حاجیسردار کلاه خودش را سر حکیم طلوزان فرانسوی گذاشت و به اندرون برد چون
– لطفاً قبل از خواندن این گزارش اسامی و اصطلاحات زیر را دقیقاً مطالعه کنید و به خاطر بسپارید:
ملیجک: هرجا ملیجک به تنهایی ذکر میشود، مراد میرزا محمدخان امینخاقان پدر ملیجک دوم (عزیزالسلطان) است.
ملیجک دوم: مراد از ملیجک دوم یا ملیجک ثانی و یا ملیجک کوچک، غلامعلی خان پسر ملیجک اول است که بعدها عزیزالسلطان لقب یافت.
در خانه: منظور محلی است که ناصرالدین شاه آنجا بوده به عبارت دیگر در خانه یعنی دربار.
ملیجک اول در جستجوی طلا
امروز صبح خبر دادند شاه سوار نمیشوند. در وقت معین بالا رفتم، شاه بیرون تشریف نیاورده¬بودند، امینالسلطان آمده بود. با حکیم طلوزان منزل ایشان رفتیم.
منجمله یکی دو سال است که در مخیله همایونی رسوخ کرده¬است که چرا در کالیفرنی ینگه دنیا و در بعضی نقاط آفریقا و در سیبرآسیا طلا پیدا میشود و در بعضی نقاط هم الماس و در ایران این فلز گرانبها که خدای ایران و ایرانیان است، به دست نمیآید؟ این است که به حساب صحیح، متجاوز از هفتاد بلکه هشتاد هزار تومان به جهات مختلف و وضعهای مخصوص از مخارج دو تومان الی دو هزار تومان به تفاوت به دفعات خرج کردهاند، جز اینکه اطاقها در آبدارخانه مملو از سنگ آهکی و گچی است، فایدهای برده نشده. با وجود این باز ناامید نشده، هرروز به فکر معدن هستند و اصرار دارند که در کوههای جاجرود طلا، اقلا یاقوت پیدا کنند. این است که چند نفر از اطفال و جهال که در حضرت همایون، نهایت تقرب را دارند، از قبیل میرزا محمد ملیجک (پدر عزیزالسلطان)… و مردک برادر زن او که پسر سید ابوالقاسم میرزای سابق و فراش خلوت لاحق است و محمد فشندی که از خانه شاگردهای حرم بود، غالباً مأمور به کار و خدمتی هستند که باید علمای بزرگ معدن و مهندسین معروف، با دقت تمام انکشاف نمایند.
ملیجک در برابر شیر بابیل
دیروز از عجائب این بود وقتی که شیر و گاو را به هم انداخته بودند، ملیجک (میرزا محمد پدر عزیزالسلطان) بیلی از عملهجات که کار میکردند، گرفته بود، دم پله ایستاده بود که اگر شیر بالا بیاید و بخواهد خدای نکرده به وجود مبارک ناصرالدین شاه صدمه برساند او با بیل مدافعه نماید! خیلی مشابه بود این مجلس با شکارگاه شاهعباس در صفحات فارس، شیری به او حمله کرد، یکی از امرا بازوی خود را حائل پادشاه کرد و جان او را نجات داد.
ملیجک اول برای ناصرالدین شاه اسپند دود میکند
خواستم بخوابم که ناصرالدین شاه نزدیک چادر من آمدند و من را از خواب بیدار کردند و خودشان فرمودند پلنگی شکار کردهام. معلوم شد به قصد «ارغالی» بیچاره رفته بودند، پلنگ به دست آمده¬بود و صید شست همایون شده بود. ملیجک (ملیجک اول پدر عزیزالسلطان) کاری کرده¬است که لازم است نوشت، ناصرالدین شاه که خیلی مغرور و متفرعن از این شکار بودند و تمجید زیاد از خودشان میفرمودند، ملیجک مجمر آتش پیش آورد، به سبک عوام، مشت سپندی به دور سر و به¬دوش همایون آشنا کرده به آتش ریخته، خیلی نازک کاری کرده است و خیلی اسباب امتنان شد.
ملیجک اول و دندان کشیدن ناصرالدین شاه
صبح ناصرالدین شاه زیاد ناله از درد دندان داشت و مصمم کشیدن دندان بودند. اگرچه به من فرمود که عصر حاضر باشم وقتی که دندان میکشند، ولله بدون هیچ ملاحظه مینویسم، از شدت میلی که من به این پادشاه دارم و نخواستم در تکسیر یک عضو از اعضای بدن او حاضر باشم، نرفتم، اما شنیدم که امینالسلطان بازوی راست و ملیجک (ملیجک اول پدر عزیزالسلطان) بازوی چپ و مچول خان سر را گرفته بوده دندان را کشیده بودند…
صبح که در خانه (دربار) رفتم، شاه را دندان کشیده¬دیدم. خیلی به من موثر شد اما به روی خود نیاوردم چرا که درجه تملق را ملیجک به جائی نگذاشته است که کسی بتواند اظهار مهری کند…
صحبت ملیجک شیرینتر از سیاست!
ناصرالدین شاه به حمام تشریف آوردند. روزنامه در دست داشته مطالعه میفرمودند، به من دادند. مادامی که سر حمام ناهار و قلیان میل فرمودند، عرض کردم. تفصیلی گذشت که لازم است نگارش او… اشخاصی که در سر حمام بودند: من بودم، محمدعلیخان امینالسلطنه که در موقع، شرح حال او خواهد آمد،حسینخان محلاتی پیشخدمت، میرزامحمد ملیجک (پدر عزیزالسلطان) که معروف این کتاب است. در وقتی که من مشغول ترجمه کاغذ «لردسالیسبوری» وزیر امور خارجه انگلیس بودم که در حین کنگره برلن با «مسیو وادینگتن» وزیر خارجه فرانسه در باب مسئله تونس مبادله نموده بود و تصور میکردم خیلی مسئله عمده قابل اعتنا خواهدبود، چرا که نتیجه این کاغذ حالا پس از سه سال به روز کرده است که فرانسه قشون به تونس کشیده آنجا را میخواهد متصرف شود.
شاه از ملیجک (میرزامحمد پدر عزیزالسلطان) سوال کرد پس امسال ییلاق کجا خواهی رفت؟ مبادا شهر بمانی از گرمای هوا پسرت (عزیزالسلطان) ناخوش خواهد شد. ملیجک بعد از آنکه چند مرتبه گردن رفت و پوزخند زد به ماها نگاه کرد که یعنی خاک بر سرتان! میبینید که ناصرالدین شاه چقدر التفات با من دارد که ملاحظه هوای گرم طهران را فرموده نمیخواهد پسر من در گرما باشد، بالاخره گفت جا ندارم ییلاق بروم، همین شهر خوب است ناصرالدین شاه فرمود خیر ابداً! پسرت خواهد مرد! باید حتما ییلاق بیائی. کرایه خانه را من خواهم داد. خلاصه دو ساعت صحبت ییلاق ملیجک بود… روزنامه و غیره از میان رفت… در این بین پسر ملیجک را که موسوم به (ملیجک ثانی) است، از اندرون بیرون آوردند. در همان صفحهای که پادشاه نشسته بود در پهلوی خود نشاندند. نان و پنیر به دست خودشان به دهان این بچه زشت و کثیف میگذاشتند. العجب از این پادشاه مقتدر که انصافاً در تمیزی اول شخص است، دست خود را تا مرفق به دهان این بچه میکرد، دوباره با همان دست آلوده به آب دهان، نان و پنیر به دهان طیب و طاهرمبارک خود میگذاشت.
ملیجک ثانی طفل مورد علاقه ناصرالدین شاه
خبر شدیم که شاه، سوار نمیشوند. به در خانه (دربار) رفتم. کاغذ «کنت» را به نظرهمایون رساندم. انتظار تغییر حالت داشتم، چندان موثر نشد. ناهار صرف فرمودند. قدری کاغذ ژغرافیا (جغرافی) و روزنامه زیاد خوانده¬شد. ملیجک ثانی که پسر کوچک ملیجک است و نزد عمه خود «امیناقدس» است، خواجه بیرون آورد. این طفل خیلی طرف عشق شاه است.
خانه برای ملیجک
قتل است برخاسته به در خانه رفتم. معلوم شد حاجی ابوالحسن معمار احضار شده است که به او حکم شود. همه ساله علیالاستمرار دو هزار تومان به جهت خدام آستان پادشاه یورت بسازد. آنچه من فهمیدم مقصود کلی این است برای ملیجک جائی بسازند. چون ملتفت هستند شاید سایرین حسد ببرند، دل افسرده شوند، آنطور فرمودند: شهداله من که هیچ دل افسردگی نخواهم داشت، زیرا که سلاطین… در تواریخ ضبط است. از قبیل ملیجک زیاد داشتهاند پس ملیجک طرف حسد اشخاص قابل، واقع نخواهد شد.
خلاصه ناهار میل فرمودند. کاغذ مطالعه کردند بعد کتاب خواندند. ملیجک ثانی پسر ملیجک را از اندرون بیرون آوردند. چون این طفل خیلی طرف میل شاه است، در اندرون زیاد با او بازی میکنند. به عادت اطال که خلوت و جلوت ندانند، در بیرون هم طفلک به سر و گردن شاه میجست، شاه ملتفت شدند که ما از ترس سر زمین انداختهایم و ساکتیم اما در باطن آنچه باید بگوئیم، میگوئیم. قدری از خودشیرینیهای طفل راضی نبودند. سیدابوالقاسم جدامی او را که به واسطه این طفل حالا خیلی طرف میل ناصرالدین شاه است، خواسته که بچه را برده، بازی بدهد.
امروز به عضدالملک خوانسالار خفت غریبی دادند. عضدالملک به ناهار آمده بود. نیم ساعتی پهلوی من در کنار سفره نشست که روزنامه میخواندم. بعد برخاست ایستاد. ناصرالدین شاه فرمودند تو وقتی پهلوی ملیجکی معقول جوانی هستی، بلند قامت خوشگل چون ملیجک در میان معایبی که دارد، یکی کوتاهی قد است که سراپای او یک زرع بیش نیست.
عضدالملک راضی از این حرف نشد. ملیجک هم رنجید. شاه برای اینکه ملیجک نرنجد، فرمودند اشخاص کوتاه قد زبر و زرنگ میشوند، برخلاف بلندها که تنبل هستند.
رجال دولت طفیلی ملیجک
حکیم طلوزان آمد منزل من. حکایت میکرد که عصر دیدن امینالسلطان رفته بودم، ناصرالدین شاه رسیدند. به حاجی ابوالحسن معمار فرمودند در تخته سنگی که مشرف به عمارت است، از طرف مشرق، صورت پادشاه را سواره بسازد و صورت امینالسلطان. چون حکیم طلوزان هم بوده¬است، صورت او را هم فرمودند بسازد و صورت ملیجک. مقصود از صورت امینالسلطان و حکیم طلوزان ملیجک بود! فیالواقع اینها به طفیل او صورتشان ساخته خواهد شد.
مشاجره ناصرالدین شاه و انیسالدوله به خاطر پسر ملیجک
در خانه رفتم، ملیجک را دیدم. پرسیدم دیشب شاه بیرون شام میل فرمودند؟ گفت خیر. لکن امشب خواهد بود. پرسیدم چرا؟ گفت دیشب تازه اصلاح شده بود میان «انیسالدوله» و ناصرالدین شاه، باز در سر شام انیسالدوله به شاه متغیر شده¬بود که پسر ملیجک مثل گ… چه است که هر شب در سرشام حاضر میکنی؟ ناصرالدین شاه برآشفته بود و همان شب بچه مرا (ملیجک ثانی) را از اندرون بیرون آوردند، ناصرالدین شاه بیرون تشریف آورد از ملیجک پرسید پسرت کو؟
بیمحابا عرض کرد دیشب او را به خانه آوردند و قدغن کردند دیگر اندرون او را راه ندهند. ناصرالدین شاه عذرخواهی نمود. من هم رشته کلام را گرفته تمجید زیاد از طفل نمودم…
بازهم مشاجره ناصرالدین شاه و انیسالدوله به خاطر پسر ملیجک
شب احضار شدم حضور مبارک، شام بیرون میل فرمودند. جمعی از اهل حرم قهر کرده نیامده بودند. شنیدم دیشب به واسطه اظهار مرحمت به پسر ملیجک انیسالدوله پرخاش کرده، کار از گفتگو بجای باریک رسیده، خود شاه هم از قراری که میفرمودند به واسطه بدی هردو بدحال شده بودند… خلاصه چون مرافعه انیسالدوله به جهت پسر ملیجک بوده است، زیادتر مرحمت افزودند. به دست خودشان شام کشیدند و به جهت طفل فرستادند و او را در حضور ماها بوسیدند…
مسافرت موقوف! ملیجک ثانی بیمار است!
شاه خیلی دیر بیرون تشریف آوردند. در رکاب بودم. قهوهچی باشی را محصل کردند که مرا عنفا همراه ببرد. معلوم شد امروز شاه خیلی دور خواهند رفت. وقتی که از اندرون بیرون تشریف آوردند، حکم شد که رفتن ورامین موقوف است. روز پنجشنبه شهر خواهند رفت. معلوم شد پسر ملیجک ناخوش است و طبیب او که میرزا عبدالوهاب است، به تحریک ناظم خلوت و… عرض کرده است این طفل اگر ورامین برود، بدحال خواهد شد. عزم پادشاهی به واسطه یک طفل بیسر و پا به هم خورد.
ملیجک از کلاه فرنگی میترسد
عصر حکیم طلوزان را جهت معالجه پسر ملیجک، اندرون بردم. این طفل چون از کلاه فرنگی میترسد، حاجی سردارخان در اندرون کلاه خودش را سر حکیم گذاشته بود، خیلی مضحک بود!
جگر خرس برای ناصرالدین شاه
شاه شهر میآیند. من صبح در خانه رفتم تا مجلس شوری بروم. ناهار آنجا صرف شد. بعد خدمت شاه رسیدم. بعد از ناهار آمدم… میرزا ملکمخان ناظمالملک «ناظمالدوله» شد و سفیر کبیر. ملیجک امروز میگفت زنهای ناصرالدین شاه خیال دارند به شاه جگر خرس بدهند که دیگر اولادش نشود الله اعلم…
ملیجک در حضور شاه وزارت میکند
امروز شاه به قصد دوشنبه صاحبقرانیه خواهند رفت. صبح سپهسالار ایوب خان آمده بود… بعضی پیغامها و عرضها داشت به شاه، درباب کمی مخارج ماهی هزارتومان… امروز ملیجک به شاه عرض کرده بود که تعمیرات امسال صحیح است و به قاعده سالهای سابق، هروقت شما سوار میشدید یک کیسه ماست به دست بنائی میدادند، میآمد در حضور شما ماست مالی میکرد! کار ایران به کجا رسیده است که این پسره بی پدرومادر بیاصلونسب، در حضور پادشاه که خودشان مالکالرقاب هم میدانند، وزارت میکند.
با وجود هزار مستحفظ باز اطمینان به ملیجک است.
از قرار، ناظم خلوت (دیشب مواظب بود و تمام شب را گشت میزد) نقل میکرد خواب شاه خیلی کم است. زیاد از دو ساعت در تمام شب خواب ندارند. خداوند انشاءاله رفع این علت را بکند که علامت بدی است. دیشب فرموده بودند که ملیجک میان درگاه بخوابد، نگذارد کسی ورود خروج نماید. با وجود هزار مستحفظ باز اطمینان به ملیجک است!
خوش خدمتی اعتمادالسلطنه برای ملیجک
صبح ملیجک دیدن آمده بود. میگفت خانه امیناقدس را که شاه فرموده من و عیالم آنجا ییلاق برویم، «آغابهرام» به دیگری اجازه داده است و شاه دیشب خیلی متغیر بود. گفتم به او دلتنگ مباش، به جهت تو خانه خوبی در دزآشوب پیدا خواهم کرد. قدری نشست. بعد یعقوب را با او کردم، رفت دزآشوب خانه پیدا کند. مختصر ناهاری صرف نموده به طرف منظریه رفتم. شاه آنجا تشریف آوردند. عرض کردم به جهت ملیجک خانه پیدا کردم و کرایه نمودم. واقعاً اگر بخارا و هرات را فتح نموده بودم این قدر شاه ممنون نمیشدند! صد تومان هم نقد به جهت مخارج ییلاق ملیجک گرفتم.
ملیجک ثانی در چادر ناصرالدین شاه
امروز خواهیم رفت به افجه، صبح زود رفتم به اتفاق طلوزان و غیره. شاه از راه کوه دمه رفته بودند، ما از راه سینک که قریه بسیار باصفا و وطن مجدالملک پدر امینالدوله است، رفتیم. به حوالی سینک ناهار خوردیم. بعد افجه رفتیم خوابیدیم، عصر شاه وارد شدند. شب احضار به در خانه شدیم. در چادر پادشاه با حضور امینالسلطان که فیالواقع وزیر اول است، پسر ملیجک را دیدم که اقسام بازیها را میکرد. معلوم میشود عشق ناصرالدین شاه ربذه میکند!
ملیجک کوچک تب داشت خاطر مبارک مشوش بود
صبح معلوم سوار نمیشوند و ناهار را منزل صرف خواهند فرمود. در وقت و موقع به اتفاق طلوزان، هنوز سراپرده قرق بود. آبدارخانه منزل امینالسلطان رفتم. خیلی مهربانی نسبت به من کرد… ملیجک کوچک تب داشت، خاطر عاطر مبارک خیلی مشوش بود.
سگ توله در چادر ناصرالدین شاه
امروز شاه منزل ناهار میل میفرمایند. وقت معین در عصر، در چادر همایون سگتولهای دیده شد که از ایلات خانه رفتم… خلاصه الی به یک تومان خریدهاند به جهت بازی دادن ملیجک کوچک. این حیوان که به نصّ قرآن، نجسالعین، است چون منسوب به ملیجک است، العیاذ بالله پیش اینها از حورالعین پاکتر است! به روی مسند و فرش ناصرالدین شاه آزاد راه میرود!
ناصرالدین شاه نمیخواست ظلالسلطان ملیجک را ببیند!
امروز شاه سوار نشدند. صبح در خانه رفتم، متصل روزنامه عرض شد و بعضی نوشتهجات و غیره. عصر ظلالسلطان وارد اردو شد. چکمه به پا وارد عمارت شد. از تشریفات او این بود. شاه فرمودند پسر ملیجک را اندرون بردند که شاهزاده نبیند!
بیوگرافی
اعتمادالسلطنه
محمد حسن خان مقدم صنیعالدوله «صنیعالدوله» در شعبان 1259 هجری قمری در تهران متولد گردید. پدرش حاجی علی خان در دربار محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار، منصب خوانسالاری و حاج بالدولگی داشت.
محمد حسن خان در سال 1267 قمری، جزء اولین گروه محصلین وارد مدرسه دارالفنون گردید و در رشته نظام به تحصیل مشغول شد. در سال 1268 قمری منصب وکیلی گرفت و در سال 1275 قمری به منصب سرهنگی ارتقاء یافت و سپس به ریاست قانون خوزستان و لرستان رسید.
در 1280 قمری، هنگامی که حسنعلیخان «امیرنظام گروسی» در فرانسه وزیر مختار بود، او وابسته نظامی ایران در پاریس شد.
در سال 1287، به ایران مراجعت کرد و پیشخدمت و مترجم حضور همایونی شد.
در سال 1290 هجری، در سفر اول فرنگ، همراه ناصرالدین شاه به اروپا رفت و در سفر دوم و سوم در سالهای 1295 و 1306، از ملتزمین رکاب بود و در سفر سوم، ریاست تشریفات را برعهده داشت. در سال 1298، پس از درگذشت علیقلی میرزا «اعتضادالسلطنه» وزیر علوم، شغل او به اعتمادالسلطنه واگذار شد.
«اعتمادالسلطنه» عضو انجمن جغرافیائی پاریس – عضو انجمن آسیائی فرانسه، عضو انجمن آسیائی روس و انجمن آسیائی لندن بود.
«اعتمادالسلطنه» برای مدت 25 سال، شب و روز درحضور ناصرالدین شاه بود و برای او روزنامههای فرانسه را میخواند و ترجمه میکرد. شبها وقتی به خانه میرسید، روی یک صندلی راحت مینشست و قهوه میطلبید و خاطرات خود را یادداشت میکرد و همین خاطرات با ارزش اکنون مورد استفاده ما قرار گرفته است.
«اعتمادالسلطنه» در سال 1313 قمری در سن پنجاه و سه سالگی، اندکی پیش از مرگ ناصرالدین شاه درگذشت و در نجف اشرف مدفون گردید.
– اعتمادالسلطنه با آن که از ملیجک و پدر ملیجک و عمه ملیجک دل پرخونی دارد، او را روی صندلی سلطنتی نشانده و خود در کنار او نشسته و عکس گرفته است. به این امید که شاید ناصرالدین شاه آن را ببیند و به او مرحمت بیشتری پیدا کند.
– عصر ظلالسلطان (پسر ناصرالدین شاه) چکمه به پا وارد اردو شد. ناصرالدین شاه فرمودند پسر ملیجک را اندرون بردند که شاهزاده نبیند.