محسن میرزایی
کودتای سوم اسفند به هفت روایت
1- سید ضیاءالدین طباطبایی
2- رضا خان، سردار سپه – وزیر جنگ
3- سپهبد امیراحمدی
4- ژنرال آیرونساید
5- ملک الشعرای بهار
6- کلنل اسمایس انگلیسی
7- دکتر سولئور، دیپلمات فرانسوی مقیم تهران
سید ضیاءالدین طباطبایی
با فرا رسیدن اسفند ماه، 100 سال از کودتای سوم اسفند 1299 میگذرد. در آرشیو این نگارنده؛ جزوهای با جلد قرمز به ابعاد 17× 22 که 76 صفحه است و در چاپخانه بانک ملی به چاپ رسیده وجود دارد. این جزوه زندگینامه کاملی از سید ضیاءالدین طباطبایی (رئیس الوزرای کابینه کودتا) به شیوه نگارش آن دوران است که خلاصهای از آن از نظر شما میگذرد.
آقا سید علی آقا پدر سید ضیاء الدین طباطبایی
(در این جزوه چنین آمده است: سیدضیاءالدین طباطبایی فرزند مرحوم سیدعلی آقا یزدی، در ماه ژوئن 1889 میلادی (1267شمسی) در شهر شیراز متولد شده. در 10 ماهگی با والده خود رهسپار تبریز گردید و تا سن 12 سالگی تحت مراقبت معلمین مخصوص در خانه پدر مشغول تحصیلات مقدماتی بوده است و بعد از آن تا 15 سالگی در مدرسه «ثریا» که به طرز نوینی در تبریز تاسیس شده بود، به تحصیل علوم جدید و زبان فرانسه و روسی اشتغال داشته است. پس از فوت والدهاش با پدر و جده خود رهسپار تهران گردیده. از این شهر به شیراز مسافرت کرد. در شیراز نیز نزد معلمین مخصوص به تحصیلات خود در علوم قدیمه ادامه داد. ورود سیدضیاءالدین به شیراز با اعلان مشروطیت مصادف بود و او بلافاصله به طبع و نشر روزنامهای به نام «اسلام» و بعداً «ندای اسلام» مبادرت کرد، سپس به سمت مدیری روزنامه، در تمام مجامع ملی شیراز وارد شد، و حتی در مذاکرات انجمن ایالتی آن وقت خود را شریک و دخیل قرار داد و در 17 سالگی از عوامل موثر سیاست ایالت فارس شناخته شد.)
متن نامه
( قصر صاحبقرانیه / غره رجب / 1322)
جناب آقا سید علی آقای مجتهد سلمه الله تعالی
احوال شما خوب است؟ چرا از احوال خودتان نمی نویسید؟1 اطلاع نمی دهید؟ خواهش دارم دو رکعت نماز جماعت را به نیت سلامتی و سرگیجه ما مداومت نمائید. بلکه انشا الله به برکت دعای جناب شما این کسالت، رفع بشود. التماس دعا دارم
در دوران استبداد صغیر، کمیتهای به نام «کمیته جهانگیر» رابط میان آزادی خواهان سرکوب شده پایتخت بود و سید ضیاءالدین فعالترین عضو این کمیته به شمار میرفت
در این اوان که دوران پس از به توپ بستن مجلس است، ایجاد ارتباط مابین دستهجات مختلف آزادیطلب یعنی کسانی که در زوایای تهران منزوی بودند یا اشخاصی که در شاه عبدالعظیم و سفارت عثمانی تحصن اختیار کرده بودند، از وظایف آقا سید ضیاءالدین بود. همچنین نوشتن و انشاء تمام بیانیههایی که به اسم علما و ملّیون مبنی بر غیر قانونی بودن حکومت باغشاه، به سفارتخانههای دول خارجه فرستاده میشد و رساندن این اسناد به مقامات مربوطه نیز داوطلبانه به عهده سیدضیاءالدین گذاشته شده بود.
عکسی از متخصصین در سفارت امپراطوری عثمانی
اکثر کسانی که در سفارت عثمانی بست نشسته بودند از اعضای کمیته جهانگیر بودند که سید ضیاءالدین مغز متفکر آنان بود. فعالیت این کمیته در شرایطی که مجلس به توپ بسته شده و مشروطیت سرکوب شده است، کار بسیار خطرناکی بود.
در سال 1287 شمسی، سه نفر را که یکی از آنان جوانی رشید و آذربایجانی بود، در بازار به علت انداختن بمب دستگیر کرده و در دروازه باغِشاه (مرکز ستاد نظامی محمدعلی شاه) به دار زدند. این رویداد بهانهای به دست دولت داد تا سیدضیاءالدین را به اتهام همدستی با آن سه نفر تحت تعقیب قرار دهند. او که جان خود را در مخاطره میدید ناچار شد به سفارت عثمانی ملتجی شود ولی تمام متحصنین سفارت عثمانی به تصور اینکه التجای سیدضیاءالدین به سفارت مذکور آنان را نیز شریک جرم او قلمداد خواهد کرد، بالاجتماع، او را تهدید کردند که اگر از سفارت بیرون نرود مجبور خواهند شد او را تسلیم حکومت نظامی تهران کنند. سیدضیاءالدین پس از قدری مقاومت چون دید نمیتواند صدرالدین بک «شارژدافر» عثمانی را اقامت خود در سفارت قانع سازد ناچار شبانه با تغییر لباس، سفارت عثمانی را ترک گفته، به خانه آقای حسین قلی خان نواب رفت و چون آقای نواب نمیتوانست از او نگهداری کند اجبارا به سفارت انگلیس پناهنده شد. روز بعد «سر اسپرینگرایس» وزیر مختار انگلیس به او پیغام داد که چون پدر شما در شاه عبدالعظیم بست نشسته و در عین حال به شما هم اتهامی بستهاند امکان ندارد که در سفارتخانه به شما پناه داده شود و باید از اینجا بیرون روید وگرنه سفارت مجبور است شما را تسلیم حاکم نظامی تهران کند. هنگامی که آقای عباسقلیخان نواب، این پیغام را به سیدضیاءالدین رسانید آقای وحیدالملک شیبانی نیز که آن موقع مخبر روزنامه تایمز بودند در سفارت حضور داشت، سیدضیاءالدین پس از شنیدن این جواب بدون اینکه متانت و خونسردی خود را از دست بدهد با برآشفتگی گفت: ملتی که بخواهد نعمت آزادی را با کمک اجانب به دست آورد آن ملت شایسته آزادی نیست و پس از آن سفارت انگلیس را ترک گفته در سفارتخانه دولت امپراطوری اتریش پناه یافت.
هنگامی که مجاهدین اردوی شمال و سواران بختیاری به تهران هجوم آوردند، گروهی از مجاهدین که در مخفیگاه هایی پنهان شده و منتظر فرصت بودند از خانهها مسلحانه به مجاهدین اردوی شمالی و بختیاری پیوستند و جنگهای خیابانی موجب آن شد که فرمانده قزاق از کنترل جنگ عاجز شود و روزی که این اتفاق افتاد شنبه بود و به این مناسبت گروهی را که در مخفیگاه های خود در پایتخت برای مبارزه با نیروهای دولتی وارد عمل شدند، مجاهدین روز شنبه نامیده میشوند و سید ضیاءالدین از این گروه بود. در این عکس سید ضیاءالدین نوجوان پس از تصرف پایگاههای دولتی خیابان برق دیده میشود.
سال 1327 در تاریخ معاصر ایران به دوران «استبداد صغیر» معروف است. در این یک سال تبریز در محاصره کامل قشون اعزامی محمد علی شاه قرار داشت و به نظر میرسید که مشروطه خواهان در سراسر کشور سرکوب شدهاند. در همین اوضاع و احوال توام با نا امیدی و سرگشتگی، ناگهان ورق برگشت و اردوی شمال به فرماندهی «سپهسالارتنکابنی» و اردوی بختیاری به فرماندهی «سردار اسعد» و خانهای بختیاری از دو سو به تهران هجوم آوردند. چند روزی جنگهای خیابانی با افراد بریگارد قزاق و دیگر نیروهای مسلح طرفدار شاه ادامه داشت. سرانجام پس از چند روز زد و خورد در تهران، مشروطهخواهان پیروز شدند و محمدعلی شاه به سفارت روس پناهنده شد.