اگر ساکت بنشینیم بیغیرتی است!
سالداتها و صمدخانها بعد از عاشورای تبریز هرچه توانستند با جان و مال مجاهدان و دلاوران آذربایجانی کردند، هر روز چوبۀ دار برپا کردند و خانۀ هیچ آزادیخواهی غارتنشده نماند؛ چنانکه خانۀ «باقرخان» را منفجر کردند و داراییهای همۀ خاندان «ستارخان» را به غارت بردند و این دو در تهران بودند و به سوختن و ویرانی سرزمینی مینگریستند که مهد دلیران و شیران بود. سختتر از همه، خبر دار زدن دو برادرزادۀ «ستارخان» بود. دو جوان کُرد که در همۀ سالهای بعد از استبداد صغیر، تفنگ به دوش در خدمت ملت بودند.
در چنین احوالی به «ستارخان» چه میگذشت؟ نامهای از او در دست است که خبر از غوغای درون او میدهد. «ستارخان» در این نامه به بهانۀ آن که مال و اموالش را طلب میکند، از تلخی ایام مینالد. دردناکترین بخش این نامه آنجاست که مینویسد: «برای معرفی خود به عالمیان در گوشۀ انزوا و عزلت همه قِسم تعدیات وارده را متحمل، در این موقع، برای پیشرفت قانون، مظلومیت اختیار کردم.»
نکتۀ باریک در ذیل نامه، نوشتۀ «علاءالسلطنه» نخستوزیر است که از «منشورالملک» وزیر ادارۀ خارجه میخواهد که از طریق «شریفالدوله» کارگزار وزارت خارجه در تبریز دربارۀ اموال سردار ملی تحقیق کند. این نشان میدهد که روسها در آن زمان (سال 1290) به منظور خود رسیده و تا حد زیادی، بند تبریز را از تهران بریدهاند ورنه بهقاعده، نخستوزیر باید از طریق وزارت داخله، ماجرا را تعقیب میکرد.
«ستارخان» سردار ملی در روز 25 آبان 1293 در همان خانۀ اجارهای در تهران بدرود حیات گفت. درحالیکه فقط 48 سال سن داشت. سختتر از عمری که به معاملۀ اسب در تبریز گذراند و دو سالی که در جنگ گلوله بر سرش میبارید و بیم جان در پی بود، نزدیک پنج سال پایانی عمر او بود که دور از تبریز گذشت.
«ستارخان» پیش از مرگ، «سید جلال اردبیلی» را مسئول و مباشر عزاداری خود برگزید و به او گفته بود نگذارید بسیار خوار شود اما تهرانیان نگذاشتند. جنازۀ سردار به شکوه تمام و بر دوش مردم قرار گرفت. هزاران تن به دنبالش روان بودند. دولت، مجلس رسمی گذاشت و «مستوفیالممالک» که نخستوزیر بود، خود در ختم شرکت کرد. جسدش را در «باغ طوطی» حضرت عبدالعظیم یه خاک سپردند؛ گوشهای محقر تا آنکه در سال 1324 آزادیخواهان بر آن بنایی کردند اما آن بنا را به بهانهای در سال 1325 عدهای دیگر خراب کردند تا آنکه بعدها «امیرخیزی» و دیگر همرزمانش سنگ قبری برای آرامگاه او تهیه کردند و قبرش را از عزلت به درآوردند.