رفتن به محتوا رفتن به فوتر

عزیزالسلطان داماد شاه می‌شود!

از خاطرات اعتمادالسلطنه
عزیزالسلطان داماد شاه می‌شود!
امروز شاه سوار شدند، دوشان تپه تشریف بردند. من به واسطه کسالت مزاج درب خانه نرفتم. شنیدم دیشب اخترالدوله صبیه (دختر) خودشان را که هشت سال تمام دارد، بی‌مقدمه به عزیزالسلطان نامزد فرمودند.
(به استناد نوشته اعتمادالسلطنه، عزیزالسلطان در موقع نامزدی 11 ساله بوده) حکم شد تهیه شیرینی خوران ببینند. هر روز صبح عزیزالسلطان با موزیکانچی‌ها و فراش‌های کوچک که دارد می‌رود درب اطاق، اخترالدوله را به کالسکه نشانده می‌برد مکتب‌خانه. عصر به همین تفصیل مراجعت می‌دهد. عصر میرزا محمدخان (ملیجک اول) از طرف شاه، احوال‌پرسی آمد و این تفصیل را گفت.
تمارض امین اقدس
صبح درب خانه رفتم. شاه زیاد اظهار مرحمت فرمودند. امین‌اقدس قولنج کرده‌بود. از آن تمارض‌های دروغی که غالباً به جهت فایده خود، به‌کار می‌برد. شاه فرمودند فووریه (دکتر دربار) را برداشته به اندرون ببرم و عیادتی از امین‌اقدس نمایم. من کلیتاً از معاشرت با خواجه و رابطه با حرم، کراهت دارم اما مجبور بودم اطاعت کنم. با دکتر فووریه داخل حرم‌خانه شدم. به حیاط امین‌اقدس رسیدم. «شیخ‌الاطباء» را دیدم توی حیاط قهوه جوش مسی روی منقل گذاشته، دوا می‌جوشاند. به بالاخانه رفتم. امین‌اقدس شنل ترمه سفیدی دوش گرفته می‌نالید. دو سه نفر زن دورش نشسته بودند. همین که عنوان احوال‌پرسی را حکیم نمود با یکی از آن‌ زن‌ها که سیدخانم وزیر و همه‌کاره امین‌اقدس است، نجوائی کردند. آن‌گاه بهرام خواجه از بالای پله صدا کرد، جناب اعتمادالسلطنه خانم به حمداله احوالش خوب است. حکیم نمی‌خواهد. معلوم شد باز خانم تمارض کرده. از ترس اینکه حکیم بفهمد دروغ او را به شاه عرض کند، این بود نخواست حکیم نبض او را ببیند.
شیرینی خوران دختر شاه
صبح دارالترجمه رفتم، از آن‌جا حضور همایون رفتم. بعد منزل آمدم. شازدفر (شارژدافر-کاردار سفارت) روس مسیو «پوژبو» فوت شد، فردا شیرینی خوران عزیزالسلطان است. اخترالدوله دختر شاه را به او می‌دهند. این وصلت به واسطه خصوصیتی است که «آغاعبداله» خواجه‌ی عزیزالسلطان می‌گویند به مادر اخترالدوله دارد.
تعویق شیرینی خوران
امروز قرار بود شیرینی خوران عزیزالسلطان بشود. به واسطه فوت شازدفر روس، موقوف شد به روز شنبه قرار گرفت.
در شیرینی خورانِ عزیزالسلطان، اعتمادالسلطنه را دعوت نمی‌کنند
امروز بعد از ظهر شیرینی خوران عزیزالسلطان شد. تمام رجال حتی پسر ظل‌السلطان، جلال‌الدوله جلو خوانچه افتاده بودند. چهارصد خوانچه قند و کاسه نبات، چهار طاقه شال و هفت پارچه جواهر به جهت این شیرینی خوران برده شد. من و امین‌الدوله را عمداً دعوت نکرده بودند.
چشم دیگر امین‌اقدس بیمار می‌شود
دیروز شاه بیرون شام خوردند. من نرفتم. ادیب‌الملک فرموده بودند به من ابلاغ کند صبح زود در اندرون حاضر باشم که با دکتر فووریه به جهت معالجه چشم امین‌اقدس اندرون برویم. ظاهراً میرزا سید حسین‌خان، داماد میرزا زین‌العابدین خان که دو سال فرنگ رفته و به اعتقاد خودش کحالی (چشم پزشکی) آموخته، بعد از مراجعت از فرنگ به حکیم «طلوزان» رشوه داده، همه جا او را کحال (چشم پزشک) وجراح قابلی معرفی کرده. این شخص مطالب دکتر فوریه را درست در باب معالجه چشم امین‌اقدس ترجمه نکرده بود. مقصودش تضییع این شخص غریب بوده است.
دکتر فوریه هم از زرنگی که دارد، درک این مطلب را نموده عرض کرده بود که مترجم من باید کسی باشد. به مترجمی طبیب اطمینان ندارم. به این جهت شاه مرا مامور فرموده بودند که با حکیم به اندرون بروم. خلاصه صبح زودی، من منزل «اعتمادالحرم» رفتم. جمعی از اطباء آن‌جا بودند. بعد اندرون رفتم. چشم چپ امین‌اقدس که بی عیب بود مبتلا به مرض چشم دیگری شده و یقین این هم کور خواهد شد. به بالاخانه‌ی کثیفی ما رابردند. شاه تشریف آوردند. این ضعیفه درد خود را از شاه بلکه طبیب پنهان می‌کند. قدری آنجا نشستیم بعد حکیم لامپائی (چراغ) خواست که با ذره‌بین چشم او را ببیند. یک لامپا در تمام حرم نبود.
امین‌اقدس کوری خود را پنهان می‌کند
شاه دوشان‌تپه تشریف بردند. من صبح که اندرون شاه رفتم منزل امین‌اقدس، شاه هم تشریف آوردند. ضعیفه انسانیتی کرده به شاه عرض کرده بود برای فلان کس آمدن. روزی دو مرتبه زحمت است اما آن‌چه که من فهمیدم، اطبای ایرانی میل ندارند من آن‌جا بروم. به بهرام‌خان خواجه گفته‌اند فلان کس (اعتمادالسلطنه) کوری خانم را مطلع شده، به شاه عرض خواهد کرد.
شاه هم فرموده بود به فلان کس بگویید، آمدن شما زحمت است نیائید – من که این را شنیدم به شاه عریضه کردم که فضولی و جسارت هیچ‌وقت رسم من نبوده و دخل و تصرف به این کارها هم تکلیف ‌شأن من نیست. اما ندانستم آغا بهرام به من به چه جهت این حرف را زد. شاه یک دستخط در کمال التفات نوشته فرموده بود که حتما باید اعتماداسلطنه هر روز باشد.
امین‌اقدس به فرنگ می‌رود
امروز منزل «اعتمادالحرم» مجلسی از تمام اطباء برپا شده بود به جهت معالجه چشم امین‌اقدس. آخر قرار شده است، امین‌اقدس را به جهت معالجه به فرنگ ببرند.
امین‌اقدس سه روز دیگر حرکت می‌کند
صبح شاه مرا احضار فرموده بودند. معلوم شد رأی مبارک بر این قرار گرفته بود که مرا همراه امین‌اقدس به فرنگ بفرستند. آغابهرام خواجه از این امر وحشت نموده صبح خانه امین‌السلطان می‌رود به التماس که این کار موقوف شده، امین‌السلطان هم صبح به عرض می‌رساند.
این بود که شاه به طفره گذراندند و یقین بود هرگز من هم به این ماموریت اقدام نمی‌کردم و قبول نمی‌نمودم. خلاصه امروز امین‌السلطان بعد از ناهار اندرون رفتند که پول و جواهر تحویل بگیرند برای امین‌اقدس که سه روز دیگر حرکت خواهد کرد.
ظل‌السلطان داوطلب همراهی با امین‌اقدس
امروز صبح قبل از طلوع آفتاب، امین‌اقدس از حرم‌خانه به خانه آغابهرام نقل مکان نموده، شنیدم ظل‌السلطان عریضه عرض کرده بود که تمام مخارج سفر امین‌اقدس را مجاناً می‌دهم که مرخص فرمایند همراه او فرنگ برود، قبول نشده بود.
توضیح: ناصرالدین شاه نسبت به ظل‌السلطان مشکوک بود و نمیخواست او به فرنگ برود وبا مقامات خارجی تماس بگیرد. این مرد تملق را به هر سگ و گربه‌ای، به منتهای کمال رسانده است. امروز لعل بزرگی که زیاد از ده مثقال وزن داشت و بسیار خوش‌رنگ اما نتراشیده در دست مبارک بود، می‌فرمودند لعلی است که در گردن گوساله سامری یهودی‌ها بوده است.
ناصرالدین شاه گریه می‌کند
امروز صبح بسیار زود، امین‌اقدس به حیاط آبدارخانه رفته بود. شاه هم به جهت وداع آنجا تشریف آوردند. امین‌السلطان هم بود. گریه زیادی شده بود تا میدان آخر باغ، شاه او را مشایعت نموده بودند. میدان توپخانه قدیم، کالسکه نشسته رفتند. سرناهارِ شاه بودم از رفتن امین‌اقدس خیلی متألم بودند.
خبر کوری امین‌اقدس
امروز شاه سوار شدند جاجرود تشریف بردند تا عص.ر مراجعت فرمودند. من تمام روز منزل بودم. شب در خانه رفتم تلگراف‌های جعلی از میرزا سید حسین طبیب در خوبی چشم امین‌اقدس رسید. میرزا محمدخان ملیجک اول هم که تا قزوین همراه رفته، مراجعت نمود. صریح خبر کوری خواهر را می‌گفت.

ناصرالدین شاه ناراحت است
امروز شاه سوارشدند. یک بره ارغالی هم شکار فرمودند. تلگراف امین‌اقدس از منجیل رسید. «سعدالسلطنه» هم از قزوین رئیس همراهان امین‌اقدس شده، به فرنگ می‌رود. باز اینکه کار خوبی بود. شب در سر شام که حاضر بودم، عزیزالسلطان فرستاد مرخصی (اجازه) خواست و آمد همین که بنای بازی و شلوغ‌کاری را گذاشت، خلق همایونی رنجیده و مقرر فرمودند برود اندرون بخوابد. خیلی تعجب نمودم که درباره عزیزالسلطان این کار بشود.
سعدالسلطنه و آقابهرام در فرنگ کتک کاری کرده‌اند.
امروز دارالترجمه رفتم. بعد خدمت شاه رسیدم. شنیدیم دیروز عصر امین‌السلطان حضور آمده بود به جهت درد پا که می‌گویند دارد به واسطه زمین خوردن، شاه او را حضور خودشان روی عسلی نشانده بودند. دوستانش این مسئله را اهمیت کلی دادند… از قرار مسموع در روزنامه‌های مصور، صورت کتک کاری آغا بهرام خواجه و آقا باقرخان سعدالسلطنه را با میرزا احمد خان مترجم به‌قبیح‌ترین وجهی کشیده‌اند.
نومیدی از معالجه امین‌اقدس
شاه دوشان‌تپه تشریف بردند. من صبح اول امین‌الدوله را ملاقات نموده، بعد دوشان تپه رفتم. راپورتی دکتر «فورکس» که معالج چشم امین‌اقدس از وین فرستاده، نوشته بود: اعلیحضرت ملکه ایران را عمل ید نمودم چون دیر شده بود، درست معالجه نشد، امیدوارم که بعد از ورود به ایران، بهبودی حاصل شود. اگر چنانچه در ایران درد چشم شدت کرد، باید چشم را از حدقه بیرون آورد.
امین‌اقدس باز می‌گردد
امروز عصر امین‌اقدس وارد شد، تمام عمله خلوت و امین‌السلطان استقبال رفتند، خلق همایونی تنگ بود. امروز که اهل خانه مبارک‌باد به جهت امین‌اقدس فرستاده بود، حامل می‌گفت هر پارچه لباس را برمی‌داشت دست می‌کشید و می‌پرسید چه است؟
خیلی دلم سوخت. به علاوه آغا بهرام خواجه هم بعد از کوری، چندان اعتنا به خانم خود ندارد. از قرار گفته، میرزا احمدخان هم جهت مخارج سفر امین‌اقدس زیاده از ده هزار تومان نشده، اما چیزی که محل تعجب است این است که پنجاه فرمان نشان، سفید مهر، بدون تعیین درجه که همراه امین‌اقدس کرده بود، سی و هشت طغرا (حکم) از آن‌ها را به طور انعام، به میرزا رضاخان، قونسول تفلیس داده‌اند که به هرکس می‌خواهد بفروشد. حالت متمولین روس و قید آن‌ها به نشان معین است البته میرزا رضاخان به ده هزارتومان فرامین را خواهد فروخت.
بندگان همایونی خوشحال بودند که چشم امین‌اقدس قی کرده است و این دلیل بر حیات چشم است اما اطباء می‌گویند این خود چشم است که بیرون می‌آید تا تمام شود.

 

 

 

 

 

– اخترالدوله دختر ناصرالدین شاه
شاهزاده خانم بدفرجامی که با شوهر اول خود (عزیزالسلطان) اختلاف پیدا کرد و کار به جدائی کشید و همسر دومش علی خان ارشدالدوله به سال 1329 پس از شکست قوای بختیاری و «یِپرم خان» اسیر شد و اعدام گردید. ارشدالدوله در آغاز کار پیشخدمت اخترالدوله و ملیجک بود لیکن سال‌ها بعد، در زمان مشروطیت، به مقام سرداری رسید و هم‌ردیف ملیجک شد.

– همبازی‌های عزیزالسلطان
در حرم ناصرالدین شاه عزیزالسلطان و همبازی‌هایش حق داشتند هرطور که می‌خواهند بازی کنند و هیچ‌کس نمی‌توانست متعرض آن‌ها بشود. تنها کسی که گاهی جرأت اعتراض داشت امین‌اقدس عمه عزیزالسلطان بود.

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

0/100

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.