قهوه خانه سنتی در تهران قدیم با نقاشی های دورۀ قاجار و شاهنامه خوانی مرشد، 1322
در گذر «وزیر» دفتر قهوه خانۀ بزرگی بود که همواره هیاهو و سرو صدای آن، کنجکاوی مرا بر می انگیخت، مایل بودم بدانم در آنجا چه می گذرد، البته این حسرت در دلم مان بماند، زیرا در کودکی جرأت جدایی از والدینم را نداشتم، در محلۀ عودلاجان در اطراف سرتخت که به طرف کوچۀ میرزا محمود وزیر می رفتی، قهوه خانه ای قرار داشت که شب ها، نقالی در آنجا شاهنامه خوانی می کرد و معرکه می گرفت. بالاخره در دوازده، سیزده سالگی روزی پس از تعطیلی مدرسه، دل به دریا زده و درب قهوه خانه را باز کرده و به داخل آن رفتم، کارگران مشغول غذا خوردن بودند. فضایی بسیار بسته و بزرگ و دیدنی بود. سماور بزرگی روی پیشخوان قرار داشت و چراغی از سقف آویزان که بزرگی سماور برایم جالب بود. تابلویی بزرگ نیز در انتهای قهوه خانه به دیوار آویخته بودند. رنگ آمیزی آن بسیار زیبا و شگفت انگیز بود. مرغ خیالم تصویری از شب و شاهنامه خانی مرشد را در ذهنم تداعی می کرد، در روز حاضرین درگیر خوردن دیزی بودند، در شب بی تردید همه توجه ها به مرشد معطوف می شد و در نور کم چراغ نفتی بزرگی که از سقف آویزان بود البته یکی دو عدد لامپ هم در گوشه کنار در بالای سماور خودنمایی می کرد، حتماً فضای شبانه طور دیگری بود، شاید اگر این فضاها با ساختاری بسیار زیبا و همگون با معماری زمانه خود در گوشه کنار محله های قدیمی باقی می ماند و در اختیار مردم و دانشجویان فارغ التحصیل رشته های ادب و هنر و تئاتر قرار می گرفت تا حدی می توانست به شناخت پیشینۀ فرهنگی ما یاری رساند.
برگرفته از کتاب آن روگاران تهران، سیاه قلم های خسرو خورشیدی