رفتن به محتوا رفتن به فوتر

دبستان عفتیه

 

در سال تحصیلی 1320-1319 برای درس خواندن در کلاس اول به مدرسۀ عفتیه رفتم، این مدرسه در کوچۀ نصیرالدوله در بن بستی زیبا قرار داشت. فضای مدرسه و دبیرستان آن نیز بسیار دیدنی بود.

وقتی مرا به این مدرسه فرستادند، فهمیدم که به خاطر یک سال عقب افتادن از تحصیل دیگر راهی به کودکستان باغچه بان ندارم که غم انگیزترین وداع من با محیط مورد علاقه ام در آن سن و سال بود، ولی بعدها فهمیدم والدینم خیلی خوب ظرایف روحی مرا درک کرده اند که این مدرسه را برای تحصیلم برگزیده اند. در فاصلۀ کوتاهی از این مدرسه، دبستان و دبیرستان بَدِر قرار داشت که برادران بزرگترم محمود و پرویز به آنجا می رفتند، پرویز در کلاس چهارم و محمود در کلاس ششم درس می خواندند، البته در مدرسه عفتیه در دورۀ ابتدایی پسر و دختر مختلط بودند و دبیرستان آن نیز تنها پذیرای دختران بود، در آن دوران مدارس مختلط تنها تا دورۀ ابتدایی وجود داشت.

در اصلی این مدرسه در کوچه نصیرالدوله قرار داشت که البته بسته بود و شاگردان از در دیگری که در کوچۀ جنبی قرار داشت رفت و آمد می کردند، از زیبایی این کوچه هر چه بگویم کم گفته ام. فضای آن همانند تابلوهای امپرسیونیست بود، کوچه ای باریک و بلند که در دو سوی آن دو خانه، بسیار بزرگ قرار داشت که یکی از آنها متعلق به آقای بَدِر بود و سمت چپ آن دبستان و دبیرستان عفتیه قرار داشت، در انتهای آن نیز چن خانۀ بزرگ دیگر بود که هر کدام چند هزار متر مساحت داشتند، چنار کهن سالی نیز در انتهای کوچه بود.

این کوچه دری داشت که با بستن آن، کوچه اختصاصی می شد، این در نیز بسیار زیبا بود. در آن سال ها به حالت گشوده مانده بود و من حسرت داشتم پشت آن را ببینم که آیا مانند روی در زیبایی دارد، چون از چوبی یک تکه و بزرگ و کنده کاری شده، ساخته شده بود و من در عالم بچگی حسرت به دل ماندم، چون پشت آن را هرگز ندیدم.

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.