ملیجک – پدر ملیجک – عمه ملیجک از دید اعتمادالسلطنه
از خوانندگان گرامی تقاضا دارد قبل از خواندن این گزارش به نکات زیر توجه فرمایند:
نویسنده این خاطرات محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، «منشی حضور» ناصرالدین شاه میباشد.
• اعتمادالسلطنه این قسمت از خاطرات خود را به سال 1303 نوشته که در آن تاریخ ملیجک 7 تا 8 سال داشته و هنوز ناصرالدین شاه به او لقب «عزیزالسلطان» نداده بود، لذا هرجا نام ملیجک به تنهایی برده میشود، مراد همان «عزیزالسلطان» است. ملیجک ثانی نیز به همین ترتیب.
ملیجک اول نام پدر این طفل عزیزکرده است که نام اصلیاش میرزا محمد خان امین خاقان میباشد و او پیشخدمت مخصوص شاه و فوقالعاده محرم و مورد توجه است.
• امیناقدس خواهر ملیجک اول (میرزا محمدخان امین خاقان) و عمه طفل عزیزکرده است.
او زن سوگلی شاه و خزانهدار سلطنتی است.
• درب خانه یا (دربخانه) به جائی اطلاق میشد که ناصرالدین شاه آنجا حضور داشته باشد، چه در سفر و چه در حضر.
ناصرالدین شاه از امیناقدس تعریف میکند
امروز شاه سوار شدند. به «دوشانتپه» تشریف بردند. من دارالترجمه رفتم بعد خانه آمدم. عصر اکبرخان نایب ناظر از طرف بندگان همایون آمد که شب حاضر باشم. رفتم دیدم باز مسئله معدن است، مجموعه سنگ سیاه بدرنگ را گذاشته بودند، بندگان همایون جلوس فرموده و اصراری دارند که سنگ آهک را جواهر هفت رنگ نمایند. ده سال است که مکرر تجربه نمودند و بیفایده بوده است یا زابرا میدارند. ملیجک دو سه مرتبه آمد و رفت… شاه تعریف زیاد از امیناقدس فرمودند که تا به حال سیصدهزارتومان در ظرف سه سال نقد و یکصدونود طاقه شال و بیست جامه خز، برای شاه جمع کرده.
اعتمادالسلطنه به امیناقدس تهمت دزدی میزند!
شاه بعد، سیاههی (به معنی لیست) جواهراتی که نزد امیناقدس است، خواستند بیست دانه را نوزده دانه کردند. به این سهلی از میان رفت اما تفصیل این آویزها این است. این الماسها که به طور بلریان و هریک کمتر از صد قیراط وزن ندارند، متعلق به جقهای بود که نیکلا امپراطور روسیه تزاری بعد از جنگهای ایران و روس به دربار ایران هدیه کرده بود و حضرات شاهزادهها میان خود قرار دادند که جقه را بدزدند. محمدتقی میزرا، یکی از دزدهای معروف بختیاری را که در حوزه حکومت او بود، تطمیع کرد، به تبریز فرستاد دزد بیپیر (پدرمرده) دوسال آنجا بود از صندوقخانه و غیره مطلع شد. شبی خود را به حرمخانه انداخت، میان چناری پنهان شد. شب دیگر پائین آمد و به صندوقخانه که اندرون سپرده مادر محمدشاه بود رفت.جقه را برداشت و به بروجرد برد. این خبر شایع شد. نایبالسلطنه ابداً شکایت نکرد بلکه حکایت هم نفرمود.
محمدشاه در جلوس به سلطنت، متجاوز از کرور جواهرات و مکنت شاهزادههای اعمام خود را و زوجات جد خود را به آنها بخشید. مکرر از محمدتقی میرزا این جقه را مطالبه کرد و از تاجالدوله زوجه فتحعلی شاه یک توت زمرد گرفت والسلام و ابداً این جقه را به سر خود استوار نکرد. ناصرالدین شاه در بدو سلطنت خود تاج را از خزانه بیرون آورد و اغلب اوقات به سر مبارک میزد که فیالواقع این جقه رسمی ایران بود. چنانچه در سفر فرنگ هم که رفته بودند همین تاج را به سر زده بودند و اغلب تصاویر وعکسها با همین تاج است. چند روز قبل موزه تشریف برده بودند، تاج را دیده، بیرون آوردند. الماس برلیان بزرگی وسط داشت، انگشتر کردند و آویزها را جدا کرده در جیب مبارک ریختند و باقی جقه را به ملیجک دوم اعطا فرمودند. این الماس مفقود یکی از آن آویزها بود که لا محاله سه هزار تومان ارزش دارد. من این تفصیل جقه را از مرحوم اعتضادالسلطنه پسر فتحعلی شاه و غیره مکرر شنیدهام و اللهاعلم
توضیح: در اینجا اعتمادالسلطنه تهمت دزدی جواهر به امیناقدس میزند که از نظر نگارنده، به استناد مدارکی که در دست دارم، باور کردن این مطلب بسیار دشوار است. هم اکنون لیست کامل جواهرات سلطنتی ایران که تحویل امیناقدس بوده، در دست اینجانب است. در این لیست جزئیات ثبت میشده، حتی بخششها، انتقالها و گمشدهها با امضای شخص ناصرالدین شاه، تایید میشده است. با توجه به سختگیری خاص شاه در مورد حفظ جواهرات، گمان میکنیم بدبینی خاص اعتمادالسلطنه به ملیجک، موجب چنین اتهامی باشد. اگر امیناقدس به این آسانی بیست را نوزده میکرد، مسلماً ناصرالدین شاه اختیار جواهرات بازمانده از نادر و آقا محمدخان را به دست او نمیسپرد.
ملیجک در لباس سفر
دیروز ملیجک کوچک لباس نظامی پوشیده بود. حمایل امیر تومانی (سرلشگری) انداخته بود، شمشیر بسته و چند نشان زده بود ورود کرد خدمت شاه فرمودند ملیجک به ایلچیها (سفرا) شبیه شده است. به ملیجک فرمودند تو را ایلچی میکنم. من عرض کردم من هم مترجم خواهم شد. شاه خیلی از این حرف بدشان آمد.
بیماری ملیجک و تردید ناصرالدین شاه برای مسافرت
دیشب هیچ خوابم نبرد. صبح هم بد خوابیدم. درب خانه (دربار) رفتم. شاه تنها دم درب اندرون نشسته بود، مرا آنجا احضار فرمودند، روزنامه خواندم. فرمودند باید زود به لار برویم. همان 24 خواهیم رفت چون دیروز 24 موقوف شده بود. 26 قرار شد برویم. بعد برخاستند به اندرون تشریف بردند پیغام دادند خیر همان 26 باید رفت. دوباره بیرون آمدند 24 شد. آخر باز به 26 قرار گرفت. و جهت این بود که ملیجک تب کرده است.
امیناقدس چشمپزشک ناشی را کتک میزند
صبح «بارون نرمان» آمد. روزنامه انگلیسی در دست داشت که از ایران بد نوشته بودند، خواند من ترجمه کردم. خیلی از وضع ترجمه من تعجب کرد. بعد درب خانه رفتم، امینالدوله با شاه خلوت کرده بود، شاه اندرون رفتند. امروز شنیدم که چند روز قبل، میرزا علی اکبر ملقب به «معتمدالاطباء» که به واسطه ریختن «جوهر بلادن» به چشم امیناقدس سبب کوری او شده بود، به توسط «آغا بهرام» خواجه، احوالپرسی کرده بود. امیناقدس هم خودش دم در آمده به قراول و فراشها گفته بود او را زدند بیرون کردند.
دلتنگی کلی برای کسالت جزئی
صبح درب خانه رفتم. دو روز است شاه به واسطه کسالت جزئی ملیجک، دلتنگی کلی دارند. امینالدوله هم خیلی این روزها با شاه نزدیک است و مشغول خلوت و جلوت است. خود امینالدوله خوشحال بود. خلاصه باز شاه دم درب اندرون تشریف داشتند. مرا خواستند. فرش انداختند، روزنامههای دیروز را که بسته و به ملیجک اول داده بودند، طلب فرمودند که بخوانم. معلوم شد ملیجک روزنامهها را منزل خودش برده بودند. ندانستم به چه جهت و مقصودش چه بوده؟
خلاصه بعد از این جا بگرد آنجا بگرد، آخر از منزل آوردند خوانده شد.
پرچم شیر و خورشید اسباببازی ملیجک
صبح زود با «بکمز» (پزشک دربار قاجار) از افجه حرکت کرده، چهار ساعت راه پیموده، وارد حسنآباد شدم. اول دیدن والده رفتم بعد خانه آمدم. ناهار صرف نموده خوابیدم. از اتفاقات عالم بروز وبای شدید در اسپانیول است.
از عجائب اینکه در این سفر بیرق شیروخورشید اسباببازی ملیجک دوم بود. گاهی جلو ملیجک میکشیدند و گاهی بالای سرا پرده شاه میزدند. این بیرق که باید در سایه او مردم جان بدهند، اسباب بازی بچه شده.
ملیجک از ریش سفید صدراعظم خوشش میآید
امروز وزراء و اهل نظام و امام جمعه و عصر هم ایلچی (سفیر) انگلیس شرفیاب شدند. از عجائب اینکه پدر و عمه ملیجک دوم برای اینکه به رجال دولت درجه مهر شاه را به این طفل بنمایند، این طفل را هر روز که وزراء و جمعیت خدمت شاه است میبرند، سر راه آنها با خواجه و غلامبچه که از مردم مَداخل کنند و شاه امروز میفرمود که ملیجک میل دارد جائی قایم شود و ریش سفید صدراعظم (مرحوم میرزا یوسف مستوفیالممالک شخصیت ممتاز و برجسته عصر قاجار) را تماشا کند. پس معلوم میشود، ریش سفید صدراعظم در ایران فایدهای که دارد، اسباب تماشای ملیجک است.
دختر ناصرالدین شاه دست در دست ملیجک
عصری دیدم که دختر شاه ایرانالملوک با ملیجک دوم دست به هم داده از اندرون بیرون آمدند. از دور که شاه مبایعت آنها را دید، خیلی خوشحال شد. ایرانالملوک را خیلی تفقد فرمودند، نزدیک خواستند، همین که وارد آفتابگردان (سایهبان) شدند که سر قنات سلطنتآباد زدهاند، دختر شاه را عِرق سلطنت بنجنبید، از نوع دوستی چوپان کناره کرد خود را پهلوی صندلی شاه کشانید، ملیجک قهر کرد و پس نشست. شاه شاهزاده خانم را عنفاً از پهلوی خود دور کرد و به بازی ملیجک فرستاد که مبادا او برنجد.
توضیح نگارنده: این خاطرات مربوط به سال 1302 هجری قمری است. در آن موقع ملیجک 6 ساله بود.
ملیجک را هرگز نباید ختنه کرد
قبل از شام احضار شدم که نقالی کنم (منظور کتاب و روزنامهخوانی است) در این بین ملیجک دوم ورود کرد. ناصرالدین شاه برخاستند او را بوسیدند… قریب به یک ساعت با حکیمالممالک گفتگوی این بود که ملیجک را چطور باید ختنه کرد.
قرار شد ملیجک را هرگز ختنه نکنند.
ملیجک ناصرالدین شاه را میترساند
دیروز که شاه از شهر مراجعت به عشرتآباد فرمودند، قریب هزار نفر زن، سر راه ناصرالدین شاه را گرفته بودند و فریاد از نبودن نان کرده بودند. ناصرالدین شاه به نایبالسلطنه تغیر زیاد فرمودند. واقعاً جای تغیر هم داشت. در این وقت سال با فراوانی نعمت این حقه بازی جز تحریک، چیز دیگر نیست.
سرناهار روزنامه عرض شد. ملیجک دوم از پشت پرده غفلتا بیرون آمد. ناصرالدین شاه خیلی ترسید. انشاءاله این کارها اسباب کم میلی شاه خواهد شد از این طفل که برهمزن ایران است.
ملیجک اول نشان حمایل سرتیپی میگیرد
عید غدیر است… درب خانه رفتم، خدمت شاه رسیدم. نایبالسلطنه و وزیرنظام به جهت نان شهر احضار شده بودند. دیروز عصر طلوزان (پزشک فرانسوی) وارد شد و خدمت شاه رسیده بود. به میرزا محمدخان ملیجک اول، نشان حمایل سرتیپی داده بود. شب منزل من آمد، نشان حمایلش را آورده بود.
برادر ملیجک دوم متولد میشود
صبح خانه امینالدوله رفتم. به اتفاق درب خانه رفتیم. سرناهار بودم، فرمودند شب حاضر باشم چون اسم گذاردن پسر ملیجک اول و برادر ملیجک ثانی است. این ملیجک ثالث خواهد شد.
توضیح: همانطور که برادر مرحوم عزیزالسلطان تذکر دادهاند، ملیجک سوم وجود نداشت و اعتمادالسلطنه هم مینویسد… خواهد شد.
ناصرالدین شاه بازیهای کودکانه میکند
صبح خانه ظلالسلطان، بعد دارالترجمه رفتم. از آنجا خدمت شاه رسیدم. فرمودند شب حاضر باشم. عصر مجدداً درب خانه رفتم. بندگان همایون عشق و میلشان به ملیجک دوم نه اینقدر است که به تصور! آید، خود را مشغول بازی میکنند که او را مشغول نمایند.
ملیجک میآید اطاقش را گرم کنید
امروز شاه در عمارت جلالیه که نصرتآباد قدیم است، مهمان ظلالسلطان هستند. این عمارت وسط باغی است بلافاصلهی خندق شهر، طرف شمال غربی طهران. صبح بسیار زود رفتم قدری گردش کردم. باران هم میبارید. بعد شاه تشریف آوردند در اطاق گل خانه تاریک، ناهار میل فرمودند. لدیالورود دستورالعمل گرم کردن اطاق برای ملیجک دادند که خواهد آمد. موزیکانچیهای ملیجک هم بودند. معلوم است وضع چه خواهد بود.
توضیح نگارنده: در گزارشهای قبلی، گفتیم که ناصرالدین شاه در ابتدای امر، میل نداشت که ظلالسلطان، ملیجک دوم را ببیند ولی در اینجا میبینیم او را به مهمانی ظلالسلطان آورده و البته این تغییر حال ناصرالدین شاه بر اثر مرور زمان است…
– خدمت معتمدالسلطان میرزا اکبرخان نقاشباشی.
سرکار مستطاب اجل اکرم افخم آقای عزیزالسلطان دام اقباله فردا برای ظهر تشریففرمای طهران خواهند شد. حسبالامر جهانمطاع مقرر است که شب چهارشنبه آن روز، تئاتر بسیار خوب بامزه فراهم داریم. البته کوتاهی نخواهید کرد…