رفتن به محتوا رفتن به فوتر

زندگینامه حاج سید ابوالقاسم رنجانی

 

 

 

 

 

ترجمه مرحوم  میرزا ، جناب «حاجی میرزا  ابوالقاسم مجتهد»  به قلم  فرزندش، مرحوم  «حاج میرزا ابوطالب»  [زنجانی]

از مرحوم «حاج  میرزا ابوطالب زنجانی»  زندگینامه مرحوم  «حاج سید ابوالقاسم  مجتهد زنجانی»  به خط  خودشان به زبان عربی در آرشیو این  نویسنده وجود داشت ، که  نگارنده  آن را برای  ترجمه  ازعربی به  فارسی ، به  پسر عموی بزرگوارم  مرحوم  «آیت الله حاج  سید  حسین  میرزایی»  ملقب به  «آقا نجفی» تقدیم  کردم و ایشان آن را از عربی به فارسی ترجمه کردند. تصویر این ترجمه را که به خط «آیت الله آقا نجفی»  است را ، در این صفحه ملاحظه می نمائید.

اسم پدرم «محمد وکنیه» ، ابوالقاسم و پدربزرگم «امیرمحمد کاظم» ، او را ملقّب به «امین الدین»  نموده ، در سال ۱۲۲۲ قمری متولد و او شاخه پاکیزه ایست از درخت نبوت، نسبی را پاکیزه تر از نسب خودمان نمیدانم؛ و پدران و اَسلاف ما همگی از دانشمندان بزرگ و نامی بوده اند. جدّ اعلیِ  ما(مراد امیرسلیم ) است . از ناحیه ای که شاه نامیده می شد و از آبادی های نزدیک کوفه بود ، مهاجرت و درعصر«شاه طهماسب اول صفوی»  در ایران سکونت کرده ، شاهِ وقت ازایشان تجلیل فوق العاده کرده است ، به طوری که سلاطین دیگرِ صفوی نیز از تجلیلِ اولاد ایشان فروگذاری نکرده اند؛ و من قسمتی از فرامین آنها را دراین باره دیده ام، بهرصورت زمانی که پدرم بسنّ هشت سالگی رسید ،پدرایشان آقا امیر محمدکاظم درسال ۱۲۳۲ فوت مینماید،وتاریخ وفات آن مرحوم روی سنگ مزارشان موجود است؛ و مادر ایشان هم پس از شش ماه فوت کرده و«مرحوم میرزا»  در کودکی بدون سرپرست باقی میماند. میرزاییِ مرحوم دو خواهر داشت  که یکی ازآنها «معصومه» نام داشت که گرفتار بیماری سل بود، مرحوم «میرزا» مدتی در زنجان که زادگاه و مدفن ایشان است ، در نهایت سختی  مشغول تحصیل شده اند، ارثیه  پدری ایشان را هم عموها  تصرف  و ازبین بُرده بودند، پس ازچندی با فراهم آوردن اندک امکاناتی برای تحصیل، به قزوین مسافرت نموده و نزد علماء معروف آن زمان مانند «شیخِ جلیل شیخ عبدالوهاب» (شریف قزوینی) و فاضل مشهور «محمد تقی برغانی» (معروف به شهیدثالث) اشتغال  داشته؛ و چهارسالِ تمام اقامت ایشان درقزوین به طول انجامید، پس از چهارسال برای ملاقات  دیدار فامیل به زنجان باز می گردد و پس ازمدت کمی به واسطه شیوع و انتشارمرض طاعون به دهات اطراف رفته، پس از توقف در آبادی های مختلفه ، به اصفهان عزیمت و از حوزه درس «شیخ اجلّ» (حاج محمدابراهیم کلباسی)  و «حجه الاسلام شفتی» حاضر  وجماعتی را از فحول علماء درک[نموده]، هفت سال تمام  دراصفهان به تحصیل و به تکمیل علوم شرعیه و متنوعه (ریاضی و فلسفه و نجوم و احتمالا آموختن زبان عبری و غیره..) پرداخته و در سنّ  سی و پنج سالگی به زنجان معاودت و به واسطه علوّ مقام و دانش و فضیلت اشتهار فوق العاده پیدا کرده ودرسال یک هزارو دویست و شصت به زیارت عتبات مشرف شده ، «محمد شاه قاجار»  به واسطه القاء شبهه،  ایشان را به پایتخت احضار و پس از اندک مدتی به زنجان مراجعت  و شاه مجدداً ایشان را احضار نموده و ایشان به مدت چهارده ماه در پایتخت تحت نظر بوده، در این مدت اهالی پایتخت  مردم از دانش سرشارشان استفاده کرده اند و در پایتخت وجهه ای فوق العاده یافته است . پس از رفعِ شُبهِه ، «محمد شاه قاجار» هم به ایشان علاقه و محبت مخصوص  پیدا مینمایند؛ مقارن سال دویست و شصت و چهار ، «محمد شاه»  در گذشت و ولیعهد او «ناصرالدین میرزا»  به تخت سلطنت جلوس می کند  و آن ایام  مصادف  می شود با اغتشاش و شیوع  مسلک  فرقهِ بابیه لعنهم الله. در زنجان هم عده ایی پیروی باب و «ملا محمد علی» شده و با قوای  دولت مشغولِ  زد و خورد میشوند ؛ نُه ماه  تمام  فرقه بابیه با دولت مشغول  جنگ  بودند و در این ماجرا قریب شش هزار نفراز طرفین کشته میشوند؛ بعداً سرسلسله آنها «ملا محمدعلی»  مقتول و اموال بابیه غارت و زنان آنها به اسارت نظامیان  دولتی درمیآیند ؛ پدرم مبالغی کُلی از خود صرف دفن و کفن نظامیان میکند؛ بدین ترتیب نام «میرزا» و  پدرم به کمال  اشتهار یافته واز طرف پادشاه وقت ، خلعتهای فراوان  فرستاده میشود ؛ پس از مدتی دو مرتبه به زیارت عتبات مشرف ، من هم [که] نُه سال بود درآنجا مشغول [تحصیل] بودم ، تا بغداد به استقبال ایشان شتافته و با هم (به ایران) مراجعت نمودیم ، در سال ۱۲۸۷ یک سال  بعد(بازگشتم)  قحطی و مُجاعّه بزرگی پیش آمد کرد و مردم دراثر قحطی به همدیگر حمله و از گوشت انسان تغذیه مینمودند ؛ پدرم آنچه میتوانست از مساعدت و کمک به مردم گرسنه  فرو گزار نفرمود ؛ اواخر سال 1289 به زیارت و اداء مناسک حج ، مشرف (شده) علما و پاشایان عثمانی در مسیرراه از شامات وغیره از ایشان تجلیل فوق العاده نموده اند ، به طوری که کمتر نظیر او دیده شده است ، به هر صورت درس یک هزارو دویست و نود (ازحج) مراجعت و کمی بعد کسالتی  پیدا کرده و بیماری ایشان  چند ماهی طول کشید ، به طوریکه از بهبود ایشان یأس حاصل شد و بالاخره روز دوشنبه دویم ماه جُمادی الثانیه  سال ۱۲۹۲  به رحمت ایزدی پیوستند.

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.