نامهای ست به خط «قائم مقام» خطاب به برادرش «میرزا موسی خان» که جریان کشته شدن «گریبایدوف» ایلچی دولت روس را نوشته
برادر، هزار نقش برآورد زمانه و نبود- یکی چنانکه در آینه تصور ماست، که به خاطرها میرسید و همچنین کاری اتفاق افتد و آنگاه از دارالخلافه که هزار هزار سخن به دست دشمن بیفتد. ما یرید و یحکم ما یشاء. حالا باید کاری کرد که کار بر جنگ و بر هم خوردگی نرسد و این کار محال است مگر به دادن مقصرین. نایب السلطنه روحی فداه برای عرض این مطلب به خاکپای شاهنشاه و آوردن چند نفر مقصرها تا تبریز، تا عالیجاه برادر گاردان کارگزار مهربان بر دور بینی ؟ را اختیار فرمود و فرستاد و مشروحی چند مختصر به اولیای دولت مرقوم شد و فرمایشی چند مفصل حضوراً به او کرد و یادداشتی مجمل به دست او داد که لدی الحضور همه را خواهی دید و خواهی شنید. حکم نایب السلطنه روحی فداه این است که آن برادر در انجام این خدمت با عالیجاه مشارالیه، معاون و معاضد بوده، مراقبت کلی کند. دائم از یکدیگر خبردار باشید و در پیشرفت این کار مستعیناً بالله بکوشید. شرعاً و عرفاً خوابانیدن این فتنه واجب است و همین که امر دایر شود فیمابین تحمل جنگ روس یا فرستادن معدودی مفسد محبوس. نمیدانم با این اوضاعی که بالفعل در سپاه اسلام است، کدام یکی را ارجح میدانند حضراتی که بالفعل ادعای غیرت دین میکنند و بر روی قالی و مسند پیش داوری ؟؟؟ مثل رهام به می و درهمی تیغ بازی کنند. پارسال که جنگ بود مجرب و ممتحن شدند. نمی دانم امسال هم باز مصدق القول خواهند بود یا نه بالجمله بنده بالفعل روانهام و هرگاه مقصرین را بفرستید، فعلاً هیچ کارسازی نمیشود و به خدا هرگاه مرا آنجا مثل «گریبایدوف» بکشند، خوش تر می دارم از آنکه کاری صورت نداده برگردم العیاذ بالله. «میرزا جعفر» را شنیدم قدری بلند پروازی کرده. برادر عزیزم «ملک الکتاب» از آن ولایت بهتر استحضار دارد. به «حاجی میرزا صادق» بنویسید از مهر آباد استعلام کند. هر طور صلاحدید ملک باشد به عهده سپهسالار یا دیگری فرمان بگیرد که او را به جای خود بنشانند که «میرزا؟ شاه زکریا» او را هار کرده است. علی شفا جرف هار فانهار در باب ملک فیروز آباد که آن برادر منتقل کرده (است) به من. من نیز بنا داشتم پیشکش سرکار ملک کنم پسر عمه نیز با داین (نام روستایی)معاوضه نمیخواهد برای ملک خود در باب فیروز آباد و داین هر دو را بفهمم بر چیست و عم زاده های اصفهان و شاه آباد را چه باید کرد. والسلام
سند و خوانش: میرغوغا