رفتن به محتوا رفتن به فوتر

«مهدیقلی خان مجدالدوله»

«اعتماد السلطنه»در«یادداشت های روزانه» خود در 14 ربیع الثانی 1309 قمری چنین نوشته است:«صبح که دربخانه* رفتم، خود شاه به من فرمودند قریب چهارهزار تومان طلا و جواهر تخت طاووس را دزدیده اند. بر من یقین شد سرایدارها و قراول های عمارت را که مستحفظ بودند، نایب السلطنه گرفته و مشغول استنطاق بودند. بعد از ناهار، شاه دزد، پیدا شد. محمدعلی پسره بیست ساله کور بدترکیبی که حالا جزو سرایدارها بود، شب توی اطاق، قایم می شود، قفل را می شکند، جواهرها را می دزدد و می برد. نایب السلطنه او را پیدا کرده، با تمام جواهرات به حضور آورد. چون شاه قول داده بود که نکشد، او را به حبس خانه بردند. پالتوی ترمه سردوشی مرصعی به نایب السلطنه، التفات شد. اما مجدالدوله خوانسالار، داماد شاه، کار غریبی کرده بود. در مجلس استنطاق نایب السلطنه، همین که محمدعلی سرایدار، اقرار به دزدی می کند، کاظم خان، پسر سرایدارباشی مرحوم که بیچاره جزو متهمین بود، آنجا حاضر بود. برخاسته بود به حضور شاه بیاید که عرض کند دزد پیدا شد. مجدالدوله، پای برهنه، عقب او می دود، دم در عمارت فریاد می کند که کاظم را بگیرید. قاپوچی باشی(دربان) کاظم را می گیرد، مجدالدوله جلو می افتد، می رود حضور شاه مژده می دهد که دزد پیدا شد و یک سرداری ترمه، خلعت می گیرد. از نانجیبی این جوان، تعجب کردم!»

*دربخانه که در بعضی منابع، درخانه نیز نگاشته شده، به معنای سرای سلطنتی است.

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.