رفتن به محتوا رفتن به فوتر

نامه ای به برادر

نامه ای از«حاج میرزا ابوطالب زنجانی»به برادر کهتر خویش

فدایت شوم، دو طغرا با رقیمه شریفه روز چهارشنبه دیروز واصل و از مجاری حالات سعادت علامات اجمالاً اطلاع حاصل گردید. دوفقره مرقوم فرموده بودند:

– یکی مسئله معامله«حاجی میربهاءالدین» بود که تلگرافاً عرض شد. چون جناب مستطابعالی می دانند پس از توزیع(معاوضه و تبدیل) قودورقون* به اُغلبیک* خیلی زیاد می ماند. زیرا که علاقه قودورقون قرب سه دانگ است و این زیاده نباید مجاناً برود. محصول هذه السنه هم تا چهارماه(دیگر)دست نمی دهد و این هم از کیسه رفته. از طرفی بنده مدیون هستم، باید دوهزارتومان یا کسری که تتمه عمل است، الی چهار ماه هشتاد تومان به مردم بدهم و جناب مستطابعالی این ملاحظات رابفرمائید. خداوند عالم است که هرگاه مضطرنبودم، یک وجب از اغلبیک نمی فروختم. علی ایّ حال، غرض تخلص از دیون است که انشاءالله به زودی خواهد شد. امیدوارم با این مختصرعمل، گذشته باشد. پولی که«حاجی میربهاءالدین» می دهد، باید طوری باشد که به دست بیاید و به کار بخورد و سلخ شعبان وعده است. مثلاً هرگاه صراف بخواهد کسر کند، کماهوالمتداول، این کسرنباید به پای بنده بخورد. معامله کرده ام درطهران اینجا به من باید برسد. تمهید آن با خودمشتری است شرعاً وعرفاً. قباله که مرقوم فرموده بودید فرستاده شود با پست، دوشنبه می رسد. چون فردا جمعه و شنبه عید است، این فقره تاخیرمی شود. فقره دیگر که مرقوم شده مسئله سیاهخانه … است در صورتی که رسماً اسمی از جناب مستطابعالی در بین نباشد و مقدم بر کارهای«حاجی بخشعلی» باشد، مطلب را دوسره کند که هم پای پسرش در دام و هم پای متصرفین سیاهخانه گرفتار باشند(این دو مطلب راحل کند)که آخوند یاغیرآخوند هرکه صلاح باشد، به سمت وکالت بیاید و آنچه ممکن است، به عمل بیاورد. تا چه نتیجه بدهد. امیدوارم که نتیجه اش خوب بشود.

*  پاره ایی مطالب که در اینجا واقع می شود و درآنجا به اسم بنده تمام می شود، از قبیل اراجیف است. به وجهی در اینکارها مداخله نکرده ام مگر بالاخره راجع به بنده شود به جهت اطلاع باطنی عرض می شود:

امروز و فردا باید«معتمد السلطان احتشام السلطنه» به شهر زنجان وارد شده باشد. بدبختی گریانگیرخمسه است  که آدم لایق را در خود مشاهده(پذیرش )نمی کند. چون(گویا) زحمات سابقه بنده برضد قضاء مبرم پروردگاربوده است!  دو مرتبه حکومت به این خان جوان داده شده است و برای لخت کردن مردم شهری و عجز از(اداره) امور خارجه به بلد(زنجان) معاودت کرده و گمان می رود که شش ماه دیگراستعفا کند.

حکّام کثیره معزول شدند:«رکن الدوله» به صاحب دیوان تبدیل شده،«نظام السلطنه» به«شهاب الملک» و«حسام الملک» به«سیف الملک» و«ناصرالدوله» به«حسام السلطنه»،«حسام السلطنه» به «مویّدالدوله» تبدیل شدند وهکذا الی ما ینتهی به «عضدالدوله» که به«عزّالدوله» تبدیل شدند! وَ لَنِعمَ ماقال الشاعر: ممّا یزهّرنی من ارض اَندُلس – اسماءُ معتمد فیها و معتضد اسماء مملکتِِ فی غیر موقعها  کالهِرّ(گربه)یحکی انتفاخاََ(انتعاجاَ) صولت الاسدِ !

مبلغ هشتاد و شش تومان و هشت هزار و پانصد دینار که درموقع باریکی(معاش) که مقابله باهشت هزارتومان می کرد، رسید. قبض آن لفّاَ ایفاد شد. زیاده چه عرض شود.

«ابوطالب الموسوی»

* نام دو روستا از مایملک کاتب

خوانش: میرغوغا

 

 

 

 

 

اشتراک گذاری

ارسال نظر

هستان روایت‌هایی است از دل تاریخ به قلم محسن میرزایی

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به محسن میرزایی می‌باشد.