گزارش عزم سفر«حاج میرزا ابوطالب زنجانی» به خارج از ایران و ممانعت شاه از این قصد ایشان در نامه ایی به برادرشان«حاج میرزا ابوعبدالله زنجانی» و آماده شدن فرمان و انگشتری اهدایی«ناصرالدین شاه»
فدایت شوم، رقیمه کریمه وقتی رسیده است که بنده غرق دریای خیال و طرف هزاران گفت وگو با دیوان شده ام.«غرض، مطلبِ قهر و عزم مسافرت، قوت گرفته و منع اکید دولت هم جلوی کار را دارد!! بندگان اعلیحضرت، دستخطی فرموده اند که عزم عربستان بی معنی است و با شما کار دارم و کار را هم معلوم نفرموده اند! دستخط دیگری هم صادرشده، تا دیروزانتظار از دستخط ثانی را داشتم که پانزده روزاست شرف صدوریافته ومضمونش را اطلاع نمیدهند!! بالاخره به قصردوشان تپه، تلگراف مفصلی کردم، الی الآن که بیست ساعت است، جواب نرسیده. به هرحال اعمال(پیشامد) من چه می شود؟!الله یعلمُ ولایعلم غَیره، تا آخراین ماه هرچه بشود،خواهدشد.»
شورش خراسان وسبزشدن(تحقق پیش بینی)حرف های بنده؛ هفته ایی می شود که دولت رامشغول کرده !اما مسئله جناب مستطاب عالی، فرمان تمام شده وانگشترمرحمت شده بی حرف؛ فرمان را در دائره(اداری)«عضدالملک» گویا گم کرده اند !! محتاج شده مجدداَ بنویسند. چندروزه ختم می شود، قلب حضرتعالی آسوده باشد. اما مسئله تخفیف(مالیات) تعجب است که هنوز کتابچه درتهران است،چطورشده که به جناب مستطاب عالی عرض شده که اینطورشده است!! معذالک با این دفتروغیره اطلاع داده شده، جواب هنوزنرسیده است. فرمان دفترخانه، آماده، قابل تغییرنیست. درصورتی که همچه کاری شده باشد، تقصیراست نه قصور، درست می شود. اما مسئله سختگیریِ«حسین پاشاخان»(پدر دامادم) به«عادله»(دخترم)،الحمدلله من دختر به کسی نداده ام(تا) که غصه بخورم، خودش رفت به اختیار! مسئول(مواخذه)نخواهم شد، لافی الدنیا ولافی الاخره. اکیداَ نوشتم که«ملامحمد» ربع «ارشت» را بفروشد که وجوب دارد، آنوقت عمل«جزلا» و«ارشت»(دو روستا درطارم)را ختم کرده، تکلیف شرعی خود را(در رفع گرفتاری دخترم)عمل خواهم کرد. زیاده عرضی نمی شود. حضرتعالی هم امدادی بفرمایید که زود به فروش برسد.
«ابوطالب الموسوی الزنجانی»
خوانش: میرغوغا