سخنی دربارۀ قرارداد
هرکس که این قرارداد را بخواند عیبی در آن نخواهد دید و ظاهراً هیچ گونه تحمیلی در آن وجود ندارد، زیرا؛ اولاً این دولت ایران است که حق دارد قرارداد را فسخ کند و چنین حقی به صاحب منصب روسی داده نشده است، در ضمن موظف است که تحت امر وزیر جنگ ایران انجام وظیفه نماید، بنابراین سرخود نمیتواند باشد و همان طور که در قرارنامه صراحتاً آمده است وظیفۀ او فقط آموزش سوارکاری و فنون نظامی است نه کار دیگر. این ظاهر قرارداد است اما در واقع از همان آغاز کار یعنی در سومین سال تأسیس بریگاد قزاق، نایب السلطنۀ قفقاز با رد تقاضای «ناصرالدین شاه قاجار» دایر بر تمدید مأموریت «کلنل دومانتوویچ» ، به دولت ایران تفهیم کرد که اختیار کار در دست حریف قویتر است. در سالهای بعد بریگاد سوارۀ قزاق تحت فرمان صاحب منصبان روسی که در ظاهر جز آموزش سوارکاری و فنون نظامی، وظیفۀ دیگری نداشتند، به هر کاری دخالت میکردند. اختیار نان و گوشت پایتخت را به دست گرفتند، در سراسر ایران شبکۀ جاسوسی گسترده ای به وجود آوردند و علیرغم احساسات شدید مذهبی مردم ایران، «بابیها» را تحت حمایت خود گرفتند و به نفع آنها تبلیغ کردند. در وقایع انقلاب مشروطیت، پارلمان را به توپ بستند و در جنگ جهانی اول به نفع قوای متجاوز روسیۀ تزاری وارد عمل شدند و تا فروپاشی امپراتوری تزار، مجری و حامی سیاست استعماری دولت روسیه بودند. سیاست موازنۀ مثبت «ناصرالدین شاه» ، ایران را عملاً در اختیار دول بیگانه گذاشت. شاه و دولتمردان ایران آن روز از این نکته غافل بودند که مستشار نظامی روس با مستشار اتریشی و آلمانی و ایتالیایی و سوئدی فرق دارد. آنها هزاران کیلومتر از ما فاصله داشتند، درحالی که روسها همسایۀ دیوار به دیوار ما بودند و به هنگام از هر صاحب منصب روسی، هزاران قزاق و سالدات در آن سوی ارس پشتیبانی میکردند؛ چنانکه تمامی آن مستشاران رفتند و روسها ماندگار شدند.
کلنل کوزمین کاراوایوف؛ سومین فرماندۀ بریگاد سوارۀ قزاق
با پایان گرفتن مأموریت «کلنل چارکوفسکی»، «ناصرالدین شاه قاجار» که شیفتۀ کلنل دومانتوویچ بود، از گراندوک «نایب السلطنۀ »قفقاز مجدداً درخواست کرد که با تجدید قرارداد «کلنل دومانتوویچ» موافقت نماید. این بار نیز دربار تزار مخالفت نمود و «نایب السلطنه » برخلاف میل شاه «کلنل کوزمین کاراوایوف» را به تهران فرستاد. در مآخذ فارسی که مربوط به قزاقخانه میشود از این فرمانده فقط نامی ملاحظه میشود. در مآخذ خارجی نیز به اختصار چنین نوشته اند:
«در سال 1886 میلادی، «کلنل کوزمین کاراوایوف» به جای« کلنل چارکوفسکی» برگزیده شد. «کراوایوف»، بریگاد قزاق را در وضع اقتصادی نامطلوبی یافت. دولت ایران به علت کندی پیشرفت کار قزاقخانه در زمان «چارکوفسکی» بودجۀ سالانۀ بریگاد قزاق را به میزان شش هزار تومان تقلیل داده بود. اما «کلنل کوزمین کاراوایوف» با پشتیبانی وزیر مختار امپراتوری روسیه در تهران نه تنها شش هزار تومان بودجۀ کسرشده را به صندوق قزاقخانه بازگرداند بلکه به دریافت چهار هزار تومان بودجۀ اضافی موفق شد. به نظر میرسد که تمامی فعالیت سومین فرماندۀ بریگاد قزاق در طول مدت مأموریت خود بر دور محور مسائل مالی دور میزده است. وی موفق شد که تمامی قرضهای قزاقخانه را بپردازد لیکن در زمینۀ آموزشهای نظامی موفقیت چشمگیری به دست نیاورد.»
کلنل شنه اور؛ چهارمین فرماندۀ بریگاد سوارۀ قزاق
در سال 1890 میلادی، بریگاد سوارۀ قزاق تحت فرماندهی کلنل «شنه اور» قرار گرفت. سیاست فرماندۀ جدید این بود که بریگاد قزاق با دستۀ موزیک خود ایرانیان را سرگرم کند و با تحت تأثیر قرار دادن مقامات، بودجۀ مورد نیاز را برای ادارۀ قزاقخانه تأمین نماید. لیکن این آرزو به زودی بر باد رفت؛ زیرا کلنل تازه وارد متوجه شد که برای پرداخت حقوق افراد خود، دیناری در اختیار ندارد. در این بحران، او روش سنتی ایرانیان را در پیش گرفته، افراد خود را به مرخصی های طولانی و بدون استفاده از حقوق فرستاد.
در این میان مشکل دیگری پیش آمد. بدین ترتیب که با فرارسیدن بهار سال 1891 و شیوع بیماری «وبا» در تهران، افراد بریگاد قزاق از ترس جان، روحیۀ خود را باختند و بسیاری از آنها قزاقخانه را ترک کرده به ییلاقات اطراف فراری شدند.
در این موقع، بدون مقدمه از طرف وزارت جنگ به «کلنل شنه اور» ابلاغ شد که شاه قصد بازدید از قزاقخانه را دارد. فاجعه به وقوع پیوست؛ زیرا در آن موقعیت از صاحب منصب و درجه دار و سرباز جمعاً فقط 450 نفر آماده به خدمت بودند. در نتیجه وضع نابسامان قزاقخانه موجب نارضایتی شاه شد و دولت ایران بلافاصله اعلام نمود که از بودجۀ قزاقخانه، 30 هزار تومان کسر خواهد شد و این مبلغ، معادل یک سوم کل بودجۀ بریگاد بود. «کلنل شنه اور» به این تصمیم اعتراض کرد و سرانجام به کسر 20 هزار تومان رضایت داد. در این موقع وزیر مختار روس طبق معمول مداخله و میانجیگری کرد و درنتیجه، از همان مبلغ پیشنهادی شنه اور یعنی 20 هزار تومانی که قرار شده بود از بودجۀ بریگاد کسر شود فقط 8 هزار تومان کم شد و 12 هزار تومان بقیه با موافقت شاه و وزارت جنگ به خزانۀ قزاقخانه واریز گردید. به دنبال این توافق دولت ایران و هیأت نمایندگی سیاسی روسیۀ تزاری در تهران توافق کردند که تعداد افراد بریگاد سوارۀ قزاق از صاحب منصب و کارمند جزو توپخانه و گارد موزیک و غیره به 200 نفر تقلیل پیدا کند و بقیۀ افراد با دریافت نصف حقوق منتظر خدمت شوند.
نقش بی طرفانۀ قزاقخانه در انقلاب تنباکو
«ناصرالدین شاه قاجار» در سفر سوم خود به فرنگستان، امتیاز تنباکوی ایران را به ماژور تالبوت انگلیسی داد. به موجب قراردادی که بین دولت ایران و این سرگرد انگلیسی منعقد شد، کلیۀ محصول تنباکوی ایران برای مدت 50 سال عملاً در اختیار دولت انگلستان قرار گرفت، «تنباکو و توتون، مونوپل خرید و فروش و ساختن داخل یا خارج کل تنباکو که در ممالک محروسه به عمل آورده میشود، تا انقضای مدت 50 سال از تاریخ این انحصارنامه به ماژور تالبوت و به شرکای خودشان مشروط به شرایط ذیل مرحمت فرمودیم.» به موجب مادۀ اول این قرارداد، صاحبان امتیاز، همه ساله مکلف بودند که مبلغ 15 هزار لیرۀ انگلیسی به خزانۀ دولت ایران بپردازند. به موجب مادۀ 2، اجازۀ فروش انحصاری توتون، تنباکو، سیگارت، انفیه در انحصار دارندۀ امتیاز بوده و هیچ کس جز صاحبان امتیاز، حق صدور اجازۀ فروش این محصولات را نداشته و عاملین فروش سابق دخانیات در سراسر کشور، مشروط به داشتن اجازه نامه از صاحبان امتیاز جدید میتوانستند به کار خود ادامه دهند. به موجب مادۀ چهارم قرارداد، جمیع اسباب کارخانه و ملزومات این کار از جمیع عوارض گمرکی آزاد بود و طبق بند پنجم، حمل و نقل تنباکو در ممالک محروسه، بی اجازۀ صاحبان امتیاز ممنوع بود و ایرانیان فقط در حد مصرف روزانۀ خود میتوانستند توتون و تنباکو با خود حمل کنند. طبق بند هشتم، کسانی که پیش آنها تنباکو و توتون پیدا میشد، به جریمه و سیاست سخت دولت گرفتار می آمدند و طبق بند نهم، صاحبان امتیاز حق داشتند قرارداد خود را به هرکس که لازم باشد منتقل کنند و بر اساس مفاد بند چهاردهم، در صورت بروز اختلاف، مورد دعوی با حکمیت قطعی یکی از نمایندگان دول اتازونی، آلمان یا اتریش که مقیم تهران باشند حل و فصل میشد.
هفده ماه پس از بازگشت شاه از سفر فرنگ (مطابق رجب 1308)، هیأت دارندۀ امتیاز به ایران آمدند. «حجت الاسلام زنجانی» مینویسد: «هیأت کمپانی امتیاز دخانیه، وارد طهران شدند و به معیت ایشان، متفرقاً به اسم و بهانۀ این امتیاز، مجموعاً دویست هزار از مردم انگلیس و غیره در عرض این هفده ماه به ایران آمدند. انگلیسیان پیش از اینها در همه جای ایران، خاصه دارالخلافه زیاد بودند، اینان نیز اضافه شدند.» «حجت الاسلام زنجانی» مشکلات اجتماعی بزرگی را که با سرازیر شدن انگلیسیان به تهران و سایر ایالات پیش آمده بود، از دید یک روحانی عصر قاجار تشریح کرده مینویسد: «در این بازار طهران که پایتخت اسلام است، از هر ملت، حتی یهود، دکانها گشوده، به کمال اقتدار داد و ستد مینمودند. از این گذشته، جمعی از زنان بازیگر و جمعی از زنان بدکار مخصوصاً برای ترویج کسب و کار خودشان به ایران آمده، به اطراف بلاد محروسه منتشر گشته، در هر بلدی خاصه تهران چندین تاتر و فاحشه خانه تشکیل داده، مالشان سهل، عقل و دینشان را ربوده، رها میکردند. در همین طهران که پایتخت اسلام است، چندین کافه باز نمودند که بالای ستون کافه ها نوشته بودند: انواع وسایل قمار و رقصهای محلی و غیره و مشروبات الکلی در این کافه در دسترس مشتریان گذارده میشود. در بازار و گذرهای تهران شاید زیاده از صد دکان مشروب فروشی باز شده بود که مسلمانان علناً میگساری میکردند.»
دکتر «فووریه» پزشک مخصوص ناصرالدین شاه که همراه شاه در سفر سوم فرنگ به ایران آمده است، می نویسد: «یک اردو از رعایای انگلیس و کارگران شرکت چه شرقی و چه انگلیسی، از هر طرف به ایران ریختند؛ زیرا لقمۀ چرب و نرمی پیدا شده بود. طولی نکشید که ورود این همه انگلیسی به ایران تولید سروصدا کرد و در شهرهای بزرگ، فریاد اعتراض مردم بلند شد. در تهران نیز حالت طغیان ظاهر است و دولت دست به کار توقیف عده ای زده، همین عمل، اضطراب و وحشت عامه را دوچندان کرده است. این مسأله (دخانیات) مبتلابه هر ایرانی است؛ زیرا کمتر کسی است که دخانیات استعمال نکند. در هر خانه که قدم بگذارید «قلیون» مثل چای و قهوه به شما تعارف میشود. هیچ ایرانی متعینی نیست که در سفر، «قلیوندار» خود را با اسبی که غلیون و تنباکودان و منقل پر از آتش بر آن بسته اند همراه خود نبرد.»