نزدیک با پیشرفت های علمی و صنعتیِ ممالک غرب ، آشنایی بیشتری پیدا کرد.

خاطرات «امین الدوله» را می توان مستند ترین روایت چگونگی اوضاع ایران در عهد «ناصرالدین شاه» و «مظفرالدین شاه» دانست.

ما این خاطرات را در چند بخش مختلف از نظر خواننگان گرامی می گذرانیم.

خاطرات سياسي امين‌الدوله چاپ سال 1341

سيماي شاه

«ناصرالدين شاه» خلقتي زيبا و اخلاق ملکي داشت، هر که او را ديده بود ميداند براي پادشاهي اگر هيکلي مي‌خواستند، بايستي به آن شمايل ساخته مي‌شد. بَشَره(چهره) سفيد و لطيف اندام، موزون و ظريف، دست و پا،کوچک و خوشنما، ابروان کشيده و پيوسته، چشمان درشت بامژگان بلند، موي سر و ريش و سبيل،ناز و خوشرنگ، قامت و گردن، به اندازه، بلند.

«با تکلفي که در تکلم و آهنگ صوت به خود مي‌بست،که شاهانه فرمايش کند، بيانش خوش و دلنواز و به هرموقع و محل آن مي‌گفت که در خور و درساز بود.»

 

جيران

«در همين اوقات از کارکنان حرم که نزد مادر شاه در مسلک مُغَنیات(زنان آوازه خوان)و رامشگران(مطربان) بود پادشاه به او الفتي و مهري پيوست، سيعه جاري و به‌عنوان تمتع در سِلک جَواري(کنیزکان)أمد موضوع عشق شاه شد و وجودِ نازنينِ «ناصر‌الدين» را ،اسير خود ديد، مي‌خواست معشوقيت خود را که مستلزم مطاعيت است به مردم جلوه دهد، در کار‌هاي مشکل حاجت مي‌شده و توسط او مردود نمي‌شد ،چون از دونان(طبقه پایین جامعه) و دهقان‌زادگان شميران بود، در سهام عمده اظهار قدرت مي‌کرد که به نظر مردم بزرگ ديده شود. در اين بين به طالع مسعود، «فروغ السلطنه» لقب یافت و زوجات محترمات شاهنشاهي از شاهزادگان و نجبا همه در تحت‌الشعاع واقع شدند، مخالف ياساي قديم(قوانین قوم مغول) ايران که وليعهد دولت بايد از مادر اصيل و بزرگزاده باشد،شيفتگي شاه؛ولايتعهدی سلطنت ايران را به پسري که از او بود، نامزد کرد.

«فروغ السلطنه» فوت دو فرزند خود را به بدخواهي و خديعت «ميرزا آقاخان» صدراعظم نسبت داد و با آنکه «ميرزا آقاخان» در ولایتعهدی پسر جیران،ميل و اراده شاه را صورت مشروعه داده بود، نسبت پدر «جيران» را به «هلاکوخان مغول» پيوست .

اينجا براي عمله(کارکنان) خلوت(حرم شاه)، از بيرون و زنان از اندرون ،راه مداخلت به امور دولت باز گرديد.

پس از انفصال «ميرزا آقاخان» از مقام صدارت که در اواسط سنه ۱۲۷۵ هجري واقع شده، به فاصله چند ماه يعني اول بهار سال هفتاد و شش ،شاه به تشکيل اردوي نظامي در چمن سلطانيه فرمان داد و حرکت موکب همايون از طريق قم و محلات و بروجرد و سنندج و گروس و صایين قلعه بود قسمتي از آذربايجان را هم پيمودند.

… در اين سفر «فروغ السلطنه» بيمار شد و به طهران برگشت ،وفات يافت و اين واقعه از لطايف غيبيه شمرده مي‌شد.

 

نقاشي

«ناصرالدين شاه» ذوق نقاشي داشت و در طراحي به سبک مخصوص ،دستش قابل بود ليکن با اثري که اين صنعت در تهذيب سليقه و ملايمت نظر دارد، در سه مورد چشم و خيال پادشاه را تعديل نکرد در ابنيه آنچه ساخته مي‌شد با اراده مباشرِ عمل بود و اگر شاه تصرفي در طرح و ترتيب آن مي‌فرمود، به هيچ سليقه‌ مستقيم موافق نمي‌آمد…»

 

خط و ادب

«با آنکه شاه از ادبيات عرب و اشتقاقات ،بهره و اطلاعي درست نيافته بود ،در گفتن و نوشتن، کمتر غلط داشت. در صناعت خطاطي ،رياضتي نبرده ،خطي موزون مي‌نوشت و در سياقت تحرير،مطلب را بخوبي ادا مي‌کرد. در انشا، صاحب طبعي دقيق و رقيق و در فهم مطالب،داراي قريحه و هوش عجيب بود.»

 

حيا و شرم حضور

«در اخلاق ،حيا و شرم حضورش به ديگر محامد شاهانه غلبه مي‌کرد.به خلاف سلوکِ مُلوک ،وفا داشت و پاس هر کس را از ضعيف و قوي و دور و نزديک منظور مي‌کرد.»

 

استبداد

«به خلاف سلوک وفا داشت و پاس هر کس را از ضعيف و قوي و دور و نزديک منظور مي‌کرد. اين خلقت تمام و شخص کامل که با جواني و سلطنت متعبد، پارسا بود پس از عزل و فناي «ميرزا تقي خان»، دستخوش متملقين درباري و پيشخدمتان و اصحاب خلوت شد که براي حصول يک مقصود نالايق و تحصيل يک مبلغ بي‌مقدار، به گزاف و مبالغه پايه تملق را از اندازه بيرون مي‌بردند و به نيت فتح البابِ مداخلات خودشان،به کارهاي مملکتي، شاه را به تصرفات مستبده در امور دولت تحريص مي‌کردند. پادشاه جوان به معلومات خود غَره، به دخالت کارها مايل گرديد.»

 

فضائل شاه

«باز به شرح فضايل «ناصرالدين شاه» عود کنيم(بازگردیم) که شخص سرا پا رحم است و کرم و مايل به بسط نَعَم،مي‌خواست احدي مظلوم نباشد و کسي ظلم و جور نتواند در هفته يک روز به توسط وزير عدليه،متظلمين را بار مي‌دادند که بی واسطه به حضور شاه بيايند و بي‌هراس و بيم،دادخواهي کنند.»

 

آشنایی به زبان خارجي

«چون تتبُع و ممارست شاه در اخبار و احوال فرنگستان کامل نبود ،به آموختن زبان فرانسه مايل بود.»

 

حمله جغرافيايي

«در جغرافيا احاطه تامه داشت مي‌خواست صنايع و ترقيات فرنگ را به ايران داخل کند ،اسباب اجزاي اين خيالِ عالي، دست نمي‌داد به علم ناقص و به دست مردم بي‌خبر، کار مي‌بست و نتيجه درست درنمي‌آمد.»

 

لباس

«در لباس سليقه خوب نداشت و تفنن و هوسي که از شخص همايون در البسه و تزئينات آن مي‌شد،ذوق سليم نمي‌پسنديد.»

 

پاکيزگي

«شاه تعميرات و آباداني باغها هوس مخصوص داشت و مي‌خواست شهر طهران پاکيزه و نظيف باشد،چنانکه «فرخ خان» کوچه‌هاي ارگ دولتي را به مانند کوچه‌هاي فرنگستان با سنگ تراشيده مفروش کرد،افسوس که چون از راه غلط بود و سبب لغزش اسب و کالسکه مي‌شد،دوباره با خرج و زحمت مجدد، سنگها را از معابر برچيدند… اما شاه را اين امتحانات خسته و آزرده نمي‌کرد و بي اينکه به معاني و مباني ترقيات فرنگ ملتفت بود و می خواست کارها را از بنيان و اساس استحکام دهد به ظاهر‌سازي مشغول مي‌شد.»

 

حرم

«دیگر اینکه در همخوابگی به اَتباع و جواري مايل تر بود تا به خواتين مکرمه و در اختيار اتباع و جواري،جمال و خصال را ملاحظه نمي‌فرمود.»

 

موسيقي

«به موسيقي و ساز و آواز مايل بود و افراط نمي‌کرد.»

 

غلام بازي

«به غلام بازگي هرگز رغبت نکرد و بي‌نهايت اين فعل شنيع(زشت) را مذموم(نکوهیده) مي‌داشت.»

 

قمار

«قمار بازی را چندان نمي‌پسنديد و به ندرت مشغول مي‌شد.»

 

حفظ اسرار

«بزرگترین صفت شاهانه او، حفظ اسرار بود که هر کس ،کتبي يا شفاهي عرض مي‌کرد،ابدأ افشا نمي‌شد و از اين راه حقايق احوال ودقايق اغراض خلق را واقف مي‌گرديد و قبايح اعمال چاکران را حتي‌المقدور پرده پوشي مي‌فرمود.»

ملاحظه‌کاري

«هیچ عریضه ای حضور شاه نمي‌رفت، مگر آنکه جوابي به آن صادر شود و اگر به قيد محرمانه مي‌فرستادند، البته جواب آن به خط همايون مرقوم ميشد و جواب مستدعيات اگر همه مساعد نبود، در لباسي رد مي‌کرد که صاحب حاجت آزرده نشود.»

 

سواري و صيد

«به سواري و صيد عاشق بود و غالب ايام را به تفرج و شکار مي‌پرداخت، درحالی که کارها را فوت و ترک نمي‌فرمود.»

 

سرعت در جواب

«چندان بسرعتِ رد جواب، قيد و جِد داشت، که اگر همه در صيدگاه بود، مختصر فرصتي که مي‌يافت صرف خواندن مطالب و صدور احکام مي‌کرد.»

«امین الدوله» مردی بود تحصیل کرده و روشنفکر. «امین الدوله» امیدوار بود عواید دولت را طوری منظم کند که نه فقط کسر بودجه را از بین ببرد بلکه اضافه درآمدی هم تامین نماید.

شاه از مردمِ فهميده مستنفر است

تملق بي‌حد خلوتيان و ناقابلي وزرا، شاه را مغرور کرد که به استبداد کار مي‌بست بالمثل اگر امور مهمه به شوراي کبريا حوالت مي‌شد ،سياق ابلاغ و طرز بيان ميل خاطر شاه را معلوم مي‌کرد و وزراي کارآگاه به آن صورت رأي مي‌دادند که ميل شاه را دريافته بودند…

در اين حال به سوق عسکر و استيلاي به ترکمانان متمرد وأبادي مرو شاهجهان آباد مصمم شد، متملقين ميداني یافته جولانها کردند و «ميرزا محمدحسين» دبير الملک وزير رسائل خاصه از پيش ،گمرک مرو را به مبلغي گزاف تقبل کرد.

«محمودخان ناصر الملک» که آن اوقات وزير تجارت و از اعضاي شوراي کبري بود، مي‌گفت که يک شب با «پاشاخان» ، امين شورا ملاقات کرده،از محظورات و معايبِ قشونِ فرستاده شده،به شرحي که گفتم که اگر دولت کار لازم خود را مقدم ندارد و به اين کار مصمم باشد، بايد از شهر مشهد مقدس شروع به تأمين نواحي و تعيين آبادي و اسکان رعايا کرده قلعه بسازند و قشون و مستحفظ بگمارند قدم به قدم پيش بروند تا به‌طور صحيح آن عرصه و آن طوايف ،مطيع و منقاد(تسلیم شدن) شوند اگر نه ؛شست فر سنگ صحراي خالي از آبادي را که جولانگاه اشرار‌ ترکمان است، بي پشت بند و مدد به عقب انداختن و تمام قوت را به يک مرکز منفصل انداختن از طريق خرم و عقل بيرون است، «پاشاخان امين الملک» امين شوري، بيان و عقیده مرا تحسین کرد و گفت به شرط نوکری به صدق و حق دولتخواهی،اگر خاموش بنشینی گناه است .همین ملاحظات و بیانات را بنویس،من به شاه عرض می‌کنم، دور نباشد که خودت را هم بخواهند… همان شب اوراقی چند، درین باب نوشته علی‌الصباح به «امین‌الملک» دادم، دید و پسندید با هم به دربار رفتیم و تا شاه از حرمخانه بیرون آمد ،«امین‌الملک» رفت و از آنچه شبِ دوشین میان ما گذشته بود عرض کرد، مرا به حضور خواستند… «امین‌الملک» کتابچه را خواند و خودم از روش دولت روس تمثیل کردم که در قفقاز چگونه حرکت کردند… شاه کتابچه را گرفت و چیزی نفرمود رخصت گرفته به مجلس شوری آمدیم و برای من یقین حاصل شده بود که مقاله منطقی و برهانی من در شاه اثری کرده است.

ساعتی چند گذشت پیشخدمتی از جانب همایون به اِحضار ارکان و اعضای شوری آمد، برخاستیم و به حضور رفتیم، همه وزرا را اذن جلوس دادند و مرا برخلاف عادت برپای داشتند… شاه فرمود بی‌فوت فرصت ،دسته‌های قشون را که حاضرند حرکت دهید و آنچه بعد می‌رسد بی‌معطلی روانه کنید… محاسن این کار بی‌شمار است و آنکه منکر این اقدام دولت باشد خر است! من در حاشیه مجلس ایستاده جواب دولتخواهی خود را شنیدم… اردو رفت و آن افتضاح و شکست بار آمد، باز «ناصرالملک» می‌گفت روزی که خبر شکستن و پریشانی و اسیری مأمورین مرو رسید وزرا را به حضور خواستند و شاه در کمال ضجرت و پریشانی خاطر بود من گمان کردم امروز در نظر شاه وقعی دارم و به عقل دوراندیشم تحسین و آفرین خواهند کرد، همینکه به حضور رسیدم شاه را چنان با خود به نفرت و قهر دیدم که هیچ به طرف من رو نکرد و چیزی نپرسید.

بالجمله شاه را با آن هوش و استقامت و نزاکتِ خُلقی، مَجازگوئی و تملقات نزدیکان، چنان معیوب کرد که عقل و تجربت خود را بر تمام مردم راجح می‌دید و رفته رفته لجاج و استبداد در وجود مبارکش ریشه بست.

 

؟؟؟؟

«در رعایت ناموس و محافظت حرمخانه جهدی بلیغ و اهتمامی تمام می‌فرمود.»

 

ادامه دارد…….

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.