سرپل تجریش، محل گردش اهالی تهران
سر پل تجریش از مرکز گردشگری تابستان و زمستان اهالی تهران بود، در تابستان ها از حدود ساعت 6 عصر که نسیم خنک از ییلاقات شمیران، از بلندای توچال همانند شیپور بیدار باشِ سربازخانه ها، به نوازش در می آمد، مغازه های سرپل و خیابان های اطراف مثل سعدآباد، جعفرآباد، ناودانک و پهلوی (ولی عصر) محدودۀ نزدیک به سرپل، خود را آمادۀ پذیرایی مردمی می کردند که از حدود ساعت 5/7 بعدازظهر با اتومبیل به سر پل می آمدند. در این فضای بزرگ از ساندویچ فروشی های مهم تهران که شعبه ای در سرپل داشتند تا گردوفروشی و جگرکی ها نیز مشغول کاسبی بودند. در واقع در سالیان دهه 1310 تا دهه 1330 این گروه ها در تمام تابستان ها و روزهای تعطیل در زمستان به شرط آفتابی بودن و سوز نداشتن هوای شمیران حضور داشته و انگار یک گروه فامیلی بودند.
خوب به یاد دارم یک شب در یکی از «جگرکی» های معروف سرپل در ابتدای خیابان جعفرآباد روبروی سینما بهار، خانمی از ماشین آخرین مدلی پیاده شد و گفت ببینیم جیگراتون سالم و خوبه. جگرکی گفت: خانم چی می گین این شبا ملکه ثریا که آقاشون آمریکا رفتن، چون تنهاست و حوصلۀ آشپزی نداره هر شب مستخدمشو می فرسته یکی دو پرس جگر حال دار می برد.
در ضلع دیگر سرپل سینمای تابستانی کوچک و باحالی به اسم سینما بهار قرار داشت که فیلم های برگزیده و به نمایش درآمده شده پیشین را نمایش می داد.
آخرین فیلمی که در این سینما دیدم دزیره با نقش آفرینی مارلون براندو به نقش ناپلئون و جین سیمونز به نقش دزیره بود. در صحنه های احساسی فیلم ناگهان صدای گردو فروشی ازسرپل که داد می زد «فالی یک قرون میدم، گردوی تازه یک قرون گردو رو می گردوی تازه فالی یک قرون » و این به گونه ای به گوش می رسید که گویا صدا از متن فیلم می آید.
در شب های زمستان گردشگران بیشتر در ماشین های خود می نشستند و چراغ درون ماشین را هم روشن می کردند، در این فصل به جای گردوفروش، سیب زمینی تنوری به سیخ کشیده شده وعرضه می شد. این سیب زمینی ها روی ظرف سفالی گذاشته می شدند تا داغ بمانند و فروشنده از مشتریان با سیب زمینی همراه با دو سه ترشیِ انتخابی خود، پذیرایی می کرد.
لبوی داغ تنوری، باقلی و شلغم نیز عرضه می شد، شیر داغ نیز گرمابخش وجود گردشگران پیاده بود که نمی توانستند از رستوران های گرانقیمت استفاده کنند، این شیرها را از دهات اطراف شمیران می آوردند و بسیار خوش طعم بود، شیر داغ، گردش کنندگان ماشین سوار را نیز گاه جذب خود می کرد.
برگرفته از کتاب آن روگاران تهران، سیاه قلم های خسرو خورشیدی