رفتن به محتوا رفتن به فوتر

درباره محمدعلی شاه

مقاله ای منتشر نشده از عبدالحسین نوایی

در مورد محمدعلی شاه نظرات مختلفی ابراز شده است. حتی بعضی چون مهدیقلی خان هدایت مخبرالسلطنه او را مردی صاحب قلم، جودت رای و صاحب دها و به تعبیری دیگر خوش فکر و تیزهوش معرفی کرده اند، اما رفتار وی چنین نظریاتی را تائید نمی کند.

وی از همان روزگار ولیعهدی در تبریز رفتاری ناپسند داشت تا آنجا که درباره او مطالبی در افواه بود که عفت قلم ذکر آنها را روا نمی دارد.تربیت وی بیش از آنکه درباری باشد، رنگ روسی داشت. مشاور و معلم او شاپشال یهودی روسی بود و حتی طبیب درباری نیز یک روسی بود.صاحب تحصیلات عمیقی هم نبود و بدبختانه با اهل فضل و ادب و آزادیخواهان و روشنفکران نیز انس و الفتی نداشتبلکه کسانی بیشتر مورد پسند او بودند که به بدنامی و بدکاری شهرت داشتند چنان که از نزدیکان وی یکی رحیم خان چلبیانلو بود که ذاتاً مردی دزد و آدمکش و تاراجگر و ن باره و می خواره بود که صدها نفر را کشته و دهها زن را به اسارت برده بود.

در ایام سلطنت هم باز با آزادیخواهان هرگز نجوشید حتی در تاجگذاری خود از وکلای مجلس دعوت نکرد و این می رساند که او نیز همچون مربیان خود روس ها با اصول دموکراسی میانه ای نداشتوقتی که میبینیم سرسخت ترین دشمنان او نمایندگان تبریز و اساساً مردم تبریز بودند درمی یابیم که تبریزیان بهتر از هرکس او را میشناختند و به خوی و منش و شیوه او از دیگران آشناتر بودند و می دانستند که او هرگز با مشروطیت و مشروطه خواه انس و الفتی ندارد و اگر قولی می دهد و قرآن مهر می کند هرگز از روی صفا و صمیمیت نیست اسنادی هم که در دست است نظر صائب نمایندگان دوره اول تبریز را تائید می کند. سندی به خط او در دست است که در همان روزهای نخست استقرار بر تخت سلطنت به دکتر خلیل خان اعلم الدوله نوشته است و از او به تحکم و تشدد خواسته است که تصدیق کند که مظفرالدین شاه_پدرش_ در آخرین روزهای حیات که فرمان مشروطه و سپس قانون اساسی را امضاء کرده بیمار و از لحاظ روحی مریض  و به اصطلاح مشاعرش مختل بوده و نمی دانسته که چه چیزی را امضاء کرده است. و وقتی که دکتر خلیل خان در صدور چنین تصدیقی تعلیل کرده او را نمک به حرام خوانده است. گفته اند وقتی که شاه از امضای متمم قانون اساسی شدیداً امتناع می کرده و از هیچکس وساطتی نمی پذیرفته، یکی از آزادیخواهان به میرزا محمد خان اقبال الدوله از درباریان متوسل می شود و او نزد شاه می رود و فوراً با امضای شاه باز می گردد و وقتی از او پرسیدند که چگونه به این فوریت و سهولت شاه را به امضای این مطلب راضی کردی گفت به شاه عرض کردم قربان شما که بالاخره می خواهید این مجلس را هرطور شده ببندید، پس چرا این نامه را امضا نمی کنید و غائله را نمی خوابانید.

این داستان اگر هم ساختگی باشد می رساند که شاه درصدد تخریب مشروطیت بوده و درباریان هم به خوبی و این مطلب را درک کرده بودند.

با این همه این نکته را نیز باید بیفزائیم که دتندروی های وکلا و روزنامه نگاران نیز در تحریک وی بسیار موثر بودند از آن گذشته انجمن ها که اعضایش نوعاً بی اطلاع ولی فرصت طلب بودند در ایجاد جنجال و پیش آوردن جوی نامساعد، اثرات منفی فراوانی داشتند، زیرا بدون شناخت مسئولیت و توجه به زمان و مکان، هرچه می خواستند و هرچه می توانستند در توهین و هتک حرمت پادشاه قاجار فروگذار نمی کردند.

روزنامه نگاران نیز در این مسائل در بدگویی و بد دهانی کوتاه نمی آمدند و هرچه می خواستند از فحش و ناسزا و حتی تهمت و افترا مضایده نمی کردند. چنانکه سید محمدرضا مساوات توپ چلواری فراهم کرده و به دست مستخدم خود داده بود که از سر بازار تا ته بازار امضا جمع کند که مادر شاه رفتاری نه در خور یک زن عفیف مسلمان ایرانی داشته است و بدیهی است چنین کارهای زشتی نمی توانست اثرات مطلوبی داشته باشد و موجب رعایت حرمت شاه جوان قاجار از اصول آزادی گردد. بگذریم از آنچه آدمکشان قفقازی به عنوان اصول عدالت، طریق ترور پیش گرفته بودند و یکبار هم به جان وی سوء قصد کردند که ناموفق ماند.

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.