مغازه ای که روبروی دبستان و دبیرستان بدر بود، 1321
در مقابل مدرسه مغازه ای کوچکی قرار داشت که کارش فروش تنقلات به بچه ها نظیر گندم، شاهدانه، نخودچی کشمش، لواشک (که همانند چرم های همدان سفت بود)، باسلق چهارگوش (همانند سنگ های کف رودخانه دربند بود) و لوازم التحریر و مداد پاک کن بود، صاحب آن شخصی به اسم مش محمد بود که روحش شاد باد، یکی از ویژگیهای او در هنگام امتحان مدرسه این بود که می گفت جلو درب مغازه می ایستم و برایتان دعا می کنم که به خوبی از پس امتحان بر آیید. گاه که برای امتحان نیاز به خرید کاغذ اضافی داشتیم او از وسط مغازه که کاغذها را روی نخی آویزان کرده بود، کاغذ را به ما می داد و با دعا خواندن می گفت برو که بیست را گرفتی، قصدم از این یادآوری این است که به رابطۀ عاطفی و پدرانۀ این کاسب با شاگردان مدرسه اشارهای داشته باشم.
با وجود آنکه در آن زمان بسیاری از افراد اصول تعلیم و تربیت مدرن و نحوۀ برخورد درست را نیاموخته بودند اما این روابط به درستی برقرار می شد.